عاشقی در سرزمین

صدای باز شدن درِ کهنهٔ چوبی حجره‌ای آمد.

موجی از گیسو، در تیمچه پیچید!

عطر عبورت، در آن دالان نور

و من سالهاست زیر سقف بازار گم شده‌‌ام.

……………………………………………..

دُم طاووس وار،

باز شدی در آغوشم،

گنبد مسجدی چرخید!

……………………………………………..

سایه‌ات افتاد

بر کاشی‌های محراب!

دل، نماز خواند.

……………………………………………..

طلاییِ گنبد

به گیسوانت حسد بُرد.

آه، این آتش!

……………………………………………..

لولیدم در تو

مثل نوری در مقرنس،

بی‌راه، بی‌مرز.

……………………………………………..

نامت را خواندم!

بازتابش پیچید و

گنبد آواز شد.

……………………………………………..

تو آه هم که بکشی از تاراج مغول

کاشی‌ها گل می‌دهند،

در بنای ایلخانی.

……………………………………………..

پا نکوب بر این دلم!

که من با دستانم گره زدم

چشم همچون ترنجت را

بر زمینهٔ سرخش.

……………………………………………..

آه که بر دار بافتند

کشورم را

با رنگ سرخ خون سهراب.

……………………………………………..

آخ که چشمانت!

چکه می‌کند از لبانت.

……………………………………………..

یک نگاه کردی،

آسمان شراره زد و

جهان تمام شد!

……………………………………………..

روزگار غریبی است نازنین!

نامردمانْ زخمه‌زن را زخم می‌زنند،

و آواز را آوار می‌کنند.

از همه چیز می‌کاهند، از هر حرفی تا حتی نقطه‌ای!

……………………………………………..

گنجشککان در گوش شاخه آواز می‌خوانند و بیدارش می‌کنند.

صبحِ زودِ بهار است!

……………………………………………..

کمر جام را می‌گیرم،

شرابش را می‌رقصانم، 

عطر تنت به کامم می‌ریزد!

……………………………………………..

دیدگاه‌ها

  1. سولماز

    وه که چه زیبا می‌آمیزی واژه‌ها را!
    تولد عاشقانه‌هایت مبارک
    ……………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از محبت شما. ارادت.

  2. سمیرا

    آه از رقص شراب در جام

    آه از آن گنجشککان که در گوش شاخه آواز می‌خوانند
    ………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *