نقش جهان، آن فرش جادویی است که عرش را قاب گرفته؛ مستطیلی که بستر تماشای صحنهٔ پردهٔ آبی آسمان است. برعکسِ سالنهای سینما که در آن تماشاگران، پردهٔ آسمان را وامینهند و به پردهٔ نمایش فیلم پناه میبرند، نقش جهان، تو را از زیر سقف باریک تاریک بازار به پردهٔ پهن روشن پر از راز فرامیخواند. نقش جهان، بارزترین مرز بازار پر از «قال» با فضای بیآزار پر از «حال» است، تعادل میان نیروهای «مرکزگرا» و «گریز از مرکز»، و تجلی ابیات منظوم شعر است در فضای معماری مقصود.