هر چند با مسالهای به نام آبرو، آنچنانکه میخواهم دربارهاش بنویسم ناآشنا نبودم، اما از حدود دو سال پیش به اینطرف بیشتر و دقیقتر به آن فکر کردهام.
در فرهنگ ایرانی و آنطوری که بیشتر ما به آن طریق آموزش دیدهایم، شنیدن عباراتی همچون حفظ آبرو، آبروداری کردن، آبرو نرفتن، آبروریزی نکردن، آبرو نبردن و با آبرو بازی نکردن هر روز اتفاق میافتد و موضوع مهم و مورد بحث در همه خانوادهها بوده و هست. این نوع نگرش بسیار اهمیت دارد و بخش عظیمی از امنیت و بقای اخلاق فرد و جامعه به آن وابسته است.
اما وقتهایی هم هست که آبروداری، میشود مانعی برای عدم جسارت و عدم شهامت. درواقع به بهانه حفظ آبرو، دچار نوعی رخوت و روزمرگی میشویم.
نمونه قابل توجه مرتبط با فرار از روزمرگی به بهای از دست رفتن آبرو را در داستان مولانا و شمس تبریزی شاهد هستیم که عبدالکریم سروش از آن به عنوان “قمار عاشقانه” یاد کرده است.
در دو سال گذشته متوجه شدهام که اهمیت دادن به حفظ آبرو -بیش از آنچه که لازم است- نه تنها کمک چندانی به ایجاد یک جریان خلاق و پیش برنده نمیکند، بلکه مانع هم خواهد شد. فهمیدهام که به قول یکی از دوستانم (که ظاهرا او هم از شخص معروفی نقل قول کرده بود) آبرو یک کالای زینتی نیست که بگذاریدش بالای تاقچه که از حفظ و حراست آن لذت ببرید و از گفتگو در موردش دلشاد شوید.
گویی گاهی لازم است که با آبرو بازی کرد و این دقیقا بر خلاف چیزی است که در خانه و جامعه میشنویم.
چه خودت با آبرویت قمار کنی و چه دیگران با آن بازی، همیشه و در نهایت نتایج وحشتناکی به بار نخواهد داشت -چنانکه ممکن است در کوتاه مدت داشته باشد-.
بازی با آبرو آدمی را از یک مرز عبور خواهد داد. و البته که گذر از سرحدات “روزمرگی آبرومندانه” و رسیدن به لبه بیآبرویی سخت و دشوار است. اما دقیقا در همین لبه آدمی حالتی را تجربه میکند که ماندگاری خواهد داشت و جریان ساز خواهد شد.
بیآبرویی چندش آور است، این سخن درستی است ولی گذر از چندش، خودش حالتی است که آبرومندان ساحل نشین درک نمیکنند.
جامعهای که همیشه بخواهد در سایه (گاه) دروغین آبرومندی زیست کند، هم کمکم و در طول زمان بیآبرویی وحشتناکی را تجربه خواهد کرد و هم دچار رخوتی میشود که در مثال رخوت مرگ قورباغه در ظرف آبی که آهسته آهسته داغ میشود، شنیدهایم.
پینوشت: نوشتههای بالا، برای دوری از آبروداری و اشاعه بیآبرویی نیست. فقط نمایان کردن روزنهای است که شاید ما از نگاه به آن میترسیم.
دیدگاهها
به زعم من جسارت نمیتونه و نباید
بی ادب،
بی شرف،
بی شخصیت،
بی آبرو و هر “بی” صفت پسندیده ای رو توجیه کنه!
چیزی که در فرهنگ ایرانی از نگاه به آن میترسیم به بدی یاد شدن نیست، بلکه همون بی آبروئی به معنای واقعیه!
………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
سلام! خیلی خیلی خوشحالم که شروع کردی به نوشتن و امیدوارم خیلی زود مخاطبان اینجا برگردن.
اونقدر در مورد این نوشته ات حرف دارم که به نظرم میتونم یک ساعت تموم روبروت بشینم و حرف بزنم.
از زاویه ای که نگاه کردی خوشم میاد چون با اون دیدگاه عامیانه ای که برای هر رفتار نامتعارف اجتماعی یه سوال کلیشه ای “مردم چی میگن؟!” داره مخالفم اما آبرو مثل همه بحثهای اخلاقی دیگه به نظرم شمشیر دو لبه است.
درست میگی که آدمی که از اون مرز آبروداری بگذره جریان ساز میشه اما اینکه به چه قیمتی و چه جریانی هم مهمه.
همین الان دو تا نمونه سیاسی و اجتماعی میتونم مثال بزنم که میتونه نشون بده خیلی هم خوب نیست این جریان ساز بودنه و اتفاقا برای آدمهای بدون مرزبندی اخلاقی خوبه یه جاهایی ترس از آبرو داشتن.
مرسی که به قولت مثل همیشه وفادار موندی و نوشتی…
………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از فرشته عزیز.
سلام آرش جان
من هم صمیمانه روشن شدن مجدد موتور نوشتن رو تبریک میگم و ممنوم .
در مورد دغدغه ای که با ما به اشتراک گذاشتی با اجازه شعر زیبای مولوی رو می نویسم .
خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
در ضمن دوست و معلم عزیزم محمدرضا شعبانعلی با واژه های جذاب دیگری این دغدغه مهم رو به بحث گذاشته است . پیشنهاد می کنم شما و سایر دوستان علاقمند در صورت داشتن زمان و حوصله مروری بر روی این نوشته جالب داشته باشین .
https://goo.gl/bNfSbo
ارادتمند
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس فراوان.
درخصوص آبرو هم حرکت بر مرز سنت و مدرنیته ست که آدمی رو با دوراهی و چند راهی مواجه میکنه! برای ما هایی که بقول استاد شایگان تا ابد دلبسته ی سنت هستیم هرچند به ظاهر مدرن زندگی کنیم، درنوردیدن اولیه ی این مرزهای جسارت بسیار دشواره. اما کلام شما رو کاملا درک میکنم… ممنونم از اشاره به داستان قمار عاشقانه!
…………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از اینکه متوجه منظورم هستید.
این نوع عبور از مرزهای متعارف با این بهای گزاف! جسارت می خواهد از آن جور جسارت هایی که با آدم زاده می شوند .
و ریشه در ذات ضمخت مان دارند .
کودکانی که امروز مثل آدم ! شما بخوانید مثل یک خانوم یا یک آقا پلهها را یکی یکی طی نمیکنند و ترجیح میدهند با نرده سر خورده و پایین بروند آن هم در یک مکان عمومی! شاید فردا گذر از این باور را درک کنند .
بیایید فکر کنیم در یک رستوران شیک بخواهید لذت پلو خوردن با دست را تجربه کنید …
قبول ! مثالی بسیار سردستی است ولی این را هم قبول کنید که این لذت فقط برای شماست، شاید برای عدهی زیادی چندش آور باشد و یکی دو نفری را نیز ترغیب به این کار کند تا ایشان هم از این لذت شخصی لمباندن بهرهمند شوند. شاید همین را بشود گفت نوعی جریان سازی …
خیلی حرف برای نوشتن است ولی اطلاع نداشتن از صحت کلام و یا عدم برداشت صحیح خوانندگان مانع از نوشتن می شود .
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما.
تبریک برای بازگشتن و دوباره نوشتن در اینجا
از خوندن این متن لذت بردم … پدیده ای که به خوبی توصیف شده
شاد باشید
به امید دیدار
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از محبت شما.
جسورانه روی عشق قمار کردم
باختم…….
محکومم کردن…….
اما مهم نیست دیگران چه می اندیشن…
مهم من هستم
ودرک لذت ناب عشق……
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باد.
برای بی آبرویی علاوه بر شجاعت و جسارت باید خود خواه هم بود خیلی خود خواه چه دلها دیده ام که با قمار عاشقانه ای شکسته و چه زندگی ها که از هم پاشیده و چه کودکانی که از دیدار پدر و مادرشان محروم شده اند فقط آبرو نیست که ریخته می شود مثل دومینو همه چیز به هم می ریزد اگر با آبرو داری مثل قورباغه بپزیم با بی آبرویی دیگران را در آب جوش می اندازیم و خودمان در می رویم تازه اگر بتوانیم در برویم . ولی ای امان از عشق ممنوع که چه ها که نمی کند جسارت و شجاعت و خود خواهی را یک جا در جیب آدم می گذارد و چنان بی آبرویت می کند که …… .
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
این بحث آبرو دقیقا یکی از اون نقطه های کلیدی هست که تضاد و پارادوکس گفتار و رفتار ما رو به دنبال داره.
مرسی که تابو شکنانه و بی تعصب می نویسین.
من معتقدم ما رو با قوانین و قواعد و چهارچوبهایی ( مثل نوشته ها و قلم شما) که شکستیم ( آبروهایی که ریختیم) به یاد خواهند آورد.
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که میخوانید و فکر میکنید.
سلام
آبرو یا تعصب بی جا که از جهالت ادمی منشاء میگیره؟
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. نمیدونم.