نشستم روبروی گل و از او پرسیدم:
مانند تو چیست؟
وانگاه لالهی نشسته در دامان «گلستان کوه»، به سوی «اورامان» اشاره کرد…
با نگاه به رخسار گل و اندکی تأمل، تصویری در ذهنم نقش بست از سر چرخان درویش و ذکرهای پی در پی او که در میان آن کوه بلند میپیچید.
چه عجیب!
نیمهی اردیبهشت است و این سرخ سرنگون، نشان آن سرّ اندرون میداد.
و دیدم معرفت «لاله» چه ارادتی و چه شباهتی دارد به توحید «لاالهالااله»؛ حروفی که تکرار میشوند در میان «لا» و «له».
دانستم که آتش سرکش درویش اورامان زیر سر شعلهی سر به زیر لالهی گلستان است.
آری، قصهی آتشی که گلستان میشود و گلستانی که آتش میافروزد، همیشه شنیدنی است.
پینوشت: نیمهی اردیبهشت هم زمان رویش لاله واژگون است و هم وقت برگزاری مراسم پیر شالیار با عنوان «کومسای». البته مراسم دیگری از پیر شالیار با عنوان «زِماوِن» در نیمهی بهمن برگزار میشود.
دیدگاهها
سلام
چه توصیف زیبایی . عالی می نگاری
گلستان ای عروس ناز
که هستی با هزاران راز
به اوج آسمان هایت
پرنده می دهد آواز
گلستان خطه ی شیران
فروغ کشور ایران
بسی آلاله می روید
به هر باغ و ز هر بستان
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. زنده باشی