باردار باران

برای درک اتفاق باران، پره‌های بینی‌ام را باز کردم و بلعیدم این خوش‌ترین بوی هستی را.

و ناخودآگاه درآویختم به چناری و‌ بوسیدم تن عریانش را،

و دیدم قطره‌ای هم نشسته بر اندام گل باکره‌ای و در این فرصت شب، بارور می‌کند او را.

دیدگاه‌ها

  1. رضا

    سلام آرش
    حالا که هم اهل سفری هم شعر سری هم به وبلاگ دوست من حمیدرضا آتش‌برآب بزن. الان سالهاست ساکن مسکو ئه. بچه خوب اما سختیه. درباره سفرهاش نمی‌نویسه ولی جاهای عجیب و غریبی رو بالای مدار ۷۰ درجه پیاده گشته. شاید از شعرهاش خوشت بیاد.

    http://hamidatash.blogfa.com/

  2. مهدی فتوحی

    آقا! همیشه به گردش. قدم بهار نو رسیده هم مبارک. مدتی بود درگیر کار و زندگی بودم نرسیدم بیایم اینجا. باید سر یک فرصت مناسب همه ی متنهایت را بخوانم. خوش و خرّم باشی و تندرست. این متن که حرف نداشت. سهل و ممتنع. تا بعدی ها را بخوانم.
    به امید دیدار.

  3. لیلا

    سلام
    خیلی زیبا نوشتی
    واسم جالبه که بهار روی خلق و خو و احساست تاثیر مثبت و رمانتیک میزاره و این نوشته ی زیبا خلق می شود

    ‌‎در میان گیسوانت
    رایحه‌ای‌ست که اسیرم می‌کند
    و چشمهایت را آتشی‌ست
    سخت گران.
    …………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باد شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *