رویداد «سفرنامهنویسی، سفرنامهخوانی؛ چرایی و چگونگی» به عنوان شصتودومین جلسه از سری سفرنامهخوانیها به همت «مهدی گوهری» و با همراهی «آرش نورآقایی»، مدیرمسئول فصلنامهٔ میراث و گردشگری گیلگمش عصر شنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۳ در محوطهٔ خانۀ اتحادیه برگزار شد.
گوهری در سرآغاز این نشست از دریافت تلویحی اهمیت مطالعهٔ سفرنامهها طی جلسات پیشین گفت و برگزاری این رویدادها در فضاهای فرهنگی را راهکاری برای شناخت بیشتر شهر دانست. او هدف از برگزاری این نشست را درک دقیقتر ارزش سفرنامهها و تأثیرات آنها در شناخت مقاصد سفر و تاریخ جهان معرفی کرد. گوهری از همراهی مجدد مدیرمسئول مجلهٔ گیلگمش با مخاطبان این مجموعه سپاسگزاری کرد.
آرش نورآقایی در مقدمه از لزوم توجه به چرایی تهیهٔ سفرنامهها و شناسایی مأموریت نویسندگان آنها سخن گفت. ایشان یادآور شد که علیرغم مطالعهٔ سفرنامههای غربیها از سفر به ایران میتوان سفرنامههایی را هم بررسی کرد که ایرانیان طی سفرهای خود به غرب نگاشتهاند. نورآقایی مطالعهٔ سفرنامهها را از جمله علایق خود در پانزده سال اخیر خواند.
در نخستین بخش از این گفتار، دلایل توجه غرب به ایران و در نتیجه، نوشتن سفرنامههای آنها مورد توجه قرار گرفت. این موارد به ترتیب ادامه برشمرده شدند:
– اهداف سیاسی و دیپلماتیک: بسیاری از فرستاده شدگان به ایران پیام جنگ، صلح یا به نحوی مراودهای سیاسی را مد نظر داشتند.
– اهداف تجاری: که در چنین مواردی هم خود تجار، سفرنامهها را مینوشتند.
– اهداف علمی/ فرهنگی: در این موارد آنها از روی کنجکاوی یا برای بررسی موضوعی سفر میکردند و گزارش سفر مینوشتند، این نوع سفرنامهنویسی اغلب بعد از رنسانس در اروپا شکل میگیرد. نورآقایی در این بخش از هنرمندان و نخبگانی یاد کرد که در شکوفایی علوم مختلف در شهر فلورانس مؤثر بودهاند.
– اهداف زیارتی: بیشک برای صدور هر مکتب فکری یا ایدئولوژی نظیر بودیسم، یهود، مسیحیت، اسلام و… در قرون وسطی و پس از جنگهای صلیبی نیز بین مسلمانان و مسیحیان تقابلی برقرار بوده است و مسیحیان غربی برای مقابله با نفوذ امپرانوری عثمانی و اهل تسنن، موسیونرهایی را به دنیا به ویژه ایران شیعه میفرستادند تا با برقراری روابط، سدی در برابر عثمانی ایجاد کنند.
– اهداف سیاحتی: که در اوقات فراغت رقم میخورد.
نورآقایی در ادامه از سهم این مراودات و سفرنامههای ذیربط (به هر کدام از دلایل مذکور) در ایجاد کنجکاویها نسبت به ایران و شناخت بیشتر آن در جهان یاد کرد. به زعم او با سفرنامهها گویی تاریخها نگاشته شد و از روی کتابهای تاریخی و گزارشهای علمی، نمایشنامهها، رمانها و شعرها نوشته و سمفونیها و اپراها اجرا شدند. همچنین بر اساس این سفرنامهها، آداب و رسوم، جشنها، خوراک، پوشاک، طبیعت و… بخشی از مواردی بودند که مورد توجه خوانندگان قرار گرفتند؛ مواردی چون زیبایی گلهای نرگس، عطر گل سرخ، طعم خربزه و… از این دست بودند. چنان که در منابع آمده با برقراری خط تلگراف در کاشان، عبارت تاریخی «خربزههای کاشان رسیده» برای ناصرالدین شاه مخابره شد.
به گفتهٔ نورآقایی، نویسندگان شرق را دوست داشتند چون برای خیالپردازی و رؤیاپروری غنی بود. در شرایطی که اروپا در عصر رنسانس به علم رو میآورد، مخصوصاً انگلیس و فرانسه متوجه میشوند که ادبیات غنی هند، ایران، بخشی از ترکیه و اعراب پُر از خیال و رؤیاست و این ویژگیِ شرق آنها را شیفته کرد.
از سوی دیگر سفرنامهها موجب ترجمهٔ آثار متعدد فارسی شدند. به کمک این سفرنامهها کتابهای شرقشناسی نوشته شد، مجلات چاپ شدند و به کار به جایی رسید که حتی سرمایهگذاری شد تا چاپخانههایی با حروف فارسی در اروپا تأسیس شوند که بشود کتابهای فارسی تولید کرد.
واژهٔ شرق اولینبار توسط «ویرژیل»، شاعر رومی (لاتین) به معنی سرزمینهای شرقی که در جهت طلوع خورشید قرار گرفتهاند، به کار گرفته شده است. بعد از او این واژه در سدهٔ یازدهم در منظومهٔ حماسی «رولان» در ادبیات فرانسه به کار گرفته شد.
توصیهٔ آقای «بکفورد» در مقام یک نویسنده به نوعی سرلوحهٔ سفر غربیها به شرق بوده چنان که گفته است:
«بخواهیم یا نخواهیم باید شرق را بشناسیم». او در سال ۱۷۷۸ چنین عنوان کرده که اگر بخواهید شرق را درست داوری کنید نباید حتی یک گزارش یا سفرنامه را نادیده بگیرید. او ادامه میدهد در کارهایم «همهچیز را اغراق و گزافهگویی میکردم و شرقیاش میکردم».
بدین ترتیب آنقدر افراطگونه از شرق و ایران نوشته میشود که به طور مثال به باور آقای «ولتر» مردم مثل نان شب کتاب «نامههای ایرانی» مونتسکیو را میخریدند.
در قرن هفدهم نیز، عبارت «مشرقزمین» وارد فرهنگ لغات فرانسه شده است.
آقای «آنتوان گالان»، خاورشناس در سال ۱۶۴۹ مینویسد: «منظور من از مشرقزمین فقط اعراب و ایرانیان نیستند بلکه ترکها و تاتارها و عموم ملت آسیا تا چین و مشرکان و بتپرستان هم منظور من هستند».
بخش بعدی این گفتار به چگونگی نوشتن سفرنامههای ابتدایی اختصاص یافت. نورآقایی خاطرنشان کرد که اولین سفرنامهها، سفرنامههای واقعی نبودند، بلکه خیالی بودند. او از کتیبهٔ گیلگمش گفت که از یک سو متن حماسی است و از سویی دیگر، شرح سفر. همچنین رستم در شاهنامه، هم یک پهلوان است هم یک مسافر که از هفت منزل عبور میکند و وقایعی را رقم میزند.
وی یادآور شد که اولین سفرها، سفرهای خیالی بودهاند به سرزمین مردگان؛ در فرهنگهایی مثل یونان، مصر، روم و ایران سفرهای خیالی بسیار وجود دارند. نورآقایی از «اورفئوس» گفت که قهرمانش را به «هادس» (جهنم) میفرستد، از «هومر» یاد کرد که «اولیس» را به دنیای ارواح روانه کرد، همچنین «افلاطون» در کتاب «جمهور»، کاراکتری را به دنیای مردگان فرستاد و شرح بازگشتش را هم میآورد، «ویرژیل» هم در «آنئید»، شخصیتی را به دوزخ فرستاده و برمیگرداند.
«رساله الغفران» در فرهنگ اسلامی هم سفری خیالی به بهشت و دوزخ است. در «سیرالعباد الی المعاد» سنایی هم همین اتفاق میافتد. همهٔ این سفرهای خیالی قدیمی هستند و یکی از متأخرترین آنها، «سیاحت غرب» است که «آقانجفی قوچانی» در قالب سفری خیالی به دنیای مردگان در حدود نود سال پیش نوشته است.
نمونههایی از تأثیر سفرنامهها در معرفی ایران به جهان در بخش بعدی به استحضار مخاطبین رسید.
ایران ابتدا از طریق کتابهای کلاسیک یونانیان و کتاب مقدس یهودیان به دنیا معرفی میشود، کتابهایی نظیر تاریخ هرودوت و داستانهای سایر تاریخنویسان و اندیشمندان یونانی؛ یهودیان هم بیشترین استفاده از کلمهی «کورش» را در کتاب مقدس خود دارند، فتح بابِل توسط کورش در کتاب ویل دورانت بسیار پررنگ و نقطهٔ عطفی در تاریخ شمرده شده است.
در قرن چهارده میلادی سفر بازرگانان به ایران رونق گرفت و سفرنگاری و توصیههای آنان هم برای سفر به شرق بیشتر شد؛ در یکی از این یادداشتها چنان درج شده: «اگر به شرق سفر میکنید مترجم استخدام نکنید بلکه زن بگیرید که روزها مترجمتان باشد و شبها همسر و همدم شما باشد».
اما شاید بتوان تاریخ علمی آغاز شناخت ایران را در قرن هفدهم و بین سالهای ۱۶۶۰ تا ۱۶۷۰ دانست. این بدان معنی نیست که قبل از این تاریخ، ایران ناشناخته بود، بلکه به معنی شروع توجهات بیشتر و تعاملات بیشتر با این سرزمین است و این دوران همان زمانی است که انتشار سفرنامهها شدت گرفته بود.
حکومت عثمانی از مهمترین دلایل دیر شناخته شدن ایران توسط اروپاییان بود چرا که با لشکرگشاییهای خود مانع ارتباط اروپاییها با ایران شده تا جایی که باری به نزدیکیهای دروازهٔ وین هم رسیده است. در چنین شرایطیها اروپایی یا باید از شمال دریای خزر به ایران وارد میشدند یا از طریق خلیج فارس.
هنگامی که ایدهٔ «کمپانی هند شرقی» شکل گرفت، تاریخ ایران دستخوش تأسیس این کمپانی شد. این کمپانی در ابتدای قرن هجدهم میلادی آغاز به کار کرد.
نورآقایی در ادامه یادآوری کرد که غربیها هرکجا میرفتند «سفرنامه» مینوشتند و عثمانیها، «سفارتنامه». ایرانیها اما آن روزها «حیرتنامه» مینگاشتند و قبلتر هم «عجایبنامه»؛ هنوز هم انگار همین گونه است، نظیر مطالبی که در مورد دریاچهٔ تخت سلیمان و حمام شیخ بهائی در فضای مجازی میخوانیم.
او همچنین گفت نخستین مسافران فرانسوی که به ایران آمدند ناخدایان کشتی، سوداگران و ماجراجویان بودند. بعد انگلیسیها به دنبال راهی برای گسترش تجارت با شرق از راه میرسند و بعدتر مسافرانی از امپراتوری ونیزیها که تجارت از جنوآ در ایتالیا تا شیان در چین را مد نظر داشتند و ایران در این مسیر ابریشم قرار میگرفت. آنها حتی در زمان آققویونلوها در تبریز سفارتخانه زدند.
نورآقایی گفت، در قرن هفده میلادی اولین کسی که ادبیات فارسی را به دنیا معرفی میکند «آدام اولئاریوس» بوده است. وی فهرستی از شاعران ایرانی تهیه میکند. پس از او شاردن در کتاب خودش فقط چهارصد صفحه را به علم و هنر ایران اختصاص میدهد. «ویلیام جونز»، خاورشناس انگلیسی در جایی گفته است: «من فکر نمیکردم شعری بهتر از اشعار یونانیان وجود داشته باشد تا اینکه مزهٔ اشعار اعراب و ایرانیان را چشیدم».
یکی از نقاط عطف شناخت ایران در غرب، کشیده شدن خط تلگراف بود.
مسافران ایران با دیدگاههای مختلفی به شناخت ایران میپرداختند. به طور نمونه «سر پرسی سایکس» در ایران گورخر و کبک شکار کرد و آن را برای موزهٔ علوم طبیعی لندن فرستاد.
سفرهای متعدد غربیها و سفرنامههای آنها موجب شده بود غربیها در خیال ایران با گنبدهای طلایی و اسبهای سمطلا و… باشند. آنها حتی کتابی به نام «پری و پردیس» منتشر کردند؛ انگار اندیشۀ بهشت هم از ایران بیرون تراویده باشد.
غربیها ادبیات شرق را هم کمکم یاد گرفتند و کتابهای فارسی را در غرب ترجمه میکردند.
در کتاب «نینهتیس» (Nitétis, tragédie, ۱۶۶۳) اثر خانم «ویلودیو» (Villedieu) شخصیتهای کمبوجیه و ماندانا و در کل پارسیان مد نظر قرار گرفته است. در این کتاب به تعدد زوجین در میان درباریان ایرانی اشاره شده است.
آقای گالان نیز کتاب هزار و یک شب را به اروپا معرفی کرده بود. بورخس میگوید تمام آمریکای لاتین، ژانر رئالیسم جادویی را مرهون این کتاب است که صد سال تنهایی اوج آن شمرده میشود.
کتاب «نامههای ایرانی» اثر مونتسکیو از سفر «محمد رضا بیگ» در دربار پاریس (زمان لویی چهاردهم) الهام گرفته است. مونتسکیو که این کتاب نوشت به ایران سفر نکرده بود. جالب اینکه از این کتاب تقلید هم شده و «نامههای یک ایرانی از انگلستان به دوستش در اصفهان» نوشته شده است.
«کربیون» (Crebillon) شاعر فرانسوی قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی نمایشی تراژیک بین خشایارشا و سمیرامیس مینویسد. رمان «شاپور، شهریار ایران» اثر «دو پرت» منتشر میشود.
«تاریخ ملیستن، شهریار ایران» نیز رمان دیگریاست که ماجراهای عشقی و نبردهای شرقی را به تصویر میکشد.
«ولتر» نیز داستانهایی با تم شرقی و ایرانی نوشته است. ولتر هم هرگز به ایران نیامده ولی در تمام سخنرانیها و نوشتههایش از ایران دفاع میکند. آرش نورآقایی خاطرنشان کرد این شخص آنقدر بزرگ است که یک جلد از کتابهای ویل دورانت، عنوان «عصر ولتر» دارد.
مدیرمسئول فصلنامهٔ گیلگمش گفت نمایشنامهها، رمانها و اشعاری که بر اساس ادبیات ایران در اروپا نوشته شدهاند دو ژانر کمدی یا تراژیک دارند که دومی بسیار بیشتر به چشم میخورد. گویی تراژیک نشان دادن ایران خیلی مورد پسند بوده است. تنها طنز «حاجیبابای اصفهانی» نوشتهٔ «جیمز موریه» است که بسیار پُرخواننده شد و البته تصور انگلستان را از ایران تغییر داد…
نورآقایی مطالعهٔ این کتاب را با ترجمهٔ محمدعلی جمالزاده توصیه کرد.
در فرازی از کتاب «بهشت گمشده» اثر «میلتون» به عقبنشینی شاه تهماسب در برابر ترکها اشاره شده است. او هم شرح مذکور را بر اساس سفرنامههای موجود نوشته است.
«شکسپیر» نیز در متنهای مختلف به حوادث و تاریخ ایران اشاره میکند. وی نخستینبار در نمایشنامهٔ «تاجر ونیزی» از عبارت Persian Prince استفاده میکند.
شکسپیر همچنین در کتاب «شاه لیر» از عبارت «لباس فاخر ایرانی» استفاده کرده است.
به گفتهٔ نورآقایی روزی یکی از سفرنامهنویسان فرانسوی به دربار لویی چهاردهم رفته در حالی که لباس ایرانی بر تن داشته است؛ او از ایران روایت میکند و این روایت چنان جذاب بوده که باعث میشود از او بخواهند باری دیگر به ایران سفر کند و چنان قصههایی را برای دربار سوغات بیاورد. در این دوره مُد لباس در فرانسه در حال شکلگیری بوده است. انگلیسیها کمکم متوجه مُد فرانسوی میشدند و پادشاه، «چارلز دوم» برای جلوگیری از ورود مُد فرانسوی به کشور، لباس ایرانی میپوشد! لباس او شامل جلیقه، شال کمر و کفش بنددار بوده است و اینها را همه با توجه به سفرنامههای قرن هفدهم فراهم کردهاند.
«کریستوفر مارلو»، نمایشنامهنویس انگلیسی، در قرن شانزده میلادی، احتمالاً بر اساس سفرنامههای ونیزیان، نمایشنامۀ «تیمور لنگ کبیر» را نوشت.
نمایشنامهٔ «صوفی» و «میرزا» (اثر رابرت بارون) نیز در قرن ۱۷ میلادی نوشته شد.
از سفرنامههای برادران شرلی به ایران نیز، در همین دوره نمایشنامهای نوشته شد که در تماشاخانهٔ «گاو سرخ» به نمایش درآمد.
نمایشنامهٔ «برادران وفادار» یا «شاهزادهٔ ایرانی» در قرن ۱۷میلادی، اوضاع سیاسی انگلیس را در لفافهٔ وقایع ایران روایت میکرد. در آن نمایشنامه، عشق دو پسر شاه عباس به یک دختر روایت شده است. چنین روایتهایی از سوی نخبگانی نوشته میشد که نه سیاست فرانسه را در آن دوره باور داشتند و نه با انگلستان همراه بودند.
سفرنامهٔ «توماس هربرت» و بسیاری دیگر نیز، منبع الهام متون ادبی و نمایشنامههای بسیار شدند.
نورآقایی توجه داد که در اشعار بسیاری از شاعران غربی، به تاریخ دورۀ صفوی اشاره شده است.
«ویلیام سامرویل»، در قرن ۱۸ میلادی، شعری مربوط به شاهعباس اول با عنوان «محمدعلی بیگ، وزیر باوفا» نوشته که مضمونش را از سفرنامهٔ «تاورنیه» برداشت کرده است.
به گفتهٔ نورآقایی غربیها به شاهان ایرانی در این دوره «صوفی» میگفتند و منظور، اغلب شاه اسماعیل به بعد بوده است. نورآقایی گفت که درج عبارت «شاه» پیش از اسم او به معنای «شیخ» بوده است.
در رمان «واثق»، به تخت جمشید اشاره میشود و البته از آن به عنوان جایگاه ابلیس یاد میشود.
در ادامه بار دیگر به «ویلیام جونز» اشاره شد. او کتاب «شرحهای بر شعر آسیایی» را نوشته است. جونز همچنین در سال ۱۷۷۱ دستور زبان فارسی را نوشت و شعری از حافظ «اگر آن ترک شیراری …» را ترجمه کرد. او بود که باعث شد فیتز جرالد به ادبیات فارسی علاقمند شود و اشعار سعدی، حافظ و به ویژه رباعیات خیام را ترجمه کند. نورآقایی یادآوری کرد که فیتز جرالد با ترجمهٔ خلاقانهٔ رباعیات خیام باعث شد بسیاری از آمریکاییها و انگلیسیها فرزندشان را «عُمر» بنامند، مکتب عمریون توسط شیفتههای رباعیات خیام شکل گرفت و در امریکا باشگاه خیام تأسیس شد. به نقل از نورآقایی شب تأسیس این باشگاه در اوایل قرن بیست میلادی همگان به افتخار خیام شراب نوشیدند؛ اما در زمان برگزاری مراسم بیستمین سالگرد تأسیس آن، نوشیدن شراب در آمریکا قدغن شده بود.
ویلیام جونز کتاب دیگری به نام «هفت چشمه» نوشته که اقتباسی از هفت پیکر نظامی است.
«افسانهٔ روشنک» از کتاب «بهار دانش» اثر «عنایت الله کنبوه لاهوری» باعث نوشته شدن کتاب «کاخ تقدیر» با عنوان Palace of Fortune شد.
«ویکتور هوگو» هم کتاب «شرقیات» را تحت تأثیر ادبیات شرق و ایران مینویسد. او هم ایران را از طریق سفرنامهها میشناسد.
«گوته» نیز دیوان غربی-شرقی را به دلیل علاقهاش به ادبیات ایران و بهویژه حافظ نوشت.
سفرنامههای «پیترو دلاواله»، «کارستن نیبور»، «سر گور ازولی» و «سیلوستر دو ساسی» انگیزۀ خوانش کتیبههای تخت جمشید، تاق بستان، و رمزگشایی بخشی از تاریخ ایران و شرق شدند. نورآقایی از تواتر این سفرنگاریها گفت و در نهایت از حضور فردی نظامی به نام «هنری راولینسون» در ایران؛ او که فرماندار کرمانشاه شد، طی دو سال کتیبهٔ بیستون را موشکافی و متن آن را پس از برداشت به آکادمی سلطنتی انگلستان ارسال کرد تا خط میخی بزرگترین کتیبهٔ خط میخی جهان بالاخره خوانده شود؛ اتفاقی که حتی با رمزگشایی هیروگلیف همسان دیده شده است.
کتاب «لالهرخ» اثر «توماس مور»، تم ایرانی و اسامی ایرانی دارد. او برای نگاشتن این کتاب از اشعار سعدی استفاده کرده است.
آرش نورآقایی تأکید کرد که گاهی تعدد سفرنامهها باعث خلط موضوع یا اشتباه شده است؛ به طور مثال گاهی ایران و ایرلند را دارای یک ریشه دانستهاند چرا که در زبان گالی (زبان کهن ایرلندیها، Gaeilge) ایرلند، erin گفته میشود که با eran ما قرابت زیاد دارد.
«لرد بایرون»، اطلاعاتش را از کتاب «تاریخ ایران»، اثر «سر جان ملکم» برداشت. ملکم افسر کمپانی هند شرقی در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی بود که امضای یادگاریاش هنوز بر روی دیوارهای تخت جمشید موجود است. او همان کسی است که احتمالاً سیب زمینی را در ایران معرفی کرد و به آن در ابتدا، «آلوی ملکم» میگفتند. او سفرنامهاش را به صورت شعر نوشته و به نام « ایران» در ۱۸۱۴ چاپ شده است.
بر اساس نخستین سفر ناصرالدین شاه به لندن برای دیدار از اکسپو، یک نمایشنامه نوشته شد. «لارنس هاسمن»، این نمایشنامه را با عنوان «ستارهای از شرق» نوشت. نورآقایی تعداد کشورهای حاضر در آن نمایشگاه را تنها ۲۵ مورد عنوان و از انصراف ایران از ساخت پاویون در اکسپوی آتی در ژاپن ابراز تأسف کرد.
«سر گور اوزلی» و «جیمز موریه» به ایران آمدند و سفرنامه نوشتند. «حاجیبابای اصفهانی» رمان «جیمز موریه» است. او در بازگشت از دومین سفر خود به ایران به همراه «میرزا ابوالحسنخان ایلچی» و از طریق آمریکای جنوبی به لندن رفت. موریه پس از سفر اول، عاشق ایران بود و بعد از سفر دوم احتمالا به دلیل رفتارهای ایلچی، از آن متنفر شد. کتاب حاجیبابای اصفهانی او باعث شد انگلیسیها ایرانیان را حقهباز بشناسند و نقدهای بسیار در رابطه با این کتاب نوشته شد. «ادواد بروان» نقدی با این مضمون نوشت که زمان سفر موریه به ایران، عصر فتحعلیشاه بوده و آنهایی که موریه دیده هم مثل شاه بودند. حالا مردم جهان فکر نکنید هر ایرانی یک حاجیبابای اصفهانی یا یک میرزااحمق است!
بعد از چاپ کتاب، میرزا ابوالحسن خان برای جیمز موریه نامه مینویسد: «آقا برای چی حاجیبابا را نوشتی؟ آقا شاه خیلی خشمگین است و مردم از تو به خشم آمدهاند. آقا تو بد کتابی نوشتهای. آقا بدکاری کردی. آقا شاید مردم ایران بد باشند ولی به تو که بد نکردند»؛ و جیمز موریه این نامه را در مقدمهٔ کتاب بعدیاش چاپ کرده است. او وقتی میبیند انگار خیلی توهین کرده کتاب «حاجیبابا در لندن» (حاجی بابا در انگلستان) را مینویسد و میگوید هدف من نقد ایرانیها بوده تا اصلاح شوند.
آرش نورآقایی در این بخش از سخن «مونتسکیو» پس از شکست ایران در نبرد با یونان یاد کرد. مونتسکیو گفته بود: «ایرانیان میبایست شیوهٔ مبارزه و جنگافزارهای خودشان را عوض میکردند ولی ایرانیان خیلی بزرگتر از این بودند که به سادگی بتوانند خودشان را عوض کنند». نورآقایی به این جملهٔ طلایی توجه داد؛ به آن مضمون که گاهی آنقدر خودت را بزرگ میبینی که آمادهٔ هیچ تغییری نیستی!
جیمز موریه کتاب «سهراب« گروگان» را نیز نوشته و برای این نوشتار از کتاب «سر جان ملکم» ایده گرفته است.
«جیمز بیلی فریزر» سفرنامهٔ ایرانِ خود را با عنوان «سفر زمستانی» نوشت. او رمانی هم با عنوان «قزلباش» نوشت که از کتاب حاجیبابای اصفهانی اثر جیمز موریه ایده گرفته بود.
«بنجامین دیزرائیلی» کتاب «عشقهای لیلی و مجنون» را در سال ۱۷۹۹ از روی اطلاعات کتاب «سر ویلیلام اوزلی» نوشت. اوزلی بود که اولینبار «لیلی و مجنون» را معرفی کرده بود.
«مارک اورل اشتاین» تحت تأثیر کتاب «سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه» نوشتهٔ «آرمینیوس وامبری»، اهل براتیسلاوای اسلواکی و همچنین متأثر از «» که کتیبهٔ بیستون را رمزگشایی کرده بود، به ایران آمد و نیز ایران را به جهان شناساند.
کتاب «شکوه عالم تشیع» را «سر پرسی سایکس» مشابه حاجیبابای اصفهانی نوشت. لوکیشن این رمان، بلوچستان و کرمان است. قهرمان داستان، «نورالله خلف محمدحسین اصفهانیالاصل»، نوهٔ حاجیبابای اصفهانی در نظر گرفته شده است. در این کتاب، اسم «شیرین» به عنوان یک کاراکتر آمده است. همچنین به «نوروز» و «رباعیات خیام» ترجمهٔ فیتز جرالد هم اشاره شده است.
در داستانهایی نظیر هزار و یک شب، مسائل جنسی هم مطرح است و به گفتهٔ نورآقایی کمتر کسی در اروپای آن زمان جرأت داشته به سراغ این موضوع برود. اولین کسی که به قول آنها سراغ این صحنههای شهوتانگیز در اشعار، رمان و داستانهای ایرانی و هندی رفته آقای «ریچارد برتون» بوده که کتاب Perfume Garden یا «باغ معطر» را به عنوان اولین کتاب روابط جنسی اسلامی ترجمه کرده است.
سمفونی شاه فریدون و زال توسط «بلیر چایلد» آهنگساز و بر اساس سفرنامهها نوشته شد.
همانطور که در سفرنامهها مشهود است بسیاری از کسانی که به تاریخ ایران علاقه پیدا کردند و به ایران آمدند حتی به دربار راه پیدا کردند. این اتفاق مخصوصاً از عصر صفوی تا حکومت رضاشاه رایجتر بود. دوران رضاشاه به نوعی آخرین عصری است که اوج علاقه به شناخت ایران وجود داشته است؛ در همین دوران است که فرهنگستان ادب و زبان پارسی ایجاد میشود، مقبرهٔ فردوسی مرمت شده و هزارهٔ فردوسی برگزار میشود که خود موجب اوج توجه غربیها به ایران شده است. همفکری رضا شاه با متفکران ایرانی و خارجی برای تغییر نام ایران نیز در چنین شرایطی صورت میگیرد.
آرش نورآقایی در واپسین بخش این گفتار به شرح اجمالی تأثیرات سفرنامهها در شناخت ایران و ایرانیان پرداخت:
– ایران، مدینهٔ فاضلهای خیالی و رؤیایی در نگاه غربیها نقش میبندد.
کتاب «ایران، افسانه یا واقعیت» یا کتاب طرحهایی از ایران نیز با همین نگاه نوشته شدند.
– ایران منبع اطلاعات جدید شامل فرهنگ، هنر، معماری، صنعت، مذهب، زبان، خط، ادبیات، تاریخ، آداب و رسوم، شیوۀ حکومتداری و… برای غربیها بود.
– ایرانیان در این سفرنامهها گاهی ثروتمند، مجلل، باشکوه، پرتجمل و گاهی دروغگو و حقهباز توصیف شدند.
مطالعات اندیشمندانی چون «آنکتیل دو پرّون» فرانسوی حتی سبب تحقیق بر دین زرتشت و زرتشتیگری به عنوان دین قدیمی ایرانیان شد گرچه عبارات دیکتاتوری ایرانی و زرتشت جادوگر هم در این مطالعات شکل گرفت.
ایشان در خاتمه بر تأثیر رفتار مسافر بر شناخت ملیت او در نگاه جامعهٔ مقصد تأکید کرد.
این نشست مروری بود بر مشاهدهٔ ایران و ایرانیان از نگاه دیگران که با قدردانی از حضور مخاطبین و مدیریت خانهٔ اتحادیه پایان پذیرفت.
دیدگاهها
“هدف من نقد ایرانیها بوده تا اصلاح شوند.”
“نورآقایی به این جملهٔ طلایی توجه داد؛ به آن مضمون که گاهی آنقدر خودت را بزرگ میبینی که آمادهٔ هیچ تغییری نیستی!”
از مطالعه متن بسیار بسیار لذت بردم و به جملات بالا بیشتر خواهم اندیشید.
سپاس
……………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.