مصیبت وارده

شما لعنتی‌ها، در زمان حیات برای ما «اعلامیه‌ی ترحیم» نوشتید، شما که وطن را برای ما «مصیبت وارده» کردید.  و ما مردگان هر روز به هم تسلیت می‌گوییم، برای چنین زندگانی. …………………………………………….. هیچ تخمی برایمان باقی نگذاشتند که قبل از یلدا، حداقل یک جوجه را بشمریم. با این حال، در این امیدیم که حساب و کتاب …

روزهای آخر پاییز

هر روز برایت شعر خواهم گفت! زیرا می‌دانم هیزم واژه‌های آتشینی که قلبت را گرم می‌کنند،  اندکی پس از مصرف سرد می‌شوند چون ذغال.  …………………………………… «من»م حتی یک مَن نیست در تَنَم در برابر چند تُن «تو»ام.  …………………………………… چه عیّار است، انار رهزن صد دل حتم که همتای «نگار» است در غزل حافظ! …………………………………… شاید …

به بهانه‌ی آفرینش شادی در این روزگار سرد حسرت

آری، اجرایش مصداق شعر معروف «ژاله اصفهانی» بود که فرمود: «شاد بودن، هنر است شاد کردن، هنری والاتر» شب است و سکوتْ حجره‌های خالی را فرا گرفته، نه خبری از بازرگانان هست و نه نشانی از مال‌التجاره‌ها. سال‌هاست که این کاروانسرای تنها در انتظار هیچ کاروانی نیست. اما در این «غفلت»، قافله‌ی سیاهپوشی با کالای …

راه و راهب

با دیدن «آنکگور وات» (بزرگترین معبد هندوها، کامبوج) یکی دیگر از بزرگترین مکان‌های مذهبی دنیا را دیدم.  قبل‌تر «بُرُبودور» (بزرگترین معبد بودایی‌ها، اندونزی)، «معبد نیلوفر» (مهم‌ترین مکان مذهبی بهائیان، هند) و «واتیکان» مهمترین مکان مذهبی و کلیسای مسیحیان را بازدید کرده‌ بودم.  همچنین تجربهٔ حضور در مهمترین مساجد و آرامگاه‌های امامان و پیامبرانِ مسلمانان در …

برخی محله‌ها

در هر شهری، محله‌هایی هست که در آنها آدم‌ها بیش از حد فاصلهٔ اجتماعی معمول به هم نزدیک می‌شوند، دلیلش «بده بستان» است، عبارت دیگرش «داد و ستد».  داستان این بده بستان، اما روایت‌های گوناگون دارد، گاهی داد و ستد جنس و گاهی جسم.  آدم‌ها در این محله‌ها به هم نزدیکتر می‌شوند، شاید برای خرید …

سفر و سرگردانی

در سفرها دستخوش یک نوع گیجی خوشایندم!  گاهی یادم می‌رود کجای دنیایم، در یک لاقیدی مطبوع و در تعلیقی از  زمان و مکان، همهٔ «آنچه که منم» و هر «آنچه که بیرون من است» از هم رد می‌شوند؛ با رد و بدل نگاهی، گذر می‌کنند و دور می‌شوند. گویی در سر یک چهارراه هاج و …

ویتنام، هوی آن

«هوی آن» نه می‌توانم بگویم شهری است که می‌توان آن را بوسید و نه آنکه در آغوشش کشید، حتی شاید نتوان در کوچه‌هایش، بی‌خیال گم شد. اما «هوی آن» سر دِلَت نمی‌ماند، خیلی راحت هضم می‌شود؛ مثل غذاهای لذیذ خیابانی  پرشمارش. اگر آدم بخواهد از میان شهرها برای خودش رفیق پیدا کند، «هوی آن» حتما …

نفرین

«نفرین» (نه + آفرین) که از لحاظ لغوی، متضاد «آفرین» است در فرهنگ ایرانی پیشینهٔ طولانی دارد. تا جایی که در این لحظه ذهنم یاری می‌کند، از کتیبه‌های باقیمانده از دورهٔ عیلامی با وجود این پدیده در بناها و در نقش برجسته‌ها روبرو هستیم. در دورهٔ هخامنشی و دوره‌های بعدی هم نفرین در کتیبه‌ها و …

ی

دوست دارم «ی» را قدم آخر تمدن بدانم؛ این آخرین حرفْ بعد از «ه» در زبان فارسی را. زمانی که سؤال اساسی این بود: «کو»؟ ابتدا «ه» در پس این پرسش جای گرفت، و در «کوه»، معبود نیایش شد.  اما در قدم آخر، «ه» جایش را به «ی» داد و در «کوی»، معشوق ستایش شد.  …

واژه‌ها

واژه‌هایت اورژانسی‌اند! چنان قلبم را ماساژ می‌دهند، که انگار احیا می‌شوم پس از اعلام کد ۹۹. ………………………………………………………………………….. چشمانت، دو مصرع یک بیتند! چه شورآفرین غزلی می‌سرایی با چند پلک زدنت. ………………………………………………………………………….. گفت، یادت هست کِی و کجا اولین بار لبم را بوسیدی؟ گفتم، نه، من هنوز دربند جادوی جغرافیای آن لحظهٔ تاریخی‌ام. ………………………………………………………………………….. قصدم از …

انزلی، رشت، طبس

آخیش؛ انزلیِ بندرت چه امن است برای پهلو گرفتنم! …………………………………………………………….. بازدید از بازارْ روز رشت تجویز حکیم است برای بیمارِ بیزار از روز …………………………………………………………….. مفهوم «نیاکان» باید چیزی شبیه به مفهوم «کویر» باشد؛ وسیع، ناشناخته و همچون چشم‌انداز افق با عمق میدان بی‌نهایت. در کویر، هر چه بخواهی با شتاب بگذری، باز در آهستگی‌اش درمی‌مانی. …