او

در میانهٔ بودن و نبودن

ایستاده!

نه به خود می‌نگرد و نه به مسیر

که از هر دو گذشته.

گویی دلش در افق‌ جاری‌ست.

نسیم، آرام دست می‌گذارد بر شانه‌اش

و خورشید می‌بوسد چهره‌اش را

در آن دم، جهان می‌آساید؛

در آرامشی عمیق که سخن نمی‌خواهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *