دی ماه است


گاهی مثل آبی، گاهی همچون آتش

هر خاکی که هستی، همچون هوایی!

شبیه سفال سیلکی، که با ترکیب هر چهار،

همچنان اصیلی!

………………………………………………………..

تو مرا 

مثل مسجد عصر صفوی

حیران می‌کنی و به خلسه می‌بری!

از زیارت کاشی هفت رنگ رخسارت

تا تشرّف به مُقرنس‌ افسونگر نگاهت!

………………………………………………………..

بگذار اولین کام سیگارت را خورشید بگیرد،

تا لبهایت بدانند چه دنیایی را به آتش می‌کشی!

و من در پشت آن دود، هنوز محو توام.

………………………………………………………..

باغ پدر آباد؛ میوهٔ پسر روی درخت صلیب

………………………………………………………..

من نوار قلبت را دیده‌ام!

می‌خرامد؟ می‌رقصد؟ نمی‌دانم!

گویی مست است که به راه راست نمی‌رود.

نکند داخل رگهایت شراب است؟!

………………………………………………………..

گفتم، می‌دانی که چشمْ چون مستِ اوست؟

گفت، مستِ مِی دانم چون چشمِ اوست!

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا

    عالی 👏🏻👏🏻👏🏻
    ……………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  2. سیما

    هراردستان به سخن آمده
    گویی
    از رنج دِی
    (قمرالملوک گفته بود)
    …………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *