امروز سوم اسفند است

ساعت ۱:۳۰ بامداد سوم اسفند ماه سال ۱۳۸۹ است و تازه چند دقیقه ای است که بعد از یک سفر ۱۰ روزه به خانه برگشته ام. 

بسیار تحت فشار بودیم که مراسم گردهمایی راهنمایان گردشگری مطابق با اهداف و مرام هایی که تبیین کرده بودیم، اجرا شود. حالا که می نویسم این مراسم برگزار شده، کاستی هایی داشته، سوء تفاهم هایی به همراه آورده و شاید نتایج مثبتی هم به بار بیاورد.

احتمالا به دلیل سفری که از روز ۵ شنبه و به مدت تقریبی ۱۰ روز به استان خوزستان در پیش دارم نتوانم گزارش این جشن و اتفاقات پشت صحنه ی آن را به این زودی ارائه دهم. فعلا می توانم عرض کنم که حدود ۹۵ درصد از آن چه را که پیش بینی کرده بودیم به اجرا درآوردیم. اما تنها از حمایت ۶۵ درصدی اسپانسرهایی که قول مساعدت داده بودند، برخوردار شدیم و این یعنی این که در این لحظه بنده و محمد حسین یزدانی نگران بازپرداخت نقدی تعهداتمان هستیم.

از آن جا که اصولا، بد یا خوب، علاقمندم که در هر برنامه ای که اجرا می کنیم، اهداف جدید و مرام های نو داشته باشیم، از چند اتفاق در این گردهمایی یاد می کنم: ۱- در جشن امسال، نشست خبری در یک رستوران برگزار شد (که مطابق معمول نیست) و طوری زمان بندی شد که در گرماگرم بحث میان کارشناسان و خبرنگاران، راهنمایان بعد از گشت روزانه اشان برای صرف شام به رستوران بیایند و به سوالات و پاسخ ها گوش فرا دهند. در واقع یک محفل منتقدانه علمی ۴۰۰ نفره به وجود آمد. ۲- پیشنهادی مطرح کردم مبنی بر این که شهرداری و شورای شهر رامسر یک خیابان یا یک میدان از این شهر را به نام “راهنمایان گردشگری” نامگذاری کنند. این ایده توسط دبیر جشن (حسین ستوده) و همچنین رییس انجمن صنفی استان کرمان (جناب آقای معظمی) در جلسه دوم اسفند مطرح و توسط حضار مورد عنایت قرار گرفت. شاید این موضوع برای شهرداری شهر رامسر جالب توجه نباشد و شاید این اتفاق در شهر رامسر نیفتد، اما تدبیر پشت ماجرا این است که در آینده این ایده، اجرایی شود. ۳- در میان همه ی تقدیرنامه هایی که اهدا شد، دو تقدیرنامه داشتیم که یکی از آن ها به “اهالی شهر رامسر” و دیگری به “اهالی شهر تنکابن” تقدیم شده بود. متاسفانه این دو تقدیرنامه در میان همه ی تقدیرنامه های دیگر جایی برای مطرح شدن پیدا نکرد. ۴- طراحی یک فستیوال کوچک از غذا، پوشاک، صنایع دستی و ورزش محلی ایده ی دیگری بود که به اجرا درآمد. ۵- طراحی و اجرای مسابقات ورزشی در دل طبیعت توسط “کیانوش محرابی” نیز برای اولین مرتبه برای راهنمایان گردشگری اتفاق افتاد.

نکته ی آخر: دوستان فراوانی در برگزاری این گردهمایی فعالیت و مشارکت داشتند که به نوبه ی خودم از همه اشان تقدیر می کنم و دستشان را می بوسم. اما این آخرین سالی بود که بنده در اجرای چنین مراسمی نقش مستقیم داشتم. امیدوارم بعد از این، دوستان دیگری برای برگزاری این جشن با اهداف متعالی تر، علمی تر و کاربردی تر فعالیت کنند.

دیدگاه‌ها

  1. مسعود

    تبریک و خسته نباشید … روزهای خوب و به یاد ماندنی ای بود و امیدوارم مشکلات مالی هم به زودی برطرف شوند … به هرحال از زحماتتون سپاسگزاریم
    ……………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. مسعود عزیز سپاسگزارم.

  2. hossein

    سلام استاد فکر کنم نفر اولی باشم که نظر می دهم باعث خوشحالی بنده است.در ابتدا جای تشکر فراوان از شما استاد عزیز بخاطر تمام تلاشهایتان و دیگر دوستانی که زمینه برپایی چنین جشن باشکوهی را فراهم نمودند دارم.
    به شخصه معتقدم این گردهمایی برای همه ما جدای کاستی ها بزرگترین دستاوردش این است که قدر این لحظات را بدانیم و بزرگترین حرکت خودجوش تشکلهای مردمی و دلبخاته را اجر نهیم.
    از تجارب این سفر برای ادامه وظایفمان که بر دوشمان است استفاده کنیم.
    ارتباط همکاران از سراسر کشور در این جمعها کار کمی نیست.
    شهر رامسر هم نسبت به ظرفیتهایش با این حجم زیاد میهمان توقع بیجایی است که بخواهیم به کاستی ها بپردازیم.
    بحث پذیرایی از معضلاتی است که در هر برنامه بیشترین وقت را به خود اختصاص می دهد که بنده حاضر بودم برای هر چه باشکوهتر کردن مراسم از پذیرایی تجملاتی پرهیز شود و حتی می شد از غذاهای ساده و محلی به صورت پکیج در بین دوستان توزیع شود تا فرصت کمتری را به خود اختصاص دهد.
    قطعا همه ما که یک هدف را دنبال می کنیم در این ۳روز حتی حاضر بودیم به عنوان عوامل اجرایی به تیم برگزاری کمک کنیم تا لذت بیشتری از این سفر ببریم.
    تنها گله ای که هست از دوستانی است که برای حضور در این جشن به نگاه سفر تفریحی و گردشگری نگاه می کنند و انتظارات دوراز حوزه کاری شان دارند.
    بهیترین لحظات شاد برای ما وقتی رقم خورد که در خانه گلی در جمع دوستان و اساتید این حوزه از فضای هتل دل کندیم و به شب نشینی دور اجاق هیزمی نشسته و تا پاسی از شب لحظات به یاد ماندنی برایم رقم خورد.کاش می شد این لحظات شیرین را در لابی هتل و در هر فرصتی که دور هم جمع بودیم ایجاد می کردیم.
    در این جمع افرادی هستند که نشستن در محضرشان می شود تجارب خوبی را کسب کرد که خیلی ها از آن غافل می مانند.
    گله از نوع پذیرایی و اجرای برنامه ها بعضا باید خود را سرزنش کنیم که با وجود این که تخصص بیشتر جمع مدیریت و راهنمایی گروهای توریستی است به وقت و زمان اهمیت نمی دهیم و با فوت زمان موجبات تاخیر در برنامه ها می شویم.
    زمانی که احساس می کنیم در شهری قرار داریم که هتلها و رستورانهایش در حد تبریز و یزد نیست نباید انتظار ارائه خدمات شهری چون تبریز را داشت.
    با درک شرایط میشود به بهتر اجرا شدن جشن کمک کرد.
    تبدیل به عنصر صرفا مصرف کننده نشویم و خود را با شرایط موجود وفق دهیم.
    در جشن همه با تشویقهای مکرر خود نشان دادند جرای این همه برنامه سنگین مدیون بزرگ مردی چون نورآقایی بود که توانسته بود تیمی قوی و کارامد را در این مدت تشکیل داده و انصافا دست یکایک دوستان را می بوسم.
    افتخاری بود که در طول زندگی از آن یاد خواهم کرد.
    زمانی که خود را در این مراسم دیدم احساس غرور و شادی به من دست داد و تا پایان جشن چندین بار اشک شوق بر چشمانم جاری شد.
    بزرگترین نگرنی ام این بود که دوستان قدر زحمات و تلاشهای شما را که در چهره و حرکاتت مثل شیری خروشان نمایان بود داشته باشند.
    یک ایران و یک آرش پایدنده باد ایران و ایرانی
    استاد این خطاب به خوانندگان محترم است حرفی که باید روزی می گفتم
    بنده یک کویری زاده ای بودم که انتظار حمایت از کسانی داشتم که دور از انتظار و اشتباه محض بود آرش بودکه نه می شناختمش نه انتظاری ازش داشتم با توجهات و محبتهایش مرا به کارو هدفم امیدوار کرد.
    نه وابسته به نهاد و ارگانی بود نه وظیفه اش بود ولی مرا شرمنده محبتهای خودش نمود.
    با حضور در این جشن تمامی کم لطفی های مسئولین و استرسهای وارده در مدت چند روز و ماه و سال های گذشته با دیدارهایی که با شما و استفاده از تجارب و برنامه های شما داشتم از روحم زدوده شد.
    بها دان به تلاشهای افرادی که در چارچوبه سیستم مدیریت کشوری جایی ندارد ولی مرد بزرگی اینهمه تلاش می کند تا آنها که به چشم نیایند را نشان دهد اینکار بزرگی است که در تاریخ کشورایران کمتر اتفاق افتاده و خواهد افتاد.
    آرش جان پس اگر خسته و دلزده شوی و دلسرد مطمئن باش جمعی را که با خون دل دور هم گرداوری کردی دلزده خواهند شد.این درد کمی برای ما نیست که روزی آرش از ادامه تصمصمش منصرف شود و اگر از این جمع جدا شوی بنده به نوبه خودم از تمام کارهایی که انجام دادم برای شناسایی و معرفی تاریخ کشورم پشیمان خواهم شد.
    نه سوادی دارم برای تقدیر و تشکر نه خود را شایسته این که در صدد جبران .بنده کمترین را در هر لحظه که نیاز به حضور باشد قابل بدانید و روی بنده حساب کنید که با هر کمکی دستم باشد دریغ نخواهم کرد.
    در پایان شماره حسابی را اعلام کنید تا برای جبران هزینه های مالی که برای ما و برای شادی ما متحمل شدید اقدام نماییم مطمئنم دیگر دوستان هم هر کس به توان خودش دریغ نخواهد کرد
    آرش جان کمک ما سرافکندگی می شود؟ یا دست کمک به کسانی که حتی قول همکاری دادند و شانه خالی کردند؟؟؟
    روی دوستان حساب کنید و انتظاری از اسپانسرهایی که درک چنین برنامه های باارزشی را ندارندنداشته باشید.
    کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
    موفق باشی و پایدار
    ……………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. حسین جان سپاس از لطف تو. می خوام به فعالیت های تحقیقاتی بپردازم بنابراین نمی تونم در انجمن صنفی وقت بزارم. در ضمن عرض کردم نقش مستقیم نخواهم داشت، اما تجربیات رو به دوستان انتقال خواهم داد.

  3. ا گ

    سلام. خیلی خوشحال شدم که این مراسم به خیر و خوشی تمام شد و به تو تبریک می گم و خیلی متاسفم که نتونستم و نشد که بتونم برای جشن امسال حتی ذره ای کاری بکنم. همیشه پیروز باشی.
    ……………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از تو که لطف داری. به امید دیدار.

  4. حامی

    درود بیکران بر تو آرش عزیز

    به طور حتم تو اختیار تام و کامل در تایید یا عدم تایید کامنت ها داری , مطلبی را که در کامنت زیر می گذارم , نه رویاست و نه توهم است . بعد از خواندن پست اسطوره اتومبیل در این سایت و ایده بسیار زیبا و تامل برانگیزت برآن شدم که برای گذر از اسطوره ” آرش” به دنیای امروز نه در سطح ایران , که برای زنده نگه داشتن حقیقت انسان و زیست انسانی در تمامی جهان , این متن به بهانه جشن سده که روایت نو و بسیار زیبایی از آنچه آرش کمانگیر آنجام داد است, و تجلی اش که در زندگی امروز ,که هرچند بسیار بسیار کمیاب اما می توان آن را یافت , را بجای ایمیل ات در کامنت ها قرار دهم . تا در صورت صلاحدید تو , علاقمندان این سایت نیز از آن استفاده کنند .

    آ…رزوی ر…هایی و ش…ـادمانی

    … و آرش, پسر آتش , چنان که از البرز استوار بالا می رفت ,با پای خویش غرید که گاه آسودن نیست در این بی گاه شکست. و پایش استوار شد, استوارتر شد, هم آنگونه که دل و دستش ; سنگ به سنگ, صخره به صخره . بی تاب و بی قرار نماند و رفت, آنقدر که از گاه و بی گاه برگذشت به استواری یک استوره .

    و آن امید آبهای روان و بی قراری بادهای وزان, آرش , پسر آتش , چنان که از استواری البرز بالا می رفت, رگهایش رودهای رونده بود و نفسش بادهای دمنده .

    و هنگام هنگامه ی او بود : هنگامه ی آرش, زخمزاد مردمانی ساده , مردمانی صبور -شادی هاشان سلاخی شده و امیدشان به تاراج رفته- خود از دشمنی فراز آمده که تقوایش عذاب بود و اندوه . هم او که به تقدیر اشارت می داد و به شمشیر بشارت .

    و او آرش بود, و آرش بود او ; آرزوی رهایی و شادمانی, پسر خشم . جرقه ای برخاسته از هیمه ی گر گرفته ی ملتی , برآمده ی درد سوگوارانی صبور, که اسفندیارانشان بسیار بود و سیاوشانشان بسیارتر. تن ندادگان به تباهی , که ندای آزادی خواهیشان را سینه دریده بودند و سهراب افسانه هاشان را سربریده . ضحاکی از پی ضحاکی دیگر… ,

    زنان و مردان را نه قلب شایسته بود – مبادا عشق – و نه مغز بایسته –مبادا خرد- .

    و او اما آرش بود و آرش بود او ; آرزوی رهایی و شادمانی , زاده ی خرد, فرزند عشق. آنکه دمی ایستاد , چشم گشود, اندیشید و آنگاه دانست که در کارزار خشم و اندوه نه عشق پایدار است و نه خرد ماندگار. گام از پی گام خشم خویش فرو خورد و به دانایی دانا شد .

    آتشفشان خاموش پیر,البرز , هنوز واپسین زمزه اش را به خاطر دارد- حرف به حرف و واژه به واژه – : راز مرگ این دشمن روئین تن که از خشم و اندوه ما مردمان دم بدم جان می گیرد , دانایی ست . شادی ست . رهایی از خشم و اندوه است.

    اینک هم او بود , آرش , آرزویی نزدیک , امید پاره پاره ی مردمی از پی , غرور وصله وصله ی تباری در مشت; گامی بر اندوه می گذاشت , گامی دگر بر خشم , بالا رونده ی البرز استوار .

    آنک آرش ! بلند و افراشته بر بلندای ویران شهر ایران ! بر گذشته از خشم و اندوه , با سری فراتر از البرز و سینه ای فراخ تر از ارژن , فریاد برآورد : دشمن مرا و تو را و همگان را برده ی خویش می خواهد, خشمگین و اندوهناک . من اما آرشم ; آرزوی رهایی و شادمانی , شهریار شادمانگی , یکی از هزارانم و هزاران در یکی .

    منم از تباری تن نداده به تباهی , که بر کشتگان خویش هم می رقصد . حماسه ی ما را حزن شایسته نیست, شادی آگاهی ست , رهایی ست , روشنایی ست , این دیار را دیاران دانا پاس خواهند داشت نه عیاران بی سر . شادی دانایی ست . منم آنکه در این نبرد سهم, شمشیر نمی کشم , شادی میکنم. منم بر فراز البرز, رقصنده به رهایی .

    آنک امید از تیردان برکشید و غرور بر چله نهاد . تیرماه حماسه بود . شانه ی شادی آفتاب آتش خیز تیر می گداخت, طالع اش اما ستاره ی آب خیز تشتر بود .

    تیری رها شده از زه کمان , جانی رها شده از اندوه و خشم , از فراز چشمه های جان و رودهای روان گذشت تا آن سوی ازل, تا آن سوی ابد , تا آن سوی جیحون , آخرین رود . هم از این رو بود که از آن روز و روزگار آب مرز و مرام ما شد ; زلال , زاینده , زندگی باور.

    حالا دیگر آرش, رویای کودکانی ست که در سرخوشی های کودکانه بر روی هم شمشیر چوبین نمی کشند , از برگ و باد بوسه می آموزند , از آبشاران امید , از مهتاب مدارا .

    حالا دیگر در هر کوی و برزنی , به هر هیمه ی گر گرفته ای که می نگری, آرزوی رهایی و شادمانی ست که شعله می کشد , آرش است که زبانه می کشد . آرش , پسر آتش .

    ماهان مهرزاد

    و اینکه چرا این متن را برای این پست ارسال کردم به این دلیل است , که به جرات باور دارم که تو
    نه تنها ایده های نابی در این گذر” گذر از اسطوره به جامعه ی امروز” داری , بلکه بسیار توانمند در جهت نیل به آن تلاش می کنی . و می روی که بجای خردورزی صرف و ارائه جهانبینی, با “عملگرایی”, که فقدان شدید جامعه ی امروز ایران است, از خود اسطوره ای دیگر بسازی . این را برای تعریف و تمجید نمی نویسم , می نویسم تا بدانی که همه ی دوست داران این سایت , تلاشهای بی وقفه و ارزشمندت را می بینند و می ستایند.فکر می کنم این وظیفه ی من برای نشان دادن مراتب سپاسگزاریم از این کوششهای انسانی بود,و با آنکه حق برداشت آزاد از همه ی مطالب این کامنت را برای همگان محفوظ می دارم , سعی نموده ام اوج اعتدال و بی طرفی را در بیان آنچه عرض کردم نگاه دارم. و حاضرم در ابتدا به عنوان یک انسان و بعد به عنوان یک وکیل مدافع از آنچه در بالا گفته ام دفاع کنم و همه ی نقدها را هم به جان بخرم.

    چه تاییدش بکنی یا نکنی از تو برای ایجاد این فضای بسیار عالی و مفید ممنونم آرش جان
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. راستش نمی دونم چی بگم. اما سپاس.

  5. آلا

    باسلام به شما آقای نورآقایی عزیز
    جدا خسته نباشید ، از همه زحماتی که برای برگزاری این جشن کشیده بودید…
    آرزو دارم که هرساله سلامت باشید و پرتوان و با شادی در این روز حاضر…
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از شما و حضورتان

  6. سعید ایوبی

    سلام آقای تورآقایی
    امیدوارم که خستگی کار از تنتون در رفته باشه و از زحمات شما و همه دوستان عزیز سپاسگزاری میکنم
    سلامت و موفق باشید
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. خستگی هم در میره. سپاس.

  7. لیلا

    سلام آرش خان
    با سپاس قدرشناسی و قدردانی از طرف خودم و راهنمایان استانمون بی نهایت از زحماتی که تو این چند روز متقبل شدین تشکر می کنم. این گردهم آیی خاطره بسیار زیبا و به یاد ماندنی برای تک تک راهنمایان خواهد بود که حضور گرم و شایسته شما این شادی و موفقیت را دو چندان کرد.بدون شک علاوه بر این شادی ها عکسها یاد ها خاطره ها نتایج این جشن خدمتی بزرگ برای وجب به وجب خاک و تک تک مردمان سرزمین عزیزمان خواهد بود اگر با همیاری یکدیگر آرمانهای بزرگ و شعارهای این جشنها رو دنبال کنیم و به اونها جامعه عمل بپوشانیم.و البته با حضور گرم و ارزشمند شما.
    در ارتباط با بیاناتHosseine هم یه مطلبی می خواستم عرض کنم و اون اینکه…همه چیز عالی بود مهمان نوازی محبت و خنده گرم رو لبهای بچه های عزیز رامسر بهترین خاطره از این سفر بود.طبیعت گدران واقعی برای خوردن و خوابیدن به رامسر نیومده بودن و هدف بسیار بزرگ و ارزشمند داشتیم که با همیاری یکدیگر به اون اهداف خواهیم رسید…امیدارم رامسر با این برنامه به اونچه که حق خودش و مردمانش هست برسه و مردم اون منطقه رامسر رو به عنوان قطعه ای از ایران عزیزمون همیشه سبز و زیبا حفظ کنند.
    داخل ّپارانتز: آرش خان ما هیچ وقت دلمون نمی خواد شما از تحقیقات و پژوهشهاتون عقب بیافتین ولی ما رو تو این مسیر تنها نذارین
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. ارادتمندم.

  8. سميه

    سلام و شب بخیر
    خوشحالم که می‌بینم دوستان قدر زحمتهایی که کشیدی می‌دونن و اینجور عاشقانه از تو تشکر می‌کنن و ناراحتند از اینکه تو در جشن‌های سال‌های بعد ممکنه حضور نداشته باشی.
    گفتم ممکنه، چون آدم از فردای خودش خبر نداره
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  9. علی میرفتاح

    خسته نباشی آرش جان
    امیدوارم همیشه شاد و پر انرژی باشی و هر جا که فعالیت میکنی موفق باشی.
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس.

  10. محسن باطني

    درود و ….
    جداٌخسته نباشی !
    …..صد بدرود
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از تو.

  11. ستاره

    سلام استاد
    من اولین سالی بود که در این جشن شرکت می کردم.

    ما از شما و بقیه ی اساتید یاد گرفتیم که یک راهنما نباید غر بزند! و من در این ۳ روز گله ای از دوستانم نشنیدم.

    همه چیز خیلی خیلی خوب بود. به شخصه کاستی ای در این جشن مشاهده نکردم ولی حتی اگر ذره ای ناملایمتی وجود داشته باشد، تک تک ما (حتی من ِ مبتدی) برای برطرف کردنش در سال های بعد تلاش می کنیم.
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

    از زحمات شما تشکر می کنم

    🙂

  12. مهناز

    سلام
    رسیدن بخیر.امیدوارم همیشه پرانرژی،سلامت وموفق باشید………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  13. elham

    سلام ارش عزیز
    دوست و استاد گرامی
    هیچ کلامی نمی تونه گوشه ای از زحمات شما رو جبران کنه
    من به عنوان کوچکترین شاگردت بوسه بر دستان پر مهرت می زنم
    و بهترین آرزو ها را برات دارم ارزو هایی به وسعت دلت که در این جشن
    هر چه داشتیم از محبت و تلاش چند ماه شما بود همیشه شاد باشی که
    با لبخندت در اوج خستگی پذیرای هر نگاه و کلامی بودی
    پاینده باشی مرد
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. اگر امکان داره عکسایی که از مراحل برگزاری مراسم گرفتی رو در اختیار انجمن قرار بده. سپاس.

  14. ستاره

    مجدداً سلام استاد
    این رو فراموش کردم بنویسم
    ما موقع برگشتن در اتوبوس در مورد جشن صحبت کردیم و پیشنهادهایی که به ذهنمون رسید رو نوشتیم.
    این تنها کار مفیدی بود که به رسم تشکر، می تونستیم برای انجمن انجام بدیم 🙂
    امیدوارم به دست انجمن برسه
    🙂

    پاینده باشید
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب:سلام. سپاس از شما. سپاس فراوان.

  15. کیوان فرهمند

    سلام و خسته نباشید به آرش نورآقایی عزیز
    اصلا تعارف نمی کنم و اغراقی هم در کار نیست
    نهتنها خودم بلکه از طرف دیگر همراهان خودم صمیمانه از زحمات و تلاش های شما تشکر می کنم وامیدوارم همیشه عمر در پناه حق سالم و سلامت بمانید.
    اگر نبود لطف و محبت شما دوست مهربان، ما هرگز در این چنین جمع دوستانه ای شرکت نکرده بودیم و این مقدار تجربه از مصاحبت و درکنار صاحب نظرانی چون شما ودیگر دوستان را کسب نمی کردیم و هرگز اراده ای را که امروز برای رسیدن به اهداف خودمون داریم را نداشتیم .
    مطمئن باشید خاطرات خوش این سه روز، هرگز و هرگز از ذهن من و دیگر دوستانم بیرون نخواهد رفت.
    دست مریزاد
    خسته نباشید
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. امیدوارم دوستان زیادی پیدا کرده باشی. مراقب خودت باش و به امید دیدار.

  16. فروغ

    سلام استاد عزیز؛
    سپاس که با تلاشتون یکی از زیباترین و مفیدترین سفرهای ما رو رقم زدید.
    احساس نگرانی کردم از اینکه در مراسم آینده حضورتون کمرنگ تر میشه ولی بسیار خوشحالم به خاطر دلیلش، جای خیلی از تحقیقات کم مونده که بهش نیاز داریم و وجود گرم و پرتلاش رو می طلبه،
    با آرزوی شادی، سلامت و آرامش برای شما و همه دوستانی که همراه و همیار شما بودند.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس فراوان از شما.

  17. hossein

    سلام زبانم یارای تقدیر از تو را ندارد فقط با چشمانی پر از اشک شوق از راهی دور دستت را بوسه می زنم با آزروی سلامتی و شادی
    به امید دیدار سپااااااااااااااااااس بی کران
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. به امید دیدار حسین عزیز. به امید دیدار.

  18. احمدی

    جناب آقای نور آقایی
    در این چند روز اخیر عکس های سه روز جشن رو مرور می کردم و به جرأت میتونم بگم که در تک تک اون عکس ها نشانه هایی از تلاش و کوشش شما و دوستان تان و شور و علاقه بی دریغی که نسبت به امور گردشگری و راهنمایان دارید، نهفته بود.
    دست مریزاد به خاطر این همه عشق و تلاش خستگی ناپذیر !
    بسیار مراسم خوبی برگزار کردین و فکر می کنم همه و همه راضی و خوشحال و خشنود به خانه های خود باز گشتند !
    ……………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از لطف و نوازش شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *