در این روزهای دراز دلگیر
دلم در دوردست
دور از دامانِ دوست،
دیگر انگار نمیتپد.
دست بر دیوارههای پر از درد درهی دلتنگی میکشم که در آن گرفتارم. دریغ از ذرهای دلخوشی، که همه دود شد در دالان دلواپسی.
و این دقیقههای دلزده، همچو دریا دچارِ دگرگونی میکند مرا که دهانم پر از داد و فریاد است.
دیدگاهها
ادبیات زیبایی است
بویژه
“دست بر دیوارههای پر از درد درهی دلتنگی میکشم ”
………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام و ارادت.