خيلی كوتاه، كمی ادبی از خدا تا انسان توسط آرش نورآقائی در چهارشنبه, فروردین 26, 1388 ۰: صدای پرنده و نور صبح و زمین گرم و عطر بهار و آب باران بود، وقتی که من نبودم. ۱: شنیدم و دیدم و لمس کردم و بوییدم و مزه کردم. اکنون هستم. نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط خيلی كوتاه، كمی ادبی هستی خيلی كوتاه، كمی ادبی زایش و زوال موج خيلی كوتاه، كمی ادبی تو به
* ۲۸ فروردین ۱۳۸۸ در ۱۰:۱۲ ب٫ظ با سلام. چنارها و سروها، نه در خاک من، که در خاک ما، در هم ریشه دوانده اند. باشد که مانا باشند. با آرزوی سلامتی و موفقیت.
لیلا ۴ اسفند ۱۳۹۹ در ۱۰:۰۱ ب٫ظ سلام از رگ گردن به تو نزدیکتر شبیه بوسهای روی گردنت ………………………………………………………………………………………………………… جواب: سلام. تعبیر خوبیه.
دیدگاهها
با سلام
چه زیبا و با احساس!
کامروا باشید
بهار در تو جاودانه باد.
هستی یعنی احساس.
زیباست.
با سلام.
چنارها و سروها، نه در خاک من، که در خاک ما، در هم ریشه دوانده اند. باشد که مانا باشند.
با آرزوی سلامتی و موفقیت.
سلام
از رگ گردن به تو نزدیکتر
شبیه بوسهای روی گردنت
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. تعبیر خوبیه.