دیروز بعداز ظهر (۱۴ سپتامبر) به فلورانس رسیدیم.
با خودم اندیشیدم که احتمالا این دیدار شیرین بتواند جادو شدگیام را باطل کند و جن زدگیام را درمان بخشد.
این بود که شب، دیروقت جانم را در آغوش قدمهایم رها کردم و رفتم.
بر روی پل قدیمی شهر (Ponte Vecchio) نشستم و به صدای تلاطم هوس ماهیهای رود “آرنو” گوش سپردم. بعدتر دیوار میدان Signoria را برگزیدم تا نجواهای بلند کهکشانآزار درونم را سر دهم.
سودی نبخشید…
اندکی مانده به صبح، در میان ملحفههای سفید هتل، واژههای بدکاره ذهن درماندهام را ترور کرد. این راز را آیینهی هشت صبح با تعیین خونبهای تورم مویرگهای سرخ چشمانم به من گفت.
امشب را هم در فلورانس میمانیم.
حالا قصد دارم به یاری آن عنصر بیرنگ و بیبو، به خلسهی بیاندامی و بیفکری دراُفتم، شاید که…
شاید که،
دیدگاهها
سلام
با این همه احساس نوشته ای معلومه که انگیزه ات برگشته مثل همیشه عالی بود
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
سلام دوست عزیز من نمیدنم چه مشکلی پیش آمده ولی الان که تو ایران نیستی سعی کن لذت ببری از هوا از هرچی که توی اونجا ندار یم ودر اسارتیم امیددارم لحظه هات شیرین تر وشیرین تر بشن سلامت و پایدار باشی.
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
جناب آقای آرش نورآقایی ، سلام و آفرین !
شاید، بپرسید : آفرین، برای چی؟
جوابم: بخاطر سمت و سو و جهت دادن، به حرکت و قدم های خویش .
همینکه، شما قصد نمودید، خوشحالم.
زیرا که! نیمی از راه را رفته اید، بسوی بهبودی روح خویش و درنهایت ،مخاطبان خویش . و در این لحظات خاص است ، که خداوند، برای یاری رساندن به بنده اش،می شتابد.
تغییر فکردادن، موجب : تغییر احساس و تغییر رفتار ، درشما و در هر انسان دیگری،میگردد. و خلق و خوی تاری را که، فرد برای خویش خلق کرده است ، به شفاف میرساند.
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
شاید که… بین سراب و سفر , ژرفاها و اوج ها را در همه ی ابعاد ممتد شوی
“سلطنت (( ذهن)) در ساحت شرقی رنج”
دنیا به فرمانم در نمی آید
اما تو می آیی
تو با شنلی از آز و عصایی از نفرت و انهدام می آیی
من از زیر سایه ی شاخه های جاوید ” بیداری ” از این خواب
تو از زیر همه ی ملحفه های کثیف جهان می آیی.
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. جالب بود.
بسیار زیبا و ادبی بود ، پیشنهاد می کنم .نوشته های ادبی رو حتماً برای انتشار گردآوری کنید.
همه ما در لحظات مختلف زندگی دچار افت و خیز عواطف و احساسات می شیم و البته ما ایرانیها بیشتر از سایر مردم دنیا. چراکه عدم ثبات و آرامش محیط و همچنین شاید دارای روحیه حساستری نسبت به غربیها هستیم. اینکه شما این قدرت و توانایی رو دارید در این لحظات اینقدر زیبا قسمتی از إحساس خودتون رو انتقال می دید خیلی عالیه و مطمئناً در خود شما هم اثر مثبت داره. شاید بعداً متوجه بشید که این لحظات هم لحظات زیبا و قشنگی بودند.
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از تو.
باید که این ناله خشم آلودت بی گمان نعره و فریاد شود
باید این بند گران پاره کنی تا ترا زندگی آزاد شود
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.
سلام
خوب میشی آرش
یعنی مجبوری
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. نمی دونم.
سلاااام آرش جون. چطوری دوستم؟
برات یه عالمه احساس های خوب آرزو میکنم. امروز خیلی به یادت بودم.
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از تو نعیمه. به امید دیدار.
سلام. گرچه تلخ، اما زیبا بود. نمی دانم چرا خاصیت آدم های دور و برمان این شده که از غم بگویند و خاصیت ما این شده که غم را بستاییم! شاید به این دلیل که هنوز آلوده نشده به هیچ تزویری.
امیدوارم از این به بعدش بهتون خوش بگذره.
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سفرم بد نیست، خودم خوب نیستم. مشکلم از درجا زدنه، از ناتوانی.
آقای نورآقایی سلام
در این بیت شاهکار حافظ به جای کلمه “تنگدستی” هر چیزی می تونی بزاری:
“هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کین کیمیای هستی قارون کند گدا را”
…و تبریک به خاطر رتبه اول فروش کتابتان در هفته گذشته .
من ۱۵ تا ۲۰ اکتبر می روم پاریس ،برای هتل قابل قبول با قیمت مناسب پیشنهادی دارید؟
سپاس
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما. واقعیت اینه که اسم و فامیلی شما را نشناختم. دیگر اینکه نمی دانم از فروش کدام کتاب حرف می زنید و شما این اطلاعات را از کجا دارید؟ دیگر اینکه برای انتخاب هتل به سایت زورق zoraq.com سر بزنید. زورقی ها از دوستان بنده هستند و به شما کمک خواهند کرد.
با سلام واحترام
دوست داری احساسم را یه بعد از سفری که با شما داشتم برایتان بنویسم؟
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. باور می کنید من نمی دانم شما با من سفر کرده اید یا نه؟ و با عرض معذرت یادم نیست که شما کدام یک از دوستان بنده هستید؟ واقعا شرمنده هستم.
با سلام واحترام
معلومه که باور میکنم.یادم نمی یاد که خودم را معرفی کرده باشم که شما بدانید.
من باید کدام یک از دوستان شما باشم که به سئوال من جواب بدهید؟
با این سایت شما دوستان زیادی دارید که ممکنه خیلی از انها را نشناسید اما میبینم که همه ما را دوستان خود میدانید .
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. معلومه که دوست دارم بنویسید.
با سلام واحنرام
حسش رفت……شاید یک زمان دیگر.
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. باشه.
شاید گاهی لازمه بی حرف و در سکوت فقط در آغوش بکشیم.
بدون هیچ اتفاق عجیبی .
گاهی چیزها، دقیقا در اون زمانی که انتظار داریم و انتظارش رو می کشیم اتفاق نمی افتن.
مثل این شب شما در فلورانس…..شب، تنها، فلورانس، هوای مطبوع….اما الهام و حس خوب نمیاد سراغ آدم .
عیبی نداره.گاهی تبعات یک شب، بعدها به سراغمون میاد، کسی چه میدونه.
به شدت اثرگذار می نویسین، حتی ناخوشی و ناکامی هم پرشور جلوه می کنه اینجا…..
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما. خودم این متن رو خیلی دوست دارم.