این متن را حدود سه سال پیش برای روزنامه همشهری نوشته بودم. به طور اتفاقی در اینترنت پیدایش کردم و به قولی “برای خالی نبودن عریضه” اینجا آوردمش.
در پرانتز بگویم که اگر امروز میخواستم این متن را بنویسم حتما جور دیگر مینوشتم.
میان سؤال و مسأله فرق هست. سؤال را برای این میپرسیم که اطلاعات عده محدودی را محک بزنیم. اما مسأله را برای عده بیشتری و یا تمام جامعه مطرح میکنیم تا دانش آنها را به چالش بکشیم.
گردشگری در کشور ما امروز یک مسأله است. مسألهای که جوابش، حل مسأله اقتصاد کشورمان است. در این نوشته میخواهیم به مسأله گردشگری بپردازیم و این که ما چگونه قرار است با آن روبهرو شویم. برای این منظور بد نیست نگاهی به رسانهها بیاندازیم و جایگاه «ورزش» و «گردش» را در آنها با هم مقایسه کنیم.
آیا به نظر نمیرسد که در دنیای امروزی، به ورزش و گردش باید به یک اندازه پرداخته شود. آیا هر دو از الزامات زندگی به شمار نمیآیند و هر دو راه حرفهای شدن را نمیپیمایند. آیا از هر دو به عنوان منابع اقتصادی یاد نمیشود. آیا برای هر دو کدهای اخلاقی تعریف نمیشود. آیا برای هر دو، سازمانهای دولتی و غیردولتی، ملی و بینالمللی فراوانی در تمام دنیا وجود ندارند.
با این حال اگر تعداد ساعات و تنوع برنامههایی که در صدا و سیمای ایران به ورزش پرداخته میشود با تعداد ساعات برنامههای مربوط به گردش مقایسه کنیم، به نتیجه غیر برابر فاحشی میرسیم. این نابرابری در زمان پخش برنامهها هم دیده میشود.
با نگاهی به دنیای نشریات هم به نتیجهای یکسان میرسیم. ما هنوز یک روزنامه گردشگری نداریم. هنوز یک هفتهنامه مربوط به صنعت گردشگری که در کیوسکها بتوان سراغ آن را گرفت، پیدا نمیکنیم. تقریباً همه ماهنامهها و فصلنامههای گردشگری با مشکل مالی روبه رو هستند و در تیراژ کم منتشر میشوند. این مجلات با این که سعی میکنند به حیات خود ادامه دهند ولی اقبال چندانی ندارند. آنها یا گران هستند که البته چارهای برای حل این مشکل نمییابند، یا بودجه کم میآورند و یا به دلیل عدم حمایت از رونق میافتند.
در مورد عدم حمایت، لازم است توضیحی داده شود. معمولاً وقتی میگوییم عدم حمایت، منظورمان عدم حمایت از طرف دولت است. این که ما در هر کاری چشم به جیب دولت داریم خودش یک معضل اساسی است. دولت در این سالها همهاش به فکر بزرگ کردن خودش بوده و با این که شعار حمایت از بخش خصوصی بارها از طرف دولتمردان مطرح شده ولی عملاً روند رو به رشد، بسیار ناامید کننده است.
ظاهراً روحیه پدرسالاری ایرانی هنوز در دولت دیده میشود؛ روحیهای که وقتی به تاریخ نظری میاندازیم همیشه حضورش را احساس میکنیم. دولت همچون پدر، تمام کنشهای ملت را زیر نظر دارد و با تصمیم اوست که ملت میتواند کاری انجام دهد. شاید وقت آن شده که این پدر به فرزندانش کمی اعتماد کند و آنها را در انتخاب راه آزاد بگذارد و فقط حمایت کننده باشد
نه تصمیم گیرنده.
برگردیم به مسأله گردشگری. بد نیست که در مورد بداقبالی نشریات گردشگری بعد از انقلاب اسلامی، آسیب شناسی انجام شود. آمار تعداد مجلاتی که روزگاری حیات داشتند و حالا دیگر خبری از آنها نیست، تأسف بار است. در واقع هماکنون تعدادی نشریه در رابطه با گردشگری در بازار وجود دارند اما سخن از دوام آنها در چنین بازاری است. کمیت و کیفیت کمیتهها و نهادها و سازمانها و ارگانها و باشگاههای ورزشی نسبت به «همین«های گردشگری هم قابل توجه است. شناساندن اهمیت گردشگری در اقتصاد کشور به مردم، از دیگر مقولههای مسأله گردشگری است. اساتید دانشگاه و دستاندرکاران گردشگری و مدیران دولتی شاید تا اندازهای با آن آشنا هستند اما نه توده مردم. شناخت از ورزش در میان مردم احساس میشود، این در حالی است که پتانسیل کشور ما از لحاظ گردشگری به مراتب بیشتر از ورزش ماست و گردشگری بیشتر میتواند مشکلات اقتصادی ما را حل کند.
با این توضیحاتی که داده شد قصد بر این بود که واقعاً به گردشگری به عنوان یک دغدغه جدی نگاه کنیم.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
امید به همیاریِ دولت که شوخیِ واهی ای بیش نیست
کاش نمک روی زخم نباشند.. مرهم که هیچ..
از دولت که بالکل باید گذشت..
امید به رونقِ گردشگری را فقط باید در اعتلای فرهنگ گردشگری در عامۀ مردم بیابیم
که این هم کفشی آهنین می خواهد..
وقتی عامۀ مردمِ ما، حتی فرهنگ سادۀ سفر را هم نمی شناسند و به عنوان مثال حتی نمی دانند که یکی از نتایج سفر، رونقِ اقتصادی در مکان مقصد است و همه چیزشان را از بالش و پتو گرفته تا تن ماهی، از مبدأ تهیه می کنند و فقط به آلوده تر شدن جاده ها کمک می کنند، چه انتظاری می توان داشت…!!!
وقتی که صنعت هتلداری ما اینقدر رو به رکود است و سیر نزولی را عمودی طی می کند و فقط مورد استفادۀ قشر خاصی از مردم است (شاید فقط ۱۰% از جمعیت)، که فکر میکنم این درصد هم از حقیقتِ گردشگری که به حق یک حق است، یک وظیفه، یک هنــر، یا علــم.. علم برای رشد.. برای تعالی… هیــچ نمیدانند و فقط آدرس shopping center ها را بلدند، چه انتظاری می توان داشت..!!!
هرچند نمی توان تمامی عوامل را هم به اختیار این دو گروه نسبت داد
شاید جبر جامعه (همان پدر سالاری) این نگرش را برای هر دو گروه به ارمغان آورده است
گروه اول را که مشکلات مالی، گریبانشان را گرفته…
گروه دوم هم… که بگذریم
کاش حدِ وسطی یافت میشد
حدِ وسطی که تعدادش به شمار می آمد
حدِ وسطی رو به فزونی که حقیقتِ زندگی را در می یافت…
حقیقتِ زندگی را که همانا سفـر است و سفــر است و سفــــــــر….
هر چه شراره گفت از دل من هم بود…
هنوز هم این متن کارآ هست.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. لطف دارید.