آب که نداریم، تداعیاش برایمان فقط همان حرف اول و دوم الفباست. عوضش به جای آتش، آتشفشان داریم، چنان میفشاندمان که نگو. تو بخوان: میفشاردمان. آسمان هم نداریم، اما آنها آس و پاسمان نگه میدارند. باران که هیچ، اما بار چرا، بارها بار. از بُخار بگویم؟ فقط سوزش خار، از بهار فقط مزدوران هار. تابستان …