صفای صفاهان

برای رفتن به آن دیار پُرنگار، راه دلخواه من این است:
گذر از پل سی‌وسوم، تکیه به ستون چهلم، گام زدن در باغ چهارم، چمیدن در بهشت هشتم، و در نهایت رسیدن به آن جهانِ پُر نقش.

در پی بوی و به خیال خم اَبروی این کوی، آمده‌ام و حال به جادوی خویَ‌ش، گرفتارم.

بخواهی یا نخواهی، چه پارسا باشی و چه ترسا، اینجا دل به صورت دیوار می‌بندی، که چنین است مناجات در چنان خرابات که مناره‌اش می‌جنبد.

گویی، تا ابد معلق می‌مانم در شُکوهِ معرّق‌، و می‌شکنم در حسرت نستعلیق این رخسار سرشار از هنر و گوهر.

و الحق در شهری که محله‌اش شهشهان است، کبوتر برج دارد و درویش، ایوان.

به همت نقّاش و نقّال و عطّار و عصّار و نجّار و حجّار و ندّاف و لوّاف، آباد باد صفای صفاهان!

دیدگاه‌ها

  1. لیلا

    سلام
    فکر نمیکردم اصفهان رو بشه به این قشنگی توصیف کرد
    باید با این توصیف هایی که کردی برم اصفهان رو ببینم هز نگاه تو
    البته فقط مبدان نقش جهان و زاینده رود که آبش جاری باشه واسم زیبا و دلفریب هست.
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس که همراه هستی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *