جاندار پنداری شهرها و کشورها

ایران

ایران، بانویی میانسال است که روبروی آینه نشسته، خیره به چهره‌اش. با ناباوری به ناباروری پیش‌رو، و با بهت به ابهت گذشته‌اش می‌اندیشد؛ چه فرازهایی و چه نشیب‌هایی، چه بی‌قراری‌های پرتکراری و چه رونق‌های گذرایی! که همه از ذهنش گذر می‌کنند. از روز عروسی‌اش به یاد می‌آورد تا روز کشته‌شدن فرزندش. به دار و دارو …

پورتو و لیسبون

پورتو یک مرد میانسال است که زیر آفتاب زمستان در کافه‌ای نشسته و گیلاس «شراب سبز»ش را مزه می‌کند و به معشوقی می‌اندیشد که یک روز رفت، و او هنوز در انتظارش در همین کافه می‌نشیند. در خاطراتش خوبی‌ها و بدی‌ها را چرتکه نمی‌اندازد، اما حواسش به خلسهٔ بی‌بدیل عشق هست. لبی تر می‌کند! به …