چهار تن

اودیپوس زیر صلیب ایستاده بود. همچنان که به بدن عریان مسیح نگاه می‌کرد، در فکر حل معمای جدیدی غیر از معمای ابوالهول بود. قضییه چهارپا و دوپا و سه پا را فهمیده بود، اما یک پای صلیب را نه.

در همین حین سن جورج به تاخت از راه رسید و از اسبش پیاده شد. نیزه سرباز رومی که در پهلوی مسیح فرو رفته بود را بیرون کشید. نیزه را شناخت، مال خودش بود. خوب می‌دانست که اژدها را نکشته. حتی به آن نزدیک هم نشده بود. اما هیچکس نفهمید. کسی حتی به زره جورج نگاه نکرده بود تا رد قطره‌های خون را پیدا کند. مسیح این راز را می‌دانست. کاهنه دلفی هم می‌دانست.

داوود هم دوان دوان آمد و به جمع این سه نفر پیوست. جالوت را نکشته بود اما به همان اندازه مسیح عریان بود.

اودیپوس پرسید: همه این مصائب زیر سر پاندوراست؟! مسیح جواب داد: همه اشتباه کردیم. کرونوس پدر ماست.

دیدگاه‌ها

  1. سیما سلمان‌زاده

    جمع‌زدن داشته‌ها+رویاپردازی+انسجام+قدرت بیان محتوا
    👌👌👌
    …………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام و سپاس از توجه و محبت شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *