وقتی،
آسیاب فکر مَردم را دیدم که در جا میزد تا نوبت نشاط آن باغ نادیده بهشتی از راه برسد.
تصمیم گرفتم،
از اضطراب پل بیمعماری گذر کنم تا بلندای دروغ معبد برج تاجران قصهی هبوط آدم را اندازه بگیرم.
برای این منظور،
جاده گرم شهوانی فرش را تجربه کردم تا بدانم معنای خنکای غسل چشمه عرش چیست.
در این مسیر پرسش کردم که،
چرا این همه پنهان است راهنمای چهار راه؟
چرا تدبیر منار به تقدیر گنبد است؟
و چرا به خندق قربانی درافتیم به جای ایستادن بر پهنای دیوار خِرَد؟
دیدگاهها
آسیاب،
آب در هاون کوبیدن؛
درجا زدن،
هرز گشتن؛
هبوط اشرف مخلوقات!
اضطراب؟!
چرا؟!!!
آب حیات نوش جان!
گمراه نمای ها خاموش!!!
نکنه قراره گنبدها هم پوست اندازی کنند…
نکنه منارها، ماذنه سرخود هستند!
انگار اون پل بی معماری، همین پل پهن خرد هست…
انگار…
شاید…
باید…
کاش…
ادامه دارد…
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که نوشته رو ادامه دادید.
دقیقا…..این متن در ذهن ادامه داره……با علامت سوال
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. عالی.
سلام
اگر توانستم به علامت سوال ها جواب بدهم، انوقت میتوانم ادامه بدهم و باز سوال کنم؟؟!!!🤔🤔🤔🤔
………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. بله، حتما.