بر روی صخرههای سفید رنگ سنگی، رو به مدیترانه، پشت به آکروپلیس نشستهام. آتن زیر پایم است. در دوردست جزیرهی «سالامین» پیداست. به تاریخ میاندیشم و کشتیهای خشایارشا. جیرجیرکها مینوازند. در هر منظرهای درخت سروی پیدا، و آسمان در همین نزدیکی، آبی است. در شهر خدایان و خدای بانوان، من خدایی دیگرگونهام.
تصویر ۲، زمان: غروب، مکان: آتن
در کافهای نشستهام. خورشید غروب کرده. فانوسی بر روی میزم روشن است و نسیم شعلهاش را میرقصاند. به آکروپلیس نگاه میکنم و دیگر به تاریخ نمیاندیشم. یک قهوه سفارش دادهام.
تصویر ۳، زمان: شب، مکان: آتن
شب است، اما روز آغاز شده انگار. رستورانی را انتخاب کردهایم. شمعها ردیف ردیف بر روی هر میز که به سن تئاتر میمانند در این لحظه، روبروی آدمها، تا هنگام مرگ نزدیکشان در صبح، نقشاشان را بازی میکنند. موسیقی میبارد. سرم گرم است، تنم داغ.
برای شروع:
فرق دارد. آتن با پاریس فرق دارد. پاریس ریتم خودش را دارد، آتن ریتم خودش را. پاریس هر چه دارد همان لحظهی اول رو میکند. زیباییهایش تمام شدنی نیست، ولی حدس زدنی است. آتن مزهی ایران میدهد. رو بازی نمیکند. هزارتوهای خودش را دارد. نظرم این است که غرب برای اینکه افتخار پیشرو بودن در دموکراسی و تئاتر و … را داشته باشد، آتن را به خود فراخواند و غربیاش خواند.
سفر به یونان:
۲۲ سپتامبر با پرواز ایزیجت رساندیم خودمان را به آتن. روز پیوستن یونان به اتحادیه اروپاست و اتوبوسها رایگان. میپسندیم و سوار میشویم تا به مرکز شهر آتن، جایی که آکروپلیس بر روی تپهای بر فراز شهر پیداست. در مسیر فرودگاه تا آتن، خیابانی هست به نام «ماراتن». تاریخ شروع شد، جدال میان شرق و غرب، آکروپلیس در برابر پرسپولیس.
این یونان افسانهای، با سایتهای تاریخی و ۱۴۰۰ جزیرهی بهشتیاش حدود ۱۳۲ کیلومتر مربع وسعت دارد. مردمش به زبان یونانی سخن میگویند و ۱۱ میلیون جمعیت دارد. یک – سوم این جمعیت در آتن زندگی میکنند و ۴۵% شغلها در آتن است.
رسیدیم به آتن. با کولهپشتی سنگین باید حداقل یک کیلومتر در شهر میپیمودیم تا به مسافرخانهای برسانیم خودمان را که بهتر از مسافرخانه پاریس بود، با قیمت ۵ یورو کمتر (۵۰ یورو برای هر شب).
اینجا آتن است. الفبایشان شبیه روسهاست و لهجهاشان من را به یاد لهجهی اسپانیاییها و ایتالیاییها میاندازد. فروشندههای بلیط لاتاری با بازارگرمیاشان جزو اولین مناظری هستند که قبل از رسیدن به مسافرخانه، با آن روبرو میشویم.
اینجا هم فرهنگ، فرهنگ کافه و تراس است. جایی که همهی مردم ترجیح میدهند تمام روز را بنشینند، مجردها با عشقشان بوسهبازی کنند و متاهلها دربارهی سیاست و فوتبال حرف بزنند و مردان جاافتاده تخته بازی کنند. این مردم در تراس زندگی میکنند.
اینجا یونان است، کشور شاعری همچون سافو و مردانی همچون اسپارتها. اینجا آتن است، شهر سقراط و افلاطون و دیوژن و ارسطو و سوفوکل و پلوتارک و آشیل. شهر خدایان است. هر خدایی و خدایبانویی برای خودش معبد و مجسمه دارد در این شهر: آتنا و زنوس و آپولو و هرمس و پوزئیدون و دمتر و دیونیزوس و …
در این شهر از معماری یونان باستان تا معماری روم و بیزانس و تا معماری اسلامی پیداست.
در همان روز اول با جکی به کافهای رفتیم و قهوه غلیظ نوشیدیم تا شاید طعم فلسفه را در آن پیدا کنیم. پرچم یونان سفید و آبی است. آبی به افتخار آسمان و سفید به حرمت معابد سفید رنگ خدایان و رنگخانههای آتن.
………..
آتن هم همچون پاریس گفتنی زیاد دارد. حالا دیگر وقت گزارش تصویری است:
سفرهی غذایش را نمیدانم کجاست، اما بطری آبش که پیداست.
همین روزها رای گیری در پیش دارند.
پارتنون: در داخل محوطهی آکروپلیس. این معبد متعلق به آتناست، خدایبانویی که آتن به افتخار او نامی اینچنین دارد. پارتنون، همان «قلعه دختر»های خودمان است، به معنی قلعهای (مکانی) برای دختر باکره.
تئاتر دیونیزوس: قدیمیترین سالن تئاتر در دنیا متعلق به ۲۶۰۰ سال قبل. دیونیزوس خدای شراب و از خدایان شهید شونده است، همچون آدونیس و ازیریس و باخوس و سیاوش. به این اندیشیدم که رابطهی تئاتر و شراب چه میتواند باشد. جوابش را احتمالا میدانم، شما هم خودتان به آن بیاندیشید.
ژاپنیها در آتن هم هستند. زیاد.
معبد Erechtheion: این معبد هم در محوطهی آکروپلیس قرار دارد.
همسر این مرد نابیناست، مرد کمکش میکند تا ستونهای معابد آکروپلیس را لمس کند.
صندلیهای تئاتر دیونیزوس: میبینید که آن زمان هم صندلی افراد متشخص و مهم با صندلی بقیه فرق داشته. فکرش را بکنید که احتمالا سوفوکل و افلاطون و ارسطو و سقراط بر روی یکی از این صندلیها نشستهاند و تئاتر تماشا کردهاند. فکر کردن به این موضوع، آدم را به هیجانی وصفناکردنی وامیدارد.
تئاتر دیونیزوس
نمایی از آکروپلیس با درختان سرو
بنای یادبود Philopappous: فیلوپاپوس یعنی دوستدار پدربزرگ
آسمان همچنان آبی و بناها همچنان سفید
این سگ گم شده، دنبالش میگردند. شما ندیدیدش؟
دیدگاهها
بخوبی میتوان عمق و ضخامت ریشه های یونان را در مقابل پاریس درک کرد………….
تاکستانها الان پاییزیه؟ هیچ دقت کردی آتن ریتمتو آرومتر کرده و هیجانتو کنترل؟
دمت گرم و سرت خوش باد…
سلام … اگه میشه یه کم هم از فرهنگ مردم ، احساستون و تفاوت ها بنویسید
مرسی
ولی پاریس یه چیز دیگه بود.
مرسی
تو همچنان سفر می کنی و ما همچنان به تماشای تصاویر و همچنان در آرزوی سفر.
سلام آرش جان، سلام ما را به آنجاها برسان.
dooste azizam delet garmo sarat khosh bad.
in shearo hafez dade ke be to taghdim konam: bar a ey aftabe sobhe omid ke dar daste shabe hejran asiram
سلام خسته نباشی
توی ایران که پیدات نکردیم
گفتم شاید رو سایت سلام ما رو علیک بگی-با آرزوی موفقیت روزافزون
دائما از کامران و میترا احوالپرست هستم
Have a Nice Trip
arezuye man didar az younan ast
doa konid yek ruz man ham sar az anja daravaram
سلام واقعا از نوشته هاتون هیجان زده شدم.اونجا تفریحات دیگه هم داره؟؟؟؟
…………………………
جواب: ارادت. بله حتما داره
آتن………..شهر رویاهای هر انسان متفکر و ژرف اندیش…………….جایی که آرزوش رو دارم.
خوش به حالت رفیق…………..جایی که یه روز افلاطون اونجا قدم میزد و….
ولی بالاخره یه روز میرم……
salam dooste khoobam
omidvaram hamishe delet garm o saret khosh bad……………
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قربانت.
سلام دوست عزیز.بسیار زیبا آتن رابه تصویر کشیدی .اولین پستت بود که دیدم.قطعا از این پس دنبال میکنم سفرنامه هایت را.سپاسگزارم.
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. قربان شما.
سروهای آکروپلیس 👌👌👌
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.