میخانۀ خلوت

خیره مانده‌ام به یک حجم خالی.

و تو چه می‌دانی،

چه آهسته در خلوتم می‌میرم.

………………………………………….

من آمده بودم سرک بکشم به میخانۀ تو

اما تو بودی که سر کشیدی جام جانم را

دیدگاه‌ها

  1. سیما

    «تولدی دوباره» و دیگر هیچ!
    ………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  2. لیلا

    سلام

    در دلم چیزی ویران شده؛
    چیزی که نمی‌دانم چیست
    و اضطراب و دلشوره مثل مهی در ته دره‌ای بی‌آفتاب جایش را گرفته است. باید خودم را بالا بکشم به‌سوی روشنایی سبز و چشم‌اندازهای دور.

    کتاب روزها در راه‌ نوشته شاهرخ مسکوب
    ………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از اظهار نظر.

  3. آرام

    خوشا جام سرکشیدن دوست…
    …………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از اینکه مطالعه کردید.

  4. بینام

    اما همین کافی بود
    همین که میدانستم تنم درد تنت را دارد نه میل تنت را
    همین که با تو انگار در چاه فرو میرفتم
    و به مرکز زمین می رسیدیم
    همین که با تو انگار می مردم و از شکل می افتادم
    همین برایم کافی بود.
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس. زیبا بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *