صورتگر بابُل

خانه‌اش در انتهای روستاست. به داخل خانه که داخل می‌شوی، هم او اولین نفری است که از زیر خروارها خاک نظرت را جلب می‌کند. بر روی سنگ مزارش نوشته شده:

بانوی هنرمند
شادوران مکرمه قنبری

فرصت نمی‌یابی تا خود را دریابی. نقش‌ها و نقاشی‌ها شروع شده‌اند. بر روی دیوارهای بیرونی و در کنار پنجره‌ها، تا جایی که قدٌش رسیده و از هر رنگی که در اختیار داشته، سوژه‌های ذهنش را تصویر کرده.

پا به داخل اتاق که می‌گذاری، رقص سماع رنگ‌ها را حس می‌کنی. انگار همه می‌دانند که تو می‌آیی، هزاران چشم به گونه‌ای از بی‌اعتنایی به تو خیره شده‌اند. می‌پنداری که همه‌ی اهالی ده در مورد تو حرف می‌زنند، در حالی که چنین نیست.

زن و مرد و مرغ و خروس و گرگ و دیو و گل و گیلاس جمعند.

قصه قصه‌ی آدم‌هاست

انگار قصه‌ی بعضی آدم‌ها مهم‌تر است که بزرگتر و در بالا نقش شده‌اند.

مردم همه جا هستند در ذهن صورت‌گر بابل.

خانه‌ی نقاشی‌اش هم از جنس نقاشی‌هایش است.

مکرمه نقاش نبود، نقشی بود که نقاشی می‌دانست.

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا یحیایی

    من از دوستی بابلی، که اتفاقا عمویش احمد نصراللهی نقاش از دوستان مکرمه بوده شنیده ام که این زن قصه اش قصه گاو غلامحسین ساعدی و فیلم گاو مهرجویی است…گویا گاوی داشته که خیلی دوستش داشته و باهاش کلی دیالوگ می گفته بعد بچه هاش که یکی از این ها همین آقای بلبلی است که الان نمایش آثار مکرمه رو به عهده داره ، می برن نا گفته گاو رو می فروشن و این زن کلی افسرده و نیمه مجنون میشه بعد واسه سرگرم کردن اش برای رنگ و بوم می خرن و خلاصه تو یکی از سفرهای معصومه سیحون که الان گالری سیحون رو داره و اتفاقا همسر هنرمندش طراح سر در دانشگاه تهرانه، توسط همین نقاش های بابل قنبری رو کشف می کنه و کارهاش رو تو نیویورک و اروپا و خلاصه کلی جاهای خوب که حتا هنوز شعر حافظ توش ترجمه نشده می بره و این صورتگر شما کلی معروف میشه….خدایا معصومه سیحون را برای این مملکت حفظ بفرما…آمین.
    ……………………………

  2. ...

    و شاید:
    نقشی که نقاش ازل می دانست…
    هر کس برداشت خودش را از نقاشی های او خواهد داشت اما دوست دارم بدانم که در ذهن او چه می گذشته که اینچنین آدمها برایش پررنگند. به قول تو بعضی مهم تر و بعضی کم اهمیت تر. آن نقشی که ۴ آدم سواره را نشان می دهد برایم بیشتر جای سوال دارد.

  3. فرهنگيان

    سلامی دیگر
    چهرۀ جدی و عبوس و به دور از انعطاف آ دمها حکایت از دل پر خون این شادروان دارد.
    نمیدانم گیلاس و گل چگونه می توانند با اینهمه آدمهای بی حس سازگار باشند!!!
    متأ سفانه در این نقاشیها بغیر از اجبار و جدیت اثری ازلطافت و زندگی نمیبینم.
    روحش شاد.
    موفق باشید

  4. سیما سلمان‌زاده

    زنده‌باد
    ………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زنده باد شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *