فیلم‌نامه

*** گذر از فیلم به کارتون در دنیای تراژدی

به نوای غمناک نی روییده از آخرین قطره‌ی خون دختر زیبای ربوده شده به دست دیو بلا

سوگند،

که من رنج نکشیدن را انتخاب نکردم به جای دوست نداشتن.

…………………………………………………………

*** این فیلم کوتاه را در ذهنتان بسازید:

– من خو کنم به وسعت محدود فلان آدم؟

– هی هی هی… نگو نگو نگو… دوباره می‌خواهی فاجعه‌ی دهان‌ها را به جان بخری؟

………………………………………………………..

پی‌نوشت: می‌دانم که گاهی باید کرم-ذهن را قبل از این‌که هوای پروانه شدن کند، خفه کنم. اما اگر شما به خواب بر بالش ابریشمی عادت نکنید پروانه-ذهن می‌تواند چند روز دیگر زنده و بیدار برقصد. فقط چند روز دیگر. قول می‌دهم.

دیدگاه‌ها

  1. بهنام ممی زاده

    یادت آیا هست
    مستی و سرخوشی از هوای کودکی
    و
    بازی گرگم به هوا
    و
    دویدن از پی
    پروانه ها
    در روزگار پروانه ها
    دیدی آیا پروانه ای امروز
    در روزگار گرگم و گله میبرم
    نیست پروانه ای دیگر دریغا
    …………………………………………………
    جواب: سلام به بهنام عزیز.

  2. سوزان خدیو

    سلام،خیلی خیلی زیبا بود،ممنون،فاجعۀ دهان ها فدای سرتون،اونم توی این دنیایی که حتی خدا هم نتونست همۀ آدم هاش رو راضی نگهداره،باز هم ممنون،نوشتتون خیلی زیبا و تاثیر گذاره،امیدوارم همیشه شاد باشید،دوست داشته باشید ،وَ هیچ وقت رنج نکشید. (:
    ………………………………………………….
    جواب: سلام به شما.

  3. مریم

    سلام

    نمیتونم خوشحالیم رو از اینکه این چند وقته این همه متنهای ادبی از شما می بینم نشوون ندم و نگم فیلم نامه ها تون حتی اگه فیلم های خوبی هم از آب دربیان در مقایسه با متنهای ادبی که دارند نخواهند بود. بیشتر از اینکه بشه این فیلم ها رو دید باید گوش کرد این هموم کاری که بهرام بیضایی با نوشته هاش میکنه البته قبول دارم که سبک نوشته ها خیلی با هم فرق میکنه منظورم نوع نگاه به فیلمه.
    بازم خوشحالم که اون پی نوشت بسیار زیبا رو خوندم که برای من باز جرقه ای بود از ذهن خلاق شما همونی که میخواستم دوباره از شما بخونم. ارتباط کرم ذهن پروانه و بالشی که ما رو تو پیله ی خودش گرفته و اگه آزاد بشیم… این همون روباهه. روباه ذهنی که آروم آروم داره از ذهن شما بیرون میاد شکل میگیره. البته نمیخوام دوباره این موضوع رو تکرار کنم که حدس میزنم شما مطالبتون رو مینویسید همونطور که به ذهنتون میاد اما چی میشد اگه کلمه ذهن رو نمی آوردید که پروانه میتونست وسعت بگیره محدود نشه به ذهن یا اگه قرار بیاد و به استعاره جون بده آخر میومد که از اول لو نریم.
    و اگه تو بخش اول تراژدی باستانی داریم تو بخش دوم تراژدی مدرن رو می بینیم با همه سازو کاراراش. دیو و دختر زیبا.
    تراژدی دوم اما ساز و کار هاش فرق میکنه یعنی حالا فاجعه دیگه کشته شدن دختر زیبا به دست دیو بلا نیست که دهان آدمها و ذهن آونها که وسیع باید باشه ولیکن محدوده. این بخش موجز اما وسیعه که ذهن را میبره تو وسعت خود. و ما عادت کردیم به تکرار این تراژدی. و چقدر این تراژدی دردناکه در میان کلمه های انتخاب شده. در میان تکرارها و خوکردنها . این همان تراژدی مدرنه با پرداخت به زندگی عادی مردمی معمولی.
    این همان نگاهیه که براتون نوشته بودم. نگاهی متفاوت یعنی دیگه استعاره اون معنای خوگرفته تو ذهن ما رو نده یعنی دیگه تراژدی اونجور نباشه که از شکسپیر خوندیم باید نگاه ها رو عوض کنیم تا تعاریف عوض بشن. که هر نویسنده ای که قوانین رو شکست به درجات بالای هنری رسید. اگه شکسپیر شکسپیر شد نه به خاطر داستانهای تراژدی و کمدی هاش که به خاطر زبان متفاوت در بیان اونهاست. در خلق کلماتی جدید بود. این همون کاری بود که احمد شاملو، جمیزجویس، وولف، فاکنر و… کردند هرکدام به شیوه ای. درخت تو اثر چخوف فقط درخت نیست میتونه درختی باشه که شخصیتی خودشو از شاخه اش آویزوون میکنه.
    …………………………………………………………..
    جواب: سلام به شما و سپاس از وقتی که به این متن‌ها اختصاص می‌دهید.

  4. حامی

    در میان دو لب تنها هجای خفته ی بوسه ایست
    فاجعه ای نمی بینم .
    ………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  5. Masi

    به شدت زیبا بود، به شدت👌
    ساختارشکن، تابوشکنانه، آزادانه و جسورانه بود این چند خط…

    من در سایتتون یک چیز عجیب یاد گرفتم، مخالفت یا موافقت عمیقی نکردن با پدیده ها!
    یکی از زیبایی های سایت و نوشته هاتونونه، خیلی فراتر از این دو مقوله ست نوشته هاتون.
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. محبت دارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *