این فتحعلیشاه آدم خیلی خوش شانسی بوده و هست. تا زمانی که زنده بود، حَرَم پرباری داشته و ظاهرا بعد از مرگ هم از نعمات بی بهره نیست. “ماجرا از این قرار است که سه تن از کارشناسان موزه ی “لوور” به نام های “کلود باشتود”، “پائولو وودز” و “سرژ میشل” در تدوین کتابی به …
گفت: آه استاد، غبار شدم و روی کُت شما نشستم. گفتم: کاش اشک بودید و در چشم من مینشستید. گفت: کاش لبخندی بودم و روی لبتان مینشستم. شبی در یک مهمانی فروغ فرخزاد برای لحظهای روی لبهی کُت پروفسور محسن هشترودی نشست. دیالوگ شیرینی که در بالا خواندید ماحصل آن اتفاق کوچک است.