کوتاه در مورد فیلم «کیک محبوب من»

اگر بخواهم همهٔ این فیلم شاعرانه را در یک کلام خلاصه کنم، چنین خواهم گفت: فیلم گویی هزینهٔ هنگفت زندگی در ایران به شیوهٔ این مصرع از شعر حافظ، که «گل در بر و می در کف و معشوق به کام» است را بررسی می‌کند.

از نوع دیگر، برخی از فرازهای فیلم را می‌توان با برخی از مضامین نهفته در کتاب «بار هستی» میلان کوندرا مقایسه کرد.

فیلم با نمایش گزاره‌هایی همچون شراب نوشیدن (به ویژه شراب‌نوشی یک رزمندهٔ سابق)، به زندان اوین رفتن همان رزمنده، ایستادن و مقابله با گشت ارشاد، روایت زنی به دنبال مردی رفتن، حمام رفتن دو نفره و همچنین بیان جملهٔ «آویزان شدن تخم تا زانو» بسیاری از هنجارهای سنتی و مورد قبول حکومت را نادیده گرفته است و عملا با آن به مخالفت برخواسته است، و همچنین سعی دارد با مشت نمونهٔ خروار، خواستهٔ بخشی از مردم را بیان کند.

اما چند مورد دیگر در این فیلم به نظرم جالب توجه آمد:

  • زن در این فیلم حکم کاراکتر ساقی شعر حافظ را دارد، ولی «سیم ساق» و «پری پیکر» و جوان نیست. و این خودش یعنی اینکه شاعرانگی باید برای همهٔ افراد جامعه باشد. حتی شاید برای همین مفهوم است که شخصیت زن و مرد فیلم، پیر (هفتاد ساله) در نظر گرفته شده‌اند. و این پیری، «پیر» ادبیات عرفانی نیست، بلکه برعکس، رفتارهای سرخوشانۀ جوانی و حتی خامدستانه از آنها سر می‌زند.  
  • مرد و در پیروی از او، زن، جرعه‌ای از شراب بر خاک باغچه برای رفتگان می‌ریزند. ساعاتی بعد مرد در همان خاک خفته است؛ انگار روزی‌اش را از پیش برای خودش فرستاده.
  • از اولین کارهایی که مرد می‌کند، درست کردن چراغ‌های باغ است. باغ را روشن می‌کند، نوری که شب‌های بعد به قبر خودش خواهد تابید؛ انگار باقیات الصالحات است.
  • مرد نگران بود که پس از مرگ چه کسی او را و در چه وضعی پیدا خواهد کرد. در نهایت این موضوع که نگرانش بود، ختم به خیر شد.
  • کفن مرد در این فیلم سفید و معمولی نبود. حضور کاموا بر بستر مرگ، انگار نمایشی از بافتن کفن بود که توسط زن انجام شد.
  • زن در بخشی از صحبت‌هایش، به دزدی نهال و کاشتن کاج (درخت همیشه سبز) در باغچه‌اش اشاره می‌کند. در نهایت دوباره با دعوت مرد به خانه‌اش و دفن او در همان باغچه، انگار به گونه‌ای دیگر همان کار را تکرار کرد.
  • در نهایت، همهٔ فیلم با وجود کیک و حمام و تعویض لباس و میگساری و عروس و داماد و ویاگرا و عطر خوش و آرمیدن در یک بستر، انگار یک مراسم ازلی خواستگاری بود.

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا

    فیلم را ندیده ام؛
    اما نکات جالبی در تماشایتان خواندم.
    شاید روزی فیلم را دیدم.
    ……………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  2. ماری

    چقدر کم پیدا هستی مرد کماندار
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس. زنده‌ام

  3. فریده

    سلام
    تفسیری زیبا و قابل تامل بود.
    در تماشای فیلم از برخی صحنه ها سریع عبور کرده بودم و یا برداشت متفاوتی داشتم، اما حالا فهمیدم از دریچه دیگری هم می شود به آن نگاه کرد – زیباتر و با تلخی کمتر-

    در دید من، پیام فیلم تاثیر دیده نشدن آدمها در القای حس تنهایی و کم رنگ شدن شور و شوق زندگی کردن بود.
    دیده نشدن توسط خودمون، نزدیکان و جامعه بزرگتر بیرونی.
    جامعه ای که عمدتا با تاکید بر ظواهر و در انطباق با چهار چوب فکری خاص، ارزشگذاری هاش رو شکل داده و ما برای سالها در این فضا زیستیم و شکل گرفتیم . اما میل به زیستن به شیوه خود ، هم چنان در وجود ماست تا آخرین لحظات زندگی.
    برای زیستن خود حتی به اندک نیازمند داشتن جسارت و پذیرش تاوانیم و چه تلخ است سرور و سوگ در خفا!
    …………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس بابت اظهار نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *