به جای سفرنامه: اروپا ۲۵

وقتی سفرم شروع ‌شد، همه‌ی خبرها بد بود: ناپدید شدن عباس جعفری، مرگ مشکاتیان، وضعیت نابهنجار سیاسی ایران و از این قبیل. امروز اولین خبر خوش از ایران در طول سفرم را خواندم و آن‌هم ثبت «نوروز» به عنوان اولین میراث معنوی کشورمان در فهرست یونسکو بود. خوشحالم.

اما بعد…

فردا جزیره «میکونوس» را ترک می‌کنم و به جزیره‌ی دیگری می‌روم که حداقل ۵ ساعت با کشتی از این‌جا فاصله دارد. معلوم نیست که جکی هم با من بیاید یا نه، امشب تصمیم می‌گیرد. به هر حال من می‌روم.

امروز یک موتور سیکلت چهار چرخ کرایه کردیم و جزیره میکونوس را گشتیم. موضوع تازه‌ای نیست برای نقل کردن، اما برای خودم روز ویژه‌ای بود.

یک تصویر: در ساحل رو به دریا نشسته‌ام و می‌اندیشم به سفر، به همه‌ی روزهایی که گذشته و روزهایی که باقی است. به دلتنگی‌ها می‌رسم. کمی از من می‌میرد. هر چه باشد روح شرقی‌ام با من است، چنان که تن شرقی‌ام…
پاییز است. آفتاب می‌تابد، هنوز رمق دارد. ماسه‌ها گرمند و دریا اما نه چندان.
تنم را می‌سپارم به آفتاب. همه‌اش را، همه‌ی تنم را حس می‌کنم.
آبی روبرو وسوسه‌انگیز است، در این لحظه بیش‌ از هر سُرخی. پس از این زردی که گرماگرم به تنم ساییده، خنکای نوازشی، می‌طلبدم. جواب آری است. قدم اول، قدم دوم و همین‌طور …
غوطه‌ورم اکنون. می‌کاوم حجم آب دریا را. سبک، روان، آرام.

آخرین عکس‌های میکونوس تقدیم به شما:

نمونه‌ای از کبوترخانه‌های جزیره میکونوس، با کبوترخانه‌های ما متفاوت است.

موتور سیکلت چهار چرخی که ما برای گردش در جزیره میکونوس به قیمت ۱۵ یورو کرایه کردیم و ۸ یورو هم برای گازوئیل دادیم.

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *