الف آزادی

آوازه‌اش گرچه در همهٔ آفاق پیچیده،

اما آهی‌ست آویخته بر آینهٔ افق، از هر شفق تا هر فلق.

آهوی گریزپای ایام است که با آذین بستن آسمان آبی هم، به آغوش درنمی‌آید. 

او آواز آغازین آکنده از اندوه در هر آشیان است که انعکاس آرام آبش، آسان به دست نمی‌آید، و ابری‌ست که در اعماق آرزو، در دلش آشوب‌ها دارد. آذرخش اندیشه و آگاهی می‌خواهد تا رنگ ارغوانی‌اش را کمی بنمایاند. آستانهٔ آفرینش چنین اعجازی، آتش و آهن و آوار دارد. 

آنجا، در دوردست آینده، در قعر آرامگاه امید، پر از آسیب، خسته و رنجور، آرمیده است. 

آری، آن افسانه به نام «آزادی» خودش اسیر است امروز، اما انگارهٔ آدم انکارِ این اجبار است.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *