با خودم فکر کردم در حماسه گیلگمش، بخشی هست که میتوان آن را به سبک تفکر خیام ربط داد. این موضوع میتواند، برای یک تحقیق تطبیقی (فلسفی – ادبی) جالب توجه باشد.
……………………………………..
در لوح دهم “سیدوری سابیت” به گیلگمش چنین میگوید:
گیلگمش! به دنبال چه از این دست در تک و پویی؟
حیاتی را که میجوئی بازنخواهی یافت.
آن زمان که خدایان به آفرینش آدمی آستین برزدند، مرگ را نصیبه او کردند و حیات در کف ایشان است که مر آن را با خود نگه داشتهاند!
پس تو، گیلگمش -که نوشخوار بادی- روز و شب به شادی میگذار. هر روز نشاطی نو میکن. روز و شب به پایکوبی و رامشگری بگذار.
جامههات پاک باد! موی شسته و اندام پاکیزه کرده. در کودکی ببین که دست خویش در دست تو دارد! باشد که محبوب تو بر سینهی تو نشاط کند، که آنچه از آدمی ساخته تواند بود همه این است.
و خیام چنین میسراید:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش
………..
برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
…………
ای دل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
دیدگاهها
ارتباطاتی که این مدت توی این صفحه خوندم ، عجیب ذهنمو درگیر کرده، تا حالا محتویات جهان رو این همه متصل بهم نشناخته بودم. ذهن رو فعال و چشم رو تیز می کنه این نوع نگرش و پیدا کردن ارتباطات.
قلمتون پر توان و مانا . تحسین برانگیزی شما….خیلی زیبا بود.
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. زنده باد شما. سپاس از اینکه همراه من هستید در این سایت.