ویتنام، هوی آن

«هوی آن»

نه می‌توانم بگویم شهری است که می‌توان آن را بوسید و نه آنکه در آغوشش کشید، حتی شاید نتوان در کوچه‌هایش، بی‌خیال گم شد. اما «هوی آن» سر دِلَت نمی‌ماند، خیلی راحت هضم می‌شود؛ مثل غذاهای لذیذ خیابانی  پرشمارش.

اگر آدم بخواهد از میان شهرها برای خودش رفیق پیدا کند، «هوی آن» حتما انتخاب مناسبی است؛ می‌توانی با او قدم بزنی، صحبت کنی، نظاره کنی، در کافه‌هایش بنشینی و لبی تر کنی. باور کنید این رفیق-شهر به اندازهٔ یک بچه‌محل صمیمی است.

این شهر صداهایش هم پرشمار است، ولی اگر آواهایش بهترین موسیقی جهان نیست، ناهنجار هم نیست. 

این شهرْ پرشمار نور دارد؛ نورهایی که یا از جریان آب رودخانهٔ آرامَش سواری می‌گیرند یا بر تَنَش خوش‌خوشان می‌لغزند و می‌رقصند.

راستش را بخواهید عکس‌ها نمی‌توانند «هوی آن» را توصیف کنند، ولی شاید اگر کارگردان کهنه‌کاری دوربین فیلمبرداری‌اش را فقط روبروی یک کافه، یا داخل یک کوچه بکارد، بعد از چند دقیقه فیلمی دِرو خواهد کرد که نامزد دو جایزهٔ اسکار خواهد شد؛ بهترین فیلمنامهٔ غیر اقتباسی (بدون اینکه فیلمنامه‌ای نوشته باشد) و بهترین طراحی صحنه ( بدون اینکه صحنه‌ای طراحی کرده باشد). 

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا

    هوی آن
    شگفت انگیز

    چه نیکو وصفش کردید

    هوی آن
    زیرک که باید دل به بازی اش دهی تا رمز و رازش را کشف کنی
    ………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موافقم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *