جایگاه گردشگری ادبی؛ از تهران تا پِتِل پورت…

گردشگری ادبی در روسیه با قلم دوست عزیزم، سرکار خانم “فرشته درخشش” (صاحب وبلاگ کوله پشتی نارنجی http://orangebackpack.blogfa.com) تقدیم می‌شود:

……………………………………………………….

از طلوع گردشگری ادبی به طور عام  در سطح جهان، مدت مدیدی نمی‌گذرد. این شاخه از گردشگری که با مطالعه، ادبیات و فرهنگ نوشتاری هر کشور نسبت مستقیم دارد، می‌تواند با آموزش کافی، تفاوت عمیقی درسطح دیدگاه گردشگران ایجاد نماید.  به طور کلی، مکان‌ها و اشیایی که با اتفاقات مهم زندگی، آثار هنری یا مرگ یک شخصیت مشهور ادبی در ارتباط باشند، در این تقسیم‌بندی قرار می‌گیرند؛ مکان‌هایی مانند محل تولد و زندگی، مسیر ادبی، لوکیشن خلق یک اثر و آرامگاه‌ها از این دسته‌اند. از برجستهترین جاذبههای گردشگری این شاخه در سطح بین‌الملل، می‌توان به «خانه جین آستین»، «مسیر کد داوینچی»، «خانه خیالی شرلوک هولمز» و «آرامگاه شکسپیر» اشاره کرد.

ایران که از دیرباز مهد ادب بوده و از این نظر میان کشورهای جهان کمتر رقیبی دارد، قدردان این میراث هنگفت نیست؛ در حالی که کشورهای پیشرو در صنعت گردشگری پا را از دایره تقسیمات ابتدایی فراتر نهاده و فضاهای خیالی یا سمبلیک برای جذب گردشگر ادبی ایجاد می‌کنند، ‌ما برای پذیرایی از کسانی که با مطالعه و دانش کافی به جستجو می‌پردازند نیز، دستمان خالیست چه برسد به کسانی که به ادبیات علاقه چندانی ندارند و این سبک گردشگری، وظیفه آشنایی آنان را با این میراث فرهنگی  برعهده دارد. به جرأت می‌توان گفت در حال حاضر، ایران با وجود داشتن سرمایه‌های ارزشمند در این زمینه، حرف چندانی برای گفتن ندارد. بیشترین مکان‌هایی که بر جای مانده، آرامگاه شاعران و نویسندگان است. خانه و مایملک بسیاری از مفاخر ادبی یا تخریب شده یا اگر مختصری هست نیز، در خلال بی‌توجهی دارد از دست می‌رود و چه فاصله‌ بزرگیست میان ایران و روسیه؛ از داشته‌های «تهران» تا برداشت‌های «سنت‌ پترزبورگ»…

در این نوشته، تعمدا از توضیح در مورد دو آرامستان‌ معروف روسیه (نِوودویچی و نِوسکی) که مانند «آرامستان پرلاشز» شهرت جهانی دارند و مدفن شخصیت‌های مشهور بسیاری هستند، چشم‌پوشی کرده و تنها سه خانه موزه از شهر سنت پترزبورگ به عنوان نمونه معرفی می‌گردند:

خانه داستایوفسکی؛ ­­خانه‌ای در خورد پیل

بی‌شک فئودور داستایوفسکی را می‌توان مشهورترین نویسنده روسی در میان ایرانیان لقب داد. «شب‌های روشن»، «قمارباز»، «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» از شاخص‌ترین آثار او هستند. خانه محل اقامت وی در سنت پترزبورگ، که محل نوشتن رمان «برادران کارامازوف» نیز بوده را، با توضیحات همسر و نزدیک‌ترین دوستانش به همان شکلی بازسازی کرده‌اند که نویسنده در آن سکونت داشته است ‌؛ در یکی از طبقات، موزه‌ای به فراخور شأن وی ساخته‌ شده تا گردشگران را با زندگی و آثار او آشنا سازد. موزه که از دو سالن تشکیل شده، عبارت است از مجموعه‌ای از تصاویر، دست‌نوشته‌ها، کتاب‌‌ها و سایر ملزومات متعلق به نویسنده که با راهنمای صوتی اطلاعات فوق‌العاده‌ای را در اختیار بازدیدکنندگان می‌گذارد. ورودی  آپارتمان را میزی تزئین کرده که «کلاه» نویسنده را در یک قاب شیشه‌ای محافظت می‌کند؛ تنها یادگار واقعی از لوازم شخصی وی. اتاق نشیمن، اتاق کار داستایوفسکی، اتاق کار همسرش، اتاق بچه‌ها ( که راهنمای صوتی و نوشته‌های راهنما قاطعانه بیان می‌کنند اطلاعاتی از آن در دسترس نبوده و اتاق بر طبق سنت آن بازه زمانی چیده شده است.) هرکدام شامل اطلاعات ریز و جذابی است که گردشگر را گوش به زنگ و مشتاق نگاه می‌دارد. عادات نویسنده، غذاهای مورد علاقه، مسیرپیاده‌روی و حتی تکیه کلام‌های او، نکاتی هستند که دیده و شنیده می‌شوند. بقایای کاغذ دیواری که زمان اقامت داستایوفسکی بر دیوار بوده، جایی در یک قاب شیشه‌ای قرار گرفته و نشان می‌دهد که جزئیات چه نقشی در برجسته‌سازی درک فضا ایفا می‌کنند.

خانه پوشکین؛ لمس یک حادثه

«الکساندر پوشکین» را بزرگ‌ترین شاعر زبان روسی می‌دانند. موزه پوشکین در سنت پترزبورگ، آپارتمانی است که در آن ساکن بوده و آخرین روزهای زندگی وی را در خود ثبت کرده است. پوشکین در پی شایعاتی که در مورد همسر زیبارویش «ناتالیا» بر سر زبان‌ها افتاده بود، برای اعاده حیثیت به «جرج دانتس»، افسر فرانسوی پیشنهاد دوئل داد و پایان زندگی خویش را با یک تراژدی رقم زد. گردشگرانی که به این خانه وارد می‌شوند، با یک روایت جذاب با پوشکین آشنا شده و نسبت به زندگی، آثار و مرگ او حساس می‌گردند؛ به طوری که  حتی اگر پیش از دیدن موزه، جز نام، چیز دیگری از وی نمی‌دانند، هنگام خروج، سرشار از احساس و با کنجکاوی و ولع به سراغ  آثار وی خواهند رفت. چیدمان اتاق‌ها، محل شروع و پایان روایت و جزئیات هر بخش، همه اصولی و حساب شده‌اند. بخش ابتدایی موزه، دست‌نوشته‌ها و نقاشی‌های پوشکین را نشان می‌دهد. دقیقا همان جا، هشدار عکاسی ممنوع  کنار یک نقاشی قرار دارد که او را بعد از دوئل، زخمی شده در محل حادثه نشان می‌دهد. یک اشاره سریع برای آن که بیننده بداند قرار است با چه چیزی روبرو شود! در سالن بعدی، اطلاعات کم‌کم در اختیار گردشگر قرار می‌گیرد. شوک خفیف بعدی، تماشای تپانچه‌ایست که در دوئل استفاده شده و از تمام موزه، تنها عکسبرداری از همین دو عنصر برجسته تاثیرگذار ممنوع است!  به آپارتمان که وارد شوید، ابتدا صندلی انتظار ناتالیا را خواهید یافت. راهنمای صوتی می‌گوید که ناتالیا دو روز بعد از دوئل را، در نگرانی از وضعیت پوشکین، در این اتاق سپری کرده است. اتاق بعدی، اتاق ناتالیاست. با پرتره معروف وی اثر «الکساندر برولوف»، گلدوزی و دست‌نوشته‌هایی که نگرانی از بی‌پولی و بدهکاری را دائم تکرار می‌کنند؛ از اتاق بچه‌ها که گذر کنید، به مهم‌ترین اتاق خانه می‌رسید: کتابخانه و اتاق کار شاعر؛ یک اتاق به شدت زیبا و باشکوه با میز کار و تخت کوچکی برای استراحت. پوشکین بعد از دوئل از این اتاق خارج نشد و دو روز آخر را در آن گذراند. راهنمای صوتی به بازدیدکننده خواهد گفت که شاعر، دو اثر معروفی که بعدها توسط «چایکوفسکی» به اپرا تبدیل شدند را، در این اتاق نگاشته است؛ اما تاثیرگذارترین جمله‌ای که گردشگر می‌شنود این است: “خداحافظ دوستان من!” جمله‌ای که پوشکین خطاب به کتاب‌هایش می‌گوید! در بخش آخر موزه، پرتره پوشکین اثر «پیوتر سکولوف»  و ماسک مرگ او را به نمایش گذاشته‌اند. حس و حال گردشگری که از این موزه بیرون می‌آید، قطعا با حالی که به آن قدم گذاشت فرق دارد و این همه، به یمن قدرت یک روایت تاثیرگذار است…

خانه آنا آخماتووا؛ تجربه تلخی ایام

این موزه که خانه مشترک «آنا آخماتووا» و «نیکلای پونین» است، به طرز گیرایی بازدیدکننده را دچار تجربه‌های نو می‌کند! راهنمای موزه بعد از تحویل راهنمای صوتی، شما را به خارج آپارتمان و طبقه پایین هدایت می‌کند تا لختی پشت پنجره بایستید و به باغی بنگرید که آنا روزی به آن می‌نگریسته… و باید همه تن چشم شد و «سایه زیباترین کاج را در آن سوی ممنوع‌ترین پنجره» یافت! بعد باید پله‌ها را از نو بالا رفت و پشت در ورودی ایستاد. جایی روی دیوار، پنجره کوچکی به چشم می‌خورد؛ راهنمای صوتی می‌گوید  که  در روزهای خفقان حکومت استالین، اهل خانه با شنیدن زنگ در، از پشت پنجره به شخص تازه ‌وارد نگاه می‌کنند. بعد از لمس این ترس و دلهره، می‌شنوید که باید زنگ قدیمی در را بزنید ولی منتظر باز شدن آن نمانید؛ در را بگشایید و وارد شوید:  در بدو ورود، بارانی نیکلای پونین را آویخته بر دیوار خواهید یافت. آنا در روز بازداشت وی، آن را به جالباسی آویخت و بعد از این همه سال هنوز همانجاست… در راهروی منزل، انبوهی از وسایل قدیمی و چمدان‌های خاک خورده شما را از تونل زمان عبور می‌دهند. به اتاق نشیمن که وارد شوید، با تعداد زیادی از عکس‌های خانوادگی آویخته بر دیوار احاطه می‌شوید؛ بهترین قسمت ماجرا اما، میز ناهارخوری وسط اتاق است با یک آباژور قرمز قدیمی و زیبا؛ طرح این آباژور را در سایت موزه «آنا آخماتووا» نیز خواهید یافت. کنار درب ورودی، پرتره‌ای از«الکساندر پوشکین» وجود دارد که  یادآوری می‌کند  بانوی شاعر، علاقه خاصی به وی داشته  و عضو آکادمی علوم در پوشکین شناسی بوده است. تجربه بی‌نظیر این اتاق، اجازه نشستن سر میز ناهارخوری و ورق زدن یکی از کتاب‌های شعر آناست. دو اتاق بعدی، اتاق‌های او را  در طی دو مرحله اقامت در این خانه تشکیل می‌دهند. وسایل شخصی، اشارپ وی، دست‌نوشته‌ها و پرتره‌اش که اثر آمادئو مودیلیانی است، قابل مشاهده‌اند. در بخش موزه، دست‌نوشته‌های آنا، به همراه تصاویر متعددی از دوره‌های مختلف زندگیش در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد. اطلاعات بسیاری از رنج‌های زندگی این شاعر و تنها فرزندش «لف» که تحت تاثیر حکومت استالین قرار داشت، در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد. آنا آخماتووا که دکترای افتخاری دانشگاه آکسفورد را دریافت کرد، بعد از مرگ بزرگ‌ترین شاعر زن روسیه لقب گرفت…

و اینک: خرده هوشی، سر سوزن ذوقی:

شکی نیست که فاصله بسیاری میان گردشگری ایران و جهان وجود دارد. سوال تامل‌برانگیز آن است که از کدام راه می‌توان این فاصله را کاهش داد؟ غنای ادبی این سرزمین، می‌تواند کلید چنین پرسشی باشد. می‌توان هنگام مرمت خانه‌های ثبت شده، از خاطرات بستگان مشاهیر برای خلق فضای با کیفیت بهره گرفت؛ می‌شود برای اشیایی که غالبا سر از انبارهای متروک درمی‌آورند، ارزش قائل شد؛ شاید بتوان به جای سرازیر کردن اشیای یادگاری به سطل‌های زباله، برای روایت تاریخ از آنها کمک گرفت؛ ثبت ملی شدن ساختمان‌ها به هیچ وجه کافی نیست؛ می‌توان از خانه چند تکه شده پروین اعتصامی، درنگ‌جایی برای شعر و ادب آفرید؛ می‌شود برای خانه جلال و سیمین نقشه‌های خوبی کشید؛ سایه درخت ارغوان ابتهاج هنوز پابرجاست؛ و شاید که با همت ما، خانه  «نادر ابراهیمی» تبدیل به موزه شود… که نه «آتش بدون دود» او کم از «برادران کارامازوف» دارد و نه سوگنامه «گالان اوجای ترکمن» کم از قصه «پوشکین».

بزرگ‌ترین درس سفر به روسیه، دریافت سطح بالای کتابخوانی مردم عادی در زندگی روزمره است. اگر سرانه مطالعه افراد جامعه را با کیفیت گردشگری ادبی آن کشور یک رابطه دوطرفه تلقی کنیم، می‌توان امیدوار بود با بهره‌گیری از این شاخه گردشگری، مردم ایران نیز به مطالعه بیشتر تشویق شوند و با شعر و ادب دوباره آشتی کنند…

فرشته درخشش

دیدگاه‌ها

  1. saeid ayoubi

    چه متن درخشانی …..
    ممنون خانم درخشش عالی بود
    ……………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. دم سعید ایوبی گرم که همیشه انرژی میده به همه.

  2. مهدیس

    سلام. سپاس بیکران از خانم درخشش. واقعاً جالب بود. تصور رفتن به جایی که یک روز نویسنده داستانهایی که با اونها زندگی کردی اونجا بوده، دیدن میزی که روش غذا می خورده، لباسی که می پوشیده، منظره ای که هر روز بهش نگاه می کرده و همراه شدن با لحظه های ترس، خشم، دلواپسی و تمام روزمرگی هاش واقعاً لذتی داره که همین الان که دارم دربارش می‌نویسم قلبم می لرزه. تبریز که بودم با دوستم بعضی از بعد از ظهرهای زمستونی رو که شهر به شدت عبوس و غمزده بود می رفتیم خانه مشروطه. اینقدر فضای این خانه ما رو جذب می‌کرد که من رو بسیار بسیار به این بخش از تاریخ ایران علاقمند کرد. چند کتابی درباره این دوران خوانده بودیم. اونها رو با خودمون می‌بردیم و با تمام وجود تلاش می‌کردیم توی اون فضا زمان رو به عقب برگردونیم. همیشه دلم می‌خواست اونجا یه تئاتر برگزار بشه، با هنرپیشه‌هایی که دائماً اونجا حضور دارند تا بتونیم وقایع رو بازسازی کنیم. اینکه چطور آدم‌ها با دلهره وارد اون فراموشخانه می‌شدن و بعد از بالا رفتن از اون پله‌های مرمرین چه گفتگوهایی بینشون در می‌گرفت. این روزها هر رمانی که می‌خونم با وسواس زیاد تلاش می‌کنم فضاها و آدم‌ها رو با تمام جزئیاتی که مد نظر نویسنده بوده در ذهن مجسم کنم و حتی روی کاغذ بکشم. اگر نام خیابانی در داستان آورده بشه حتما می‌رم می‌گردم تا اون خیابان رو اگر وجود داره پیداش کنم. به جرات می تونم بگم بعد از اشنا شدن با گردشگری ادبی این تمایل در من قوی‌تر شده. کوتاه سخن … نکته بسیار قابل تامل در یادداشت خانم درخشش تاثیر گردشگری ادبی بر شهروندان و ترغیب اونها به مطالعه بیشتر بود. نکته‌ای بجا و درست که صحت و سقمش رو می‌شه بسیار راحت آزمود. نکته‌ای که بی‌گمان یکی از دستاوردهای مهم گردشگری ادبی برای ایران می‌تونه باشه. باز هم سپاس بابت این یادداشت خیلی خوب. سر آخر، دست کم من یکنفر با تلاش‌های شما و دوستان برگزار کننده نخستین همایش گردشگری ادبی در ایران با این نوع از گردشگری آشنا شدم. از این بابت بدهی سنگینی به شما دارم.
    ……………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زنده باشی مهدیس گرامی. دستت به قلم که میرسه، غوغا میکنی.

  3. المیرا

    خیلی عالی وبا جزییات دقیق بیان شده …سپاسگزارم ازنویسنده چیره دست وآرش عزیز بابت درج این مطلب…
    ……………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زنده باد فرشته، سپاس از شما.

  4. شهریار

    سلام
    توری در حال برگزاری است به نام تور گذری بر کوی هدایت
    با بازدید از خانه هوشنگ ابتهاج و درخت ارغوان معروف، خاه سعید نفیسی، خانه صادق هدایت ، خانه کامران عدل و …..
    البته من اسمش را تور گردشگری ادبی نگذاشته ام، شاید بعدها بشود اسم این خیابان را گذاشت، خیابان ادیبان، خانه سرشناسان
    در تهران چنین خانه هایی و چنین خیابان هایی بسیار است
    …………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. خیلی خوبه. زنده باد.

  5. پروین میرعنایت

    وای خدای من چقدرمطالب خوندنی ومهیج دارین که وقتشوندارم بخونم…همین روزایه کمی ازبارکارم سبکترمیشه وحسسسسابی ازخجالت سایت درمیام
    …………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. لطف دارید. امیدوارم همیشه موفق باشید.

  6. مهدیس

    سلام. تاثیر این گزارش بر من ماند و ماند و ماند و بالاخره هفته کتاب و کتابخوانی بهانه‌ای شد.
    http://www.donyayesafar.com/n/3044
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باد مهدیس با علم و قلمش.

  7. Masi

    چقدر عجیب همین امروز مطلبی خوندم در مورد خانه “استاد هوشنگ ابتهاج ”
    که یک تور گردشگری، ده مکان دیدنی تهران را به گردشگرانی که اکثرا دختران و پسران جوان هستند نشان می دهد.
    و این تور از خانه قدیمی سایه و درخت ارغوان معروف است.
    یعنی گردشگردی ادبی داره اتفاق می افته بالاخره…..اما…..

    بنا به هزار و یک دلیل گفتنی و نا گفتنی این رویدادمتفاوت بوده ظاهرا
    این شعر از سایه در پاسخ به این اتفاق است:

    ارغوان می بینی؟
    به تماشاگه ویرانی ما آمده اند
    مانده ایم تا ببینیم نبودن را
    آخر قصه شنودن را
    پشت این پنجره ی بسته هنوز
    عطر آواز بنان مانده است
    شهریار اینجا
    شعر نقاشش را خوانده است
    آن شب افشاری
    با کسایی و قوامی و ادیب
    تا قرایی و فرود
    وان درآمد از اوج
    شجریان
    لطفی
    چه شبی بود، دریغ
    زندگی روی ازین غمکده گردانیده است
    ارغوان
    در و دیوار غریب افتاده
    چه تماشا دارد؟

    چه پارادوکس معنا داری درین نوشته سایت و اتفاق امروز بود!
    کاش گردشگری های ادبی مون( اتفاق ِ به این خوبی) بی بغض و دوری صاحب خانه بود.
    ……………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس بابت این اطلاعاتی که ارائه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *