ز

چندان در زمین و زمان زنجیر شده‌ایم و حلقه‌هایش چنان دیر پاییده‌ که زنگار بسته‌ انگار.

در دهانمان زهر و بر روحمان زخم‌ است و زانوهای به زوال رفته‌امان دیگر زور و رمقی ندارد. 

هر چه هست زوزهٔ زمستان زمخت زجرآوری است که زبانمان را زبون کرده و زمزمهٔ زندگی را زدوده و زایل کرده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *