تعلیق

کلوخی می‌اندازم در آب

تا حل بشود من می‌روم به خواب

با چشمانی باز

دیدگاه‌ها

  1. سیما سلمان‌زاده

    این کلوخ، آخرین تکه از دیوار مانع آرزو بود…

    در زلال آب حل شد؛

    گاهی چشمها را باید بست و معجزه‌ها رو دید.
    ……………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. نمی‌دونم.

  2. لیلا

    سلام
    ‏هیچ اتفاقى قرار نیست بیافتد.
    اما آدمی‌ست دیگر،
    همیشه منتظر می‌ماند.
    اورهان ولی
    ………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. به نظرم این حرف هم گاهی اوقات درسته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *