سفرستان؛ سفر در سرزمین داستان

سفری از روایت کتیبۀ بیستون تا نقالی قهوه‌خانه

ایران، در طول تاریخ، نه فقط سرزمین شهرها و شاهان و کوه‌ها و دشت‌ها، که سرزمین روایت بوده است. همه‌چیز در این سرزمین، از سنگ و کوه گرفته تا صحرا و شهر و خانقاه، گویی حافظه‌ای روایی دارد.

اگر راه بیفتی و ایران را طی کنی، از خوزستان به فارس، از ری به نیشابور، از طوس تا آذربایجان، در هر قدم، روایتی از زیر خاک یا لابه‌لای کوه یا از زبان مردی در قهوه‌خانه بیرون می‌جهد.

این نوشتار، سفری در همین جغرافیای روایت است: از کتیبه‌های ایلامی تا نقالی، از گاتاها تا گلستان، از گوسان تا تعزیه‌خوان.

اینجا «سفر» فقط مسیر نیست؛ داستان است که حرکت می‌کند و «داستان» فقط نقل ماجرا نیست؛ سفر انسان در جهان است.

سفر را از جنوب‌غربی آغاز می‌کنیم؛ جایی که آجرهای چغازنبیل زیر نور آفتاب، هنوز قصه‌های ایلامی را حفظ کرده‌اند. در اینجا روایت، نه با قلم بر روی کاغذ، بلکه به اشکال میخی بر روی خشت آغاز می‌شود. کتیبه‌های ایلامی، خبر از نذری، پیروزی یا نیایش می‌دهند، اما ساختارشان آغاز و کنش و فرجام دارد؛ نخستین هستۀ روایت ایرانی. اینجا، زمین به مسافر می‌گوید: قصه در ایران، از نیایش و از خشت آغاز شد.

به غرب می‌رویم؛ به بیستون، جایی که داریوش، یکی از مفصل‌ترین روایت‌های سیاسی تاریخ جهان را بر کوه حک کرد. اینجا، باد که می‌وزد، روایت هم حرکت می‌کند.

داریوش داستان خودش را می‌گوید؛ داستان شورش‌ها، دشمنان، دروغ‌پرستان و بازگشت نظم.

این همان الگوی کهنی است که بعدها در شاهنامه و نقالی زنده می‌ماند: نبرد دائمی نظم و آشوب.

بیستون، ایستگاه مهم سفرستان ماست؛ روایتی که بر سنگ حک شده اما پیش از آن، بر زبان جاری بوده است.

از کوه بیستون، راه می‌گیریم به سمت شرق، تا دشت‌هایی که امواج قدیمی گاتاها و یسنا هنوز در باد سحرگاهی شنیده می‌شود. اینجا، سرودهای اوستایی را می‌شنویم. سرودهایی که قصه نمی‌گویند، اما روایت می‌سازند. اهوره‌مزدا و اهریمن، راستی و دروغ، سفر قهرمانان نخستین، و نبردهای کیهانی؛ یک نقشۀ اسطوره‌ای برای حرکت انسان در جهان.

مسافر سفرستان درمی‌یابد: اینجا، داستان فقط قصه نیست؛ نقشۀ اخلاقی و کیهانی جهان است.

در همین شرق زردشتی، ویراف پارسا سفری می‌کند که یکی از نخستین سفرنامه‌های ماورایی جهان است. ویراف، همانند دانته، از دوزخ و بهشت می‌گذرد و بازمی‌گردد.

روایت، این‌جا «سفر» است و سفر، «روایت» است.

در سفرستان، این فصل نشان می‌دهد که ایرانیان چگونه جهان نادیدنی را با زبان داستان دیدنی کرده‌اند.

از شرق زردشتی، سفر را ادامه می‌دهیم؛ به جاده‌های اشکانی، به دربارهای نسا و صدَرک، به کاروانسراهای مسیر ری-گرگان. گوسان‌ها، همان چنگ‌نوازان و قصه‌خوانان حرفه‌ای، در مسیرهای طولانی ایران می‌چرخیدند. آوازشان در ویس و رامین ثبت شده: از درخت و چشمه و گاو و چمن می‌خواندند؛ ترکیبی از نمادهای اسطوره‌ای و عاشقانه.

در این سفر می‌آموزیم که روایت، در ایران، از ابتدا همچون مسافری بوده که از راهی به باراندازی و از جاده‌ای به کاروانسرایی می‌رفته و می‌نشسته و باز می‌رفته و باز…

گوسان‌ها روایت‌های شاهان و عاشقان و پهلوانان را حمل می‌کردند. هرجا می‌رفتند، تکه‌ای از داستان ایران را هم می‌بردند. در سفرستان، گوسان‌ها نخستین «راویان سیّار» ایران‌اند.

اکنون به دوره‌ای می‌رسیم که حرکت روایت، از جاده‌ها به کتاب‌ها منتقل می‌شود. در بغداد یا شاید در مدائن، شهرزاد سفر را آغاز می‌کند: هر شب، یک سفر؛ از دریا به جزیره؛ از غار به قصر؛ از هند تا چین. هزارویک‌ شب، سفرنامه‌ای ذهنی است و بازماندۀ سنت ایرانی هزار افسان؛ جایی که قصه، وسیلۀ نجات است.

در مسیر سفرستان، حالا وارد خزانه‌ای می‌شویم که داستان‌های آن از هند آغاز شده، از ساسانیان گذشته، به عربی ترجمه شده و در نهایت به نثر فاخر فارسی رسیده. در کلیله و دمنه، حیوانات سفر می‌کنند، نه برای مکان، بلکه برای معنا.

در سفر شرقی ایران، به نیشابور و بلخ می‌رویم، جایی که عوفی حکایت‌ها را در جوامع‌الحکایات گرد آورده: حکایت زرگر، درویش، پادشاه، عاشق، بازرگان.

اینجا ایران مثل شهری است پر از کوچه‌هایی که هر کوچه یک حکایت است.

در مرکز ایران، سعدی، خود مسافر است؛ به شام و حجاز و آناتولی سفر کرده، و محصول این سفرها در گلستان و بوستان رسوب کرده. در گلستان، هر حکایت یک سفر کوتاه است: سفرِ شاهی به شکار، سفر درویشی به دربار، سفر بازرگانی به مصر. در بوستان، سفر اخلاقی در بلندترین شکلش روایت می‌شود.

سفرستان اینجا می‌گوید: سعدی، قصه را از جاده‌های جهان به جغرافیای اخلاق پیوند زد.

در سفر زمان، به دوران اسلامی می‌رسیم، و از لحاظ مکانی سفر حماسه در قهوه‌خانه را تجربه می‌کنیم.

در تهران، در قهوه‌خانه‌های قدیم، نقال روی سکو می‌ایستاد، چوب‌دست می‌گرفت، پرده را نشان می‌داد، و رستم را از زابل به مازندران می‌برد. نقالی یعنی سفر قهرمان روی زبان راوی. و راوی، مسافری است که زمان و مکان را در مشت دارد.

در اصفهان یا قزوین، پرده‌خوان جلوی پرده می‌ایستاد و با نوک چوب، شاهراهی می‌کشید از کربلا تا مدینه. این‌جا، سفرستان وارد دنیای تصویر می‌شود.

در کاشان، تکیۀ چهل‌ستون، یا در تهران قاجار، در تکیه ‌دولت، تعزیه‌خوان‌ها نقشی بر تن می‌کردند و از صفین تا کربلا سفر می‌کردند؛ نه در مکان، بلکه در احساسی جمعی. تعزیه یعنی سفر سوگ، سفر روایت به عمیق‌ترین لایه‌های روح خاورمیانه.

وقتی این سفر را تمام می‌کنیم؛ از چغازنبیل تا اصفهان، از بیستون تا شیراز، از طاق‌بستان تا تکیه ‌دولت، می‌فهمیم که ایران یک «کشور» نیست؛ یک روایت بزرگ است. در این سرزمین

هر سنگی داستانی در دل دارد، هر شاعر مسافری است، هر حکایت جاده‌ای است، هر نقال قهرمانی را از کوهستانی به کوهستانی دیگر می‌برد، هر تعزیه‌خوان، زمانی را از قرن‌ها پیش زنده می‌کند.

در سفرستان، این حقیقت آشکار می‌شود که داستان، سفر انسان است و ایران، سرزمین سفرهای بی‌پایان داستان.

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا

    “داستان، سفر انسان است و ایران، سرزمین سفرهای بی‌پایان داستان.”

    این جمله عالی است.
    ………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از اینکه مطالعه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *