بوسه بر لبش؛ وردخوانی منِ سالک است در مناسک شرفیابی تنش
………………………….
گفتم کجا ملاقاتت کنم؟
گفت در کاخ زرین! منظورش پاییز بود.
گفتم چه زمانی؟
گفت ناشتا! منظورش در بستر آغوش بود.
………………………….
دستان راهبلدم همه شب گم میشوند!
امان از کوچههای مرموز پرپیچ گیسوانت
………………………….
دَم کشیدهای در جانم
وگرنه من چرا این همه عطش چای دارم؟!
………………………….
لعنتی!
در انتظار تو بودن، خودش بیش از اندازه دراز هست.
حداقل در آخرین کوپۀ قطار ننشین، در لحظۀ رسیدنت!
………………………….
عبیر ربیع برای عربی و عبری یکسان است.
دیدگاهها
امان …
…………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
🍀 واژه ها:
وِرد ، سالک ، مناسک شرفیابی .
کاخ زرین ، ناشتا .
راه بلد ، گم شدن .
دَم کشیدن ، چای.
لعنتی!
انتظار،قطار، آخرین کوپه.
ننشین ، لحظه رسیدن.
عبیر ربیع ، عرب و عبری .
……………………………………………………………………………………….
جواب. سلام. بله، واژه مهمه