یکی از انتقادهای همیشگی من این است که چرا سوژۀ «مکان» یا بهعبارت بهتر «شهر» در آثار هنرمندان بهویژه فیلمسازان، نویسندگان و شاعران کمپیداست. تا جایی که سوادم اجازه میدهد، از میان شعرا، تنها نام ملکالشعرا بهار، سهراب سپهری، شفیعی کدکنی و چند تن معدود دیگر را میتوان با این موضوع پیوند داد. این بیمکانی و حتی بیزمانی، باید دلیلی داشته باشد که نمیدانم چیست، ولی ما به شرح مکان و توصیف شاعرانه و هنرمندانه از شهرها نیاز داریم.
این مقدمۀ کوتاه را نوشتم تا به این بهانه دو توصیف زیبای کوتاه از دو شهر ایران توسط یک شاعر عرب را معرفی کنم: «عبدالوهاب بیاتی» شاعر نوگرای قرن بیستم عرب، در پی زنی ایرانی به نام «فروزنده» که عشقی در وجودش افروخته بود، در آخرین سفر قبل از مرگش به ایران آمد. او در اشعارش همواره از شهرهای بسیاری نام میبرد، «نیشابور» هم در شعرهایش نمود بارزی دارد. در جایی میسراید:
«… شاید نیشابور، لباس اندوهش را چو مار از تن درآورد و زنجیرها را بشکند…»
همچنین شعری دارد با عنوان «به هند».
در آن شعر، جایی که از مادرید و قندهار و بغداد هم یاد میکند، جملهٔ زیبایی در مورد اصفهان میسراید:
«چشمان تو اصفهان است
که در برجهایش کبوتر پناه گرفته
و خیام مبعوث شده»
دیدگاهها
سلامت باشید ان شاءالله
…………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. زنده باشید.
چه باشکوه
به گمانم دیدن ،بیان و تشبیه و… زیباییها نهفته در پس ظاهر یک شهر یایک مکان نیاز به یک “فروزنده” یا فروزنده احساسات و عواطف شاعر باشد.
سپاس که به اشتراک گذاشتید .
…………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس ک مطالعه کردید.
آخ که چقدر دلم برای تهنشین شدن یک لحظه/ جا/ آدم در وجودم تنگ شده.
……………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. موافقم با این دلتنگی.