«جکی» ساعت ۸ صبح، مسافرخانهای که در آن اقامت داشتیم را به مقصد ژنو ترک کرد و من ماندم تنها. در این یک ماه باران در شهرهایی که ما سفر کردیم، نبارید. اما همین امروز که میبایستی هتل را ساعت ۱۲ تخلیه میکردم و جایی برای ماندن نداشتم، بارید. به هر حال اتاق را تخلیه کردم، کولهپشتیهایم را در پذیرش مسافرخانه به امانت گذاشتم و رفتم تا آتن را زیر باران تجربه کنم. هنوز چند ساعتی وقت داشتم تا به سمت فرودگاه بروم…
آرام آرام به سوی آکروپلیس قدم زدم تا دوباره از آن بالا، شهر را برانداز کنم. باران به نرمی میبارید. داخل شدم و یکراست به سوی «پارتنون» (معبد ستایش آتنا، حافظ شهر آتن) رفتم. سفیدی ستونهایش، در سفیدی ابرهای پسزمینه محو شده بودند. سرم را چرخاندم و در آن پایین، تئاتر دیونیزوس را دیدم، دروازه آدریانوس از دور پیدا بود، موزهی آکروپلیس را هم از نظر گذراندم و بعد ایستادم و به گردشگرانی نظر کردم که همچون من به دیدار “آکروپلیس زیر باران” آمده بودند. چند نفر تقاضا کردند که ازشان عکس بگیرم، گرفتم…
کمی در محوطهی آکروپلیس نشستم و فقط نگاه کردم… برای سرازیر شدن اشکهایم زحمت زیادی نکشیدم. احساس کردم لحظاتی را سپری میکنم که دوست ندارم هرگز پایان یابد. آتن را دوست داشتم.
بعد به طرف ساختمان «ملینا مرکوری» رفتم تا ببینم چه یادگاری میتوانم از این وزیر فرهنگ یونان برای مدیران سازمان میراث فرهنگی ایران بیاورم تا شاید کمی در نگرششان در به خاکستر نشاندن کشورم، تغییر دهند. بگذریم… در این ساختمان اتفاق جالبی برایم افتاد. خانم مسوول ساختمان به من یک کتاب تاریخ «پارتنون» هدیه داد که برای کودکان نوشته شده بود و اشکال کارتونی در آن مشاهده میشد. وقتی کتاب را خوب برانداز کردم، متوجه شدم که کتاب را یک ایرانی به نام «امیر ثباتی» به زبان انگلیسی نوشته و طراحیهای کتاب نیز کار اوست. برایم جالب بود که بخشی از تاریخ یونان را یک ایرانی بنویسد، چنانکه یونانیها در دوران باستان بخشی از تاریخ ایران را روایت کردهاند.
خلاصه خودم را به فرودگاه رساندم. در فرودگاه آتن، پاسپورت ایرانی کار خودش را کرد و در هنگام پرواز به «رم» حسابی بازجوییام کردند: از کجا آمدهای، به کجا میروی، آمدنت بهر چه بود و از این قبیل. مدارک من نقص نداشت، اما ظاهرا پاسپورت ایرانی، به برکت وجود دولتمردان ایرانی، حامل یک نوع ویروس خطرناک است. خلاصه من هم ایرانیام و مثل همهی ایرانیها کم نمیآورم و برگ برندهام را که همانا کارت روزنامهنگاری باشد رو کردم و بازی را این مرتبه بردم.
رسیدم «رم». مهدی فتوحی، همسرش و پدربزرگ همسرش لطف کرده بودند و به فرودگاه آمده بودند برای استقبال. مهدی از قبل یک اتاق در کنار موزه واتیکان کرایه کرده بود . ما رفتیم به آنجا. حتما میدانید که «واتیکان» یک کشور کوچک در داخل «رم» است. امشب با مهدی کمی قدم زدیم. خودتان عکسها را ببینید:
به سوی رم
به سوی رم
آسمان شهر رم
میدان اصلی واتیکان و کلیسای پطرس مقدس (ST. PETER’S BASILICA): طراحی این میدان کار “برنینی” است.
همان مکان بالا، از زاویهای دیگر
قصر ST. ANGELO و رودخانهی TEVERE
دیدگاهها
با درود
آقای نورآقایی عزیز با آرزوی دستاوردهای روزافزون در در زمینه های مختلف و خصوصا” تخصصی و شغلی برای شما لازم میدونم در مورد نظر دیشب خودم و پاسخ زیبای شما اینرو بگم که :
سوالات بنده نه دلیلیست بر” داشتن اندیشه های بی اساس ناسیونالیستی”
ونه بیان گر ” داشتن ادعای بی اساس”
فقط خواستم بعنوان یک “کتاب فروش” و ” کتاب خوان” از شمای هموطن در آن دیار اطلاعاتی کسب کرده باشم . نمیدونستم شما تا این حد به این واژه ها حساس هستید و الا سوال نمی کردم !!
اعتراف میکنم که جرمم اینه که یک سوال شغلی و فرهنگی پرسیدم.
سلام آرش جان
کوفتت بشه!! واقعا در این لحظه اگه یه نفر تو دنیا هست که دوست دارم جای اون باشم تو هستی.فقط یک توصیه: در بند عکس گرفتن، نوشتن، تحلیل، توضیح، مکاشفه یا هیچ کوفت و زهرمار دیگه ای نباش. با یک ذهن خاموش فقط نظاره کن. همین. نظاره کن و بس. دنبال هیچ نتیجه گیری ذهنی نباش. تحلیلها خودشان در ناخوداگاهت رسوب میکنند و جایی که هیچ انتظارش را نداری میزنند بیرون. قربانت
آرش جان سلام.
امیدوارم در ایتالیا در کنار نسترن ومهدی بهت خوش بگذره.نیلوفر شیرازی
سلام آرش جان،
سایتت بسیار پر محتوا و قلمت خیلی ساده وشیرینه. واقعا لذت می برم می خونم مخصوصا که سفر کردن و دیدن جاهای مختلف یکی از علایق منه که تا حالا نتونستم اونجو که می خوام دنبالش کنم…بعضی اوقات میگم دلم بزنم به دریا مثل تو یا جکی برم دنیا رو ببینم…اما هنوز شهامتشو پیدا نکردم.
امیدوارم یه روز گذرت به اینجا هم بیفته
سلام آقای نور آقایی
ممنون که با فرستادن عکسها و نوشتهای زیبا تون به ما این اجازه را میدهید که تو سفرتان همراهتان باشیم .توضیحاتتان کامل و عالی .سفر خوبی داشته باشید
سلام! رسیدن به خیر!نظرم درباره سفرهای متوالی عوض شد حسابی خیلی کیف می ده! تمومی نداره!
salam tamame safar nameye younan ro khundam shayad eyd bekham beram aten ro bebinam komakam kard mamnun
………………………………………………..
جواب: ارادت داریم و خوش بگذره