رفتار ما با چنار

نمی‌دانم این چند وقت گذارتان به خیابان ولیعصر تهران، به‌ویژه از میدان ونک تا تجریش افتاده است یا خیر! بسیاری از درختان از تنه قطع شده‌اند، چتانکه هیچ شاخه‌ای برایشان نمانده است. انگار شاهد نسل‌کشی درختان هستیم.

چند سالی هم هست، درختانی که به بهانه‌های فرسودگی و بیماری، سرشان قطع و برگهایشان ریخته می‌شود به اثر به‌اصطلاح هنری تبدیل می‌شوند.

تا جایی که فهم من اجازه می‌دهد، توسعهٔ پایدار تعادل میان طبیعت و فرهنگ است؛ اساساً فرهنگ بر بستر طبیعت شکل می‌گیرد. ولی اکنون سوأل این است که آیا قتل عام طبیعت به بهانهٔ گسترش فرهنگ جایز است؟

تصاویر دوم و سوم و چهارم را ببینید! شبیه این‌ها باز هم در خیابان ولیعصر پیدا می‌شود.

چقدر مسخره ادای طبیعت را در‌آورده‌ایم!

ما از درختان حفاظت نمی‌کنیم، حتی احتمالا به عمد یا ناآگاهی آنها را می‌کشیم تا به طور مصنوعی برایشان برگ بگذاریم! ما درختان را به عنوان سرپناه پرندگان از بین می‌بریم، بعد برایشان تصویر چندش‌آوری از لانه می‌سازیم!

چقدر ریاکارانه!

آیا واقعا این یک کار فرهنگی یا هنری است؟

هنر قرار بود، زیبایی را نمایش بدهد و به فهم و درک ما از هستی کمک کند یا اینکه قرار است نمایش مسخره‌ای از خودخواهی ماباشد؟

اگر در میان صدها درخت، تنها بر روی یک درخت، یک فعالیت هنری صورت گرفته بود، تا به‌صورت نمادین تلنگری بر روح ما باشد، برای حفاظت از طبیعت، پذیرفتنی بود، اما این تیشه‌ به ریشه‌، مصداق کامل کج‌فهمی و کج‌کرداری است.

انگار ما یاد گرفته‌ایم خودمان را گول بزنیم و با برگ‌های طبیعت، کتاب تاریخ فرهنگی کج‌شعوری را پربرگ کنیم.

دیدگاه‌ها

  1. سیما

    در فاصله‌‌ی تاریک قطعه‌های مُرده‌ی درخت، فرهنگ بود که آب شد.

    پرنده، کبودی آسمان را به رنگ‌به‌رنگی نفروخت

    و

    برگ لب به جرعه‌ی پلشت فروبست.‌

    حالا ما مانده‌ایم و نگاه‌های خیس و دستهای کوتاه.
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس بابت ارائه دیدگاه

  2. شمیل

    سلام

    مگر همین کار را با یوز پلنگ، بزکوهی و فرهنگ و … نکرده اند این نا به کاران
    نابکار منظور کسانی است که تخصص آن کار را ندارند
    در ورودی شهرهایی که یوز را نابود کرده اند تندیس یوز
    در ورودی شهرهایی که گونه های بز کوهی را نابود کرده اند تندیس بز کوهی
    در ورودی شهرهایی که فرهنگ و اندیشه و انسانیت را نابود کرده اند…
    ……………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. کاملا درست می‌فرمایید.

  3. ماری

    توی تنهایی یک دشت بزرگ
    که مثل غربت شب بی انتهاست
    یه درخت تن سیاه سربلند
    آخرین درخت سبز سرپاست
    رو تنش زخمه ولی زخم تبر
    نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
    شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
    کندوی پاک دخیل و طلسم
    چه پرنده ها که تو جاده کوچ
    مهمون سفره ی سبز اون شدن
    چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدن
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  4. لیلا

    سلام
    نشاندن درخت در دل زمین
    عادت پیشینیان مان بوده است …

    آنان که کمر به قتل درختان این دیار
    بسته اند،
    از ما نیستند …
    ………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. به امید روزهای بهتر

  5. Ziba

    چقدر ب فراگیر شدن این افکار و آدمهایی از جنس شما نیازمندیم سالها بود اسم تان را شنیده بودم اما یک جلسه حضور در کلاس شما تلنگری شد برای آشنایی بیشتر با عظمت ذهن و اندیشه ،ستودنی شما .

    ب امید دیدار
    ………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از محبتی که دارید. به امید دیدار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *