شوش، ملکهای است باشکوه، ایستاده بر فراز قصرش، و گیسوانِ پُر پیچ و خم همچون رود کارونشْ در باد میرقصد. نیمتاج طلایی بر سر دارد و دشتهای بیانتهای خوزستان را در منظر چشمانش نشانده. صدایش آرام و دلنشین است، شبیه لالایی مادران ایلامی، اما گاهی در پس این نجواها، فریادهای نبرد و مقاومت شنیده میشود. …
کی میشود که دوباره، از آسمان آبی اردبیل، آرامش ببارد و از ابرهای سفیدش امید؟ کی میشود که دوباره، از یک سو بادهای بوکان برخیزند و بوی باران را به بنفشههای بهاری برسانند، و در سوی دیگر بیدهای باغهای بیرجند پابهپای بوتههای گل برقصند؟ کی میشود که دوباره، پریهای پنهان در پیچوتاب …
گفت: بفرمایید میوه! و تنبوری به دستم داد از جنس توت و به شکل گلابی، و عطر نغمه در فضا پیچید.
گفتم: چشمگفت: بیبلااما راستش، در چشمم یک چشمک جا مانده، اذیتم میکند.
چشمانت، میخوانندم.گیسوانت، میبندندم.اما دستانت، شاه کلید قفلهای جهانند در دستانم.
مادرم ایران، برخیز! دامنت را بتکان! تا از بوی نقش گلهایش خیال باغ به سرم بزند و به آواز بلبلش مست شوم.
جهانی کوچک و خانهای بزرگ است آغوشت! ………………………………………………. نگاه سردت چنان سوزاندم که نه خاکستری مانده برای باد، نه فرصتی برای دوباره شعلهور شدن. ………………………………………………. در زنجیر نگاهت به تبعید ابد فرستادی مرا جایی خیلی دور، در حوالی غربت ………………………………………………. زندانی خاطرههایت شدهام! دیوارهای سلولم، صدای خندههای توست و ابعادش، به قدر ماندگاری بوی تنت!
کارگاه آموزشی «ژورنالیسم سفر» برگزار شد همزمان با برگزاری هجدهمین نمایشگاه بینالمللی گردشگری و صنایع وابسته فرصتی دست داد تا به همت دفتر مطالعات، آموزش و برنامهریزی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به اهمیت «ژورنابیسم سفر» پرداخته شود. این برنامه در بعدازظهر چهارشنبه ۲۴ بهمنماه ۱۴۰۳ با همکاری آرش نورآقایی، مدیرمسئول فصلنامهٔ میراث …
گفتم رخت سفید به تن کنم که نیمی از سفیدبختی را تجربه کرده باشم. اما از بخت سیاه، آن هم کفن شد. ………………………………………. دست زمستان تنگ است و درخت لخت! تا بهار بیاید و رخت نو ببخشد. ………………………………………. کلاه خودت را قاضی کن! من خودم را کشتهام برای تو. قتل عمد! فرصت قصاص که نداری، …
بدن در حالت کلی دو گونه ارگان/اندام دارد؛ خودکار و غیر خودکار. جالب است که، اندامهایی که به مرکز بدن نزدیکترند از ما دستور نمیگیرند و خودکارند (معده، قلب، دستگاه گوارش و…)، ولی به اندامهای انتهایی بدن (آنها که از مرکز کالبدمان دورترند) همچون دستها، پاها، انگشتان، چشمها، گردن و زبان باید فرمان داد و …
نوشته بود: «از آینه بپرس نام نجات دهندهات را» اما، مدتهاست که نقش آینه پرترۀ توست. ………………………………………………… پرسیده بودی، چگونه تو را به خاطر خواهم آورد؟! با صدای پاندول ساعت دیواری خانه، آن ثانیههای طپش سر بر سینهات را ………………………………………………… این شهر خودش مجرم است! که تو در آن آزادی و من در بند توام. …
شامگاه نهم بهمنماه ۱۴۰۳، شهر کتاب اهواز میزبان آرش نورآقایی، مدیرمسئول فصلنامهٔ میراث و گردشگری گیلگمش و انتشارات نوسده و سولماز اصل دینی، نویسنده و جهانگرد بود تا از «چگونه نوشتن از سفر» صحبت کنند.بانو بهنوش بُساک کاظمی، سرپرست مجتمع فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اهواز در بخش آغازین این رویداد ضمن …
کتاب «مِستر ساسان» در قالب منتخبی از مجموعهٔ خاطرات مستند و شفاهی استاد ابوالقاسم ساسان، از راهنمایان گردشگری پیشکسوت ایران در ۱۰۳ صفحه و مصور، با بازنویسی و گردآوری امیربهادر کریمی و به همت انتشارات نوسده منتشر شد. کتاب «مِستر ساسان»، بخشی از خاطرات سامانیافتهٔ ایشان است؛ خاطرات آنهایی که با راهنمایی او میهمان ایران …