ژنوگردی با پای پیاده ۲: اروپا ۴

صبح روز دومی است که در ژنو هستم و از آن‌جا که فردا به همراه جَکی عازم پاریس هستیم، از خانه زدم بیرون و تا غروب هم برنگشتم. بیش‌تر روز را به پیاده‌روی و عکاسی گذراندم، اما نشستن رو به دریاچه و چشیدن طعم قهوه زیر آسمان آبی ژنو را نیز فراموش نکردم.
گاهی لذت سفر در این است که پیاده و آرام و تنها در شهری غریب که مردمانش به زبانی دیگر سخن می‌گویند، گام بزنی و چهره‌ی مردم را بخوانی. دیگر این‌که در کافه‌ای یله بنشینی و کتابی را بدون عجله بخوانی و …
آری، این‌گونه سفر کردن برای من که همیشه عجله دارم کمتر اتفاق می‌افتد، اما وقتی تنها هستم سبک زندگی‌ام متفاوت می‌شود.

دیشب بعد از اتمام گشت‌ روزانه با جَکی برای دیدن فیلم به سینما رفتیم. او به سالن دیگری رفت تا فیلم مورد نظر خودش را ببیند و من برای دیدن فیلم جدید وودی آلن، WHATEVER WORKS  رفتم. در نوع خودش جالب بود.
صبح امروز، که روز دوم سفرم است، متوجه شدم جَکی در حال پست کردن یک پاکت است. برایم توضیح داد که پاکت مزبور مربوط می‌شود به رای‌گیری. سوئیسی‌ها از طریق پست، رای‌هایشان را ارسال می‌کنند. رای‌گیری در مورد افزایش مالیات بود و جواب جَکی، بله. او به من گفت که مردم سوئیس با افزایش مالیات موافقند (بر خلاف مردم دیگر دنیا)، چراکه باور دارند  مالیاتی که می‌دهند در جهت رفاه خودشان به کار گرفته می‌شود.
با خودم گفتم یا مردم سوئیس احمقند (که این پول را می‌دهند) یا دولتشان (که این پول را خرج مردمش می‌کند)، و چون می‌دانستم سوئیسی‌ها عقب مانده‌اند، دیگر پی‌گیر ماجرا نشدم و صدآفرین گفتم به خودمان و دولت خودمان.

راستی یادم رفت بگویم که وقت سوئیس الان (نیمه اول سال) ۲:۳۰ از ایران عقب‌تر است. قیمت اجناس و مقدار گرانی را هم اگر مایل هستید که بدانید، باید بگویم قیمت خرید‌های روزانه در ایران را ۵ برابر کنید، قیمت سوئیس دستتان می‌آید، این قیمت هم شامل یک ساندویچ است و هم شامل یک هتل سه ستاره و از این قبیل.

برای گشت امروز، از بافت قدیمی شهر شروع کردم. همان اول مسیر، جوانی جلویم را گرفت و فقط گفت: «حشیش». من هم که حال نشئگی و خماری در این دیار غربت را نداشتم، وقعی ننهادم و به راهم ادامه دادم. دفعه‌ی قبل که به سوئیس آمده بودم، همجنس‌بازها دنبالم راه افتادند و این مرتبه هم که این دوستان. اگر وقت کنم باید در آیینه خودم را نگاه کنم تا ببینم موضوع از چه قرار است و چه اشکالی در من هست. گفتم آینه، یادم آمد که یادم رفته از ایران شانه بیاورم، و مجبور شدم برای اولین مرتبه بدون شانه کردن موهایم از منزل (منزل جکی) بیرون بروم. بالاخره با بدبختی توانستم ارزان‌ترین شانه‌‌‌ای که در کل ژنو یافت می‌شود را به قیمت ۳۰۰۰ تومان بخرم.
ژنو سایت‌های تاریخی و موزه‌های بسیاری دارد و من در سفر قبلی از خیلی‌هایشان دیدن کرده‌‌ام. به هر حال برخی از آن‌ها عبارتند از: موزه و کتابخانه‌‌ی هنر و تاریخ – باغ گیاهان – موزه‌ی ژان ژاک روسو  (روسو در ژنو متولد شد) – موزه‌ی ولتر (یکی از محل‌های اقامت ولتر در ژنو بود) – موزه‌ی شیشه و سرامیک سوئیس – موزه‌ی وقایع تاریخی (جای چنین موزه‌ای به شدت در ایران خالی است) – موزه مردم شناسی – موزه‌ی تاریخ طبیعی – موزه‌ی تاریخ علم – موزه‌ی هنر خاور دور – موزه‌ی هنر معاصر و هنر مدرن – موزه‌ی بین‌المللی صلیب سرخ و هلال احمر – موزه‌‌ی تاریخ ارتش ژنو – ساختمان سازمان ملل (سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی و صلیب سرخ از سازمان‌های بین‌المللی هستند که در ژنو ساختمان دارند) – محوطه تاریخی کلیسای سن‌پیتر و …
اولین سایتی که من در این سفر برای دیدنش اقدام کردم، کلیسای جامع Saint Peter  بود. پیتر یکی از حواریون مسیح است و یادم بود که نماد این حواری، «کلید» است. برای همین بر روی دیوارهای بیرونی کلیسا، سمبل کلید را پیدا کردم و از آن عکس گرفتم. معماری این کلیسا از ویژ‌گی‌های معماری رومانسک و گوتیک بهره برده است و بین سال‌های ۱۱۵۰ و ۱۲۳۰ میلادی بنا شده. کلیسایی است زیبا با سقفی بلند. گردشگران بسیاری هم هر روز برای دیدنش می‌آیند. بعد از تماشای خود کلیسا، تصمیم گرفتم از زیرٍ بنای آن، که کلیسای اولیه در آن مدفون است بازدید کنم. در کاوش‌های باستان‌شناسان، محوطه کلیسای اولیه پیدا شده. مرمت و نگهداری این محوطه باستانی، بسیار جالب توجه بود که تنها از روی عکس می‌توانم این دقت نظر را توضیح دهم و اکنون این مورد را تا زمان برگشت به ایران به تعویق می‌اندازم. ورودی کلیسا رایگان است، اما برای ورود به محوطه باستانی باید ۸ فرانک بپردازیم. ۸ فرانک (فرانک سوئیس) حدودا می‌شود ۶۰۰۰ تومان. مسئول سایت، یک دستگاه شنیداری به بازدیدکنندگان می‌دهد که می‌توان اطلاعات را از آن در یافت کرد.
اصولا در سوئیس، اطلاع‌رسانی بسیار شگفت‌انگیز است. همه‌جا پر از تابلوها و بروشور و کاتالوگ‌هایی است که اخبار فرهنگی را به اطلاع شهروندان می‌رسانند. بیش‌تر از تبلیغ کالا، خیلی بیش‌تر از تبلیغ کالا، اطلاع‌رسانی فرهنگی انجام می‌شود. ژنو برای روشفکران و هنرمندان، شهر بی‌نظیری است.
بگذارید کمی از دریافت خودم از شهر ژنو را برایتان بگویم: در این شهر (در مرکز شهر)، سرعت اتومبیل‌ سوارها خیلی‌ بیش‌تر از دوچرخه‌سواران نیست. پیاده‌روی در شهر آسان و دلپذیر است و برای همین شهروندان ژنو خیلی آرزوی داشتن اتومبیل ندارند. ترامواها و اتوبوس‌ها سر ساعت، در ایستگاه‌ها حاضر می‌شوند. مردم، شهر را همچون خانه‌ی خود می‌دانند و برای همین کسی همچون «جکی» و خیلی‌های دیگر در یک خانه‌ی ۱۴ متری زندگی می‌کنند و احساس کمبود هم نمی‌کنند. مردم در این‌جا جامعه‌ی مدنی و نیازهای آن را خوب درک می‌کنند و برای همین است که با مالیات موافقند.
مردمی از همه‌ی نژادها در این شهر یافت می‌شوند: آسیایی، اروپایی، آفریقایی و …
آن‌چه در این شهر جاری است، رودخانه‌ای است تمیز که مرغابی‌ها و قو‌ها در آن شناورند، بر خلاف تهران که هر آن‌چه در آن‌ جاری است، فاضلاب خانه‌ها و بیمارستان‌هاست.
در این شهر، ممنوعیت‌ها با تابلو‌ها و خط‌کشی‌ها مشخص می‌شود، بر خلاف کشور من که ممنوعیت‌ها با دیوار و سیم‌خاردار توی ذوق می‌زنند.
من امروز حدود ۲۰ دقیقه در یکی از میدان‌های ژنو نشستم، و هرگز صدای بوق اتومبیلی را نشنیدم، فقط یک مرتبه صدای بوق یک تراموا به گوشم رسید که آن هم به صدای زنگ دوچرخه شباهت داشت.
در این شهر آن کسی که به او سلام می‌کنند، ارباب رجوع است. اما چه کسی است که نداند در شهر من، تهران، آن کسی که باید مجیز هر نامردی را بگوید، ارباب رجوع است، گرچه این ارباب رجوع به سوپرمارکت رفته باشد تا یک سطل ماست بخرد.
در این شهر انگار کسی عجله ندارد. دوچرخه رایگان است تا ۴ ساعت با آن در همه‌ی شهر گردش کنی و بعد از آن هم ساعتی ۱ فرانک می‌گیرند. در این‌جا هر کسی از لحظه‌ای که به دنیا می‌آید تا وقتی که می‌میرد، وارد زندگی می‌شود. اتوبوس‌ها، پر از زنانی است که با کالسکه و بچه داخل شده‌اند و کسی نمی‌گوید: “آخر با کالسکه داخل اتوبوس می‌شوند.”
میان اتوبوس‌های عمومی و اتوبوس‌های توریستی تفاوت چندانی از لحاظ امکانات و رفاه نیست. این‌جا مردم حتی به مرگ سلام می‌رسانند و به او گل می‌دهند، چرا که مرگ از نظر این‌ مردم زنده است.

دیدگاه‌ها

  1. شراره

    بعد از این دو هفته ای که نتونسته بودم به اتاق عزیزم —> (سایت شما دقیقاً این احساس رو به من میده)، به اتاق نازنینم سر بزنم (که چقدر دلتنگش شده بودم، بماند…)
    امشب، تا اینجاش که رسیدم، دیدم برام تبدیل شده بود به همون قالیچه اسرار آمیز پرنده
    ممنون که این قالیچه این همه قشنگ بود تا الان…

    به اندازۀ همه زیبایی هایی که تا همین امشب دیدین + اندازۀ زیبایی نگاهِ خودتون (که خیلی بیشتره)
    براتون زیباترین لحظات رو آرزو میکنم..

  2. زهره

    سلام.رسیدن به خیر.استاد این همه از شباهت های سوییس و ایران نگو،خواننده دوست داره تفاوت ها رو هم بدونه…سفرت خوش.اگه به المان رفتید،عباس معروفی رو هم ببینید.

  3. مریم

    این ۵ برابر که میگویی به علت بی ارزش بودن پول ایران نیست؟؟
    فکر میکنم واحد پول ایران از همه جای دنیا کم ارزش تر باشه.
    راستی انرژی تا میتوانی هوای تازه و تمیز بخور تهران که میایی دوباره باید هوای آلوده بخوری

  4. سوزان خدیو

    خیلی خوشحالم از اینکه هنوز هم آدم هایی پیدا میشن که اطلاعاتشون رو با اشتیاق و بدون سانسور در اختیار دیگران میذارن،ممنون و خوش بگذره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *