هیاهوی ماهی

شبیه بازار ماهی‌فروشان است ذهنم، امشب.
پر از هیاهو.
ناخودآگاهم پرسه می‌زند در آن میان و می‌ترسد لیز بخورد بین ماهی‌هایی که مثل آرزوهایم ردیف ردیف مرده‌اند در هر سویی.
ماهی‌های کرخت، زل زده‌اند به چشمانم و بوی فردای مبهم از قرمزی آبشش‌هایشان، می‌زند بیرون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *