فعلا که چند روزی در ایران نخواهم بود و از شر موبایل راحت میشوم. اما حتی بعد از برگشت، قصد ندارم تا مدتی از موبایل استفاده کنم. بنابراین پیشاپیش از دوستان عذرخواهی میکنم. از آنجا که ارتباطاتم بلای جانم شدهاند، واقعا به تمدد اعصاب نیازمندم.
زان یار دلنوازم شکریست با شــــکایت گر نکتهدان عشقی خوش بشنواین حکایت
بی مزدبودو منت هر خدمتی که کردم یـــــارب مـــــــباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویی ولـــــــــی شناسان رفتند ازین ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جـــانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بـــر بخوانی در چارده روایت
سلام استاد امیدوارم سفری خوبی براتون باشه
از انجای که اعلام کردید که کسی مزاحم شما نشه براتون پیام گذاشتم میبخشید .
در ارتباط با مطالب کتاب فعلا سوالی ندارم .
لطفا بعد ازبرگشتتون حتما با من تماس بگیرید کارتون دارم .
با تشکر و سپاس
……………………………………………………
جواب: سلام. اگر یادم باشه، چشم.
Masi
انسان ها از رابطه به وجود میان
در رابطه رشد می کنند
در رابطه آسیب می بینن
در رابطه ترمیم می شوند
و صد البته بلای جان آدمیزاد است
همه چیز به رابطه ها مربوط است!!
………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موافقم.
دیدگاهها
man ke nafahmidam yek dafe chi shod vali omidvaram safare khobi dashte bashi
be omid didar
سلام
به نظرم باید یک روز را نامگذاری کرد به نام « روز بدون موبایل»
به هنگامیکه انسان در گیر و دار روزمرگی ست ، شاد ماندن هنر کوچکی نیست./نیچه با اندکی تصرف
سلام
سفر خوشی داشته باشید و پر انرژی برگردید
سفر به سلامت!
پس چه جوری پیدات کنیم ؟
سلام
…………………………………………………
جواب: سلام.
زان یار دلنوازم شکریست با شــــکایت گر نکتهدان عشقی خوش بشنواین حکایت
بی مزدبودو منت هر خدمتی که کردم یـــــارب مـــــــباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویی ولـــــــــی شناسان رفتند ازین ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جـــانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بـــر بخوانی در چارده روایت
سلام استاد امیدوارم سفری خوبی براتون باشه
از انجای که اعلام کردید که کسی مزاحم شما نشه براتون پیام گذاشتم میبخشید .
در ارتباط با مطالب کتاب فعلا سوالی ندارم .
لطفا بعد ازبرگشتتون حتما با من تماس بگیرید کارتون دارم .
با تشکر و سپاس
……………………………………………………
جواب: سلام. اگر یادم باشه، چشم.
انسان ها از رابطه به وجود میان
در رابطه رشد می کنند
در رابطه آسیب می بینن
در رابطه ترمیم می شوند
و صد البته بلای جان آدمیزاد است
همه چیز به رابطه ها مربوط است!!
………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موافقم.