از جهان تا خانه

جهانی کوچک و خانه‌ای بزرگ است آغوشت!

……………………………………………….

نگاه سردت چنان سوزاندم

که نه خاکستری مانده برای باد،

نه فرصتی برای دوباره شعله‌ور شدن.

……………………………………………….

در زنجیر نگاهت

به تبعید ابد فرستادی مرا

جایی خیلی دور،

در حوالی غربت

……………………………………………….

زندانی خاطره‌هایت شده‌ام!

دیوارهای سلولم، صدای خنده‌های توست

و ابعادش، به قدر ماندگاری بوی تنت!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *