سهشنبه (۱۵ سپتامبر) ساعت ۱۵ به همراه پدر و مادرم راهی فرودگاه امام خمینی شدم. در راه فرودگاه اولین حادثه سفر رخ داد. یکی از تابلوهای راهنمایی مسیر، در اتوبان آزادگان در جای مناسبی قرار نگرفته بود. ناگهان دو راهی نمودار شد، پدرم زد روی ترمز و اتومبیل پشتی زد به ما. من که از رانندگی پدرم خبر دارم، اصلا تعجب نکردم و خونسرد نشستم. اما خوب، مادرم…
اتفاق مهمی نبود جز اینکه اتومبیل پراید پدرم که فقط ۳۳۰ کیلومتر کار کرده بود، صدمه دید.
من نشستم پشت فرمان و به سلامت به فرودگاه امام خمینی رسیدیم.
در فرودگاه لپتاپم را درآوردم تا با اینترنت کارکنم، خبری نبود. سیگنال قوی بود، اما اینترنت نداشت. لعنتی…
در فرودگاه نشسته بودم و قهوه کاپوچینو را مزهمزه میکردم که ناگهان یکی از معلمان دوران دبیرستانم را دیدم. «علیرضا قاسملو»، معلم دوران دبیرستانم پزشک است و من بعد از دوران دبیرستان تا هماکنون با او در تماس بودهام، اما به طور اتفاقی در فرودگاه دیدمش. قصد سفر با خانوادهاش به کوالالامپور را داشت. با دکتر قاسملو نشسته بودیم و گپ میزدیم که از قضا، یکی دیگر از معلمان دوران دبیرستان با موبایلم تماس گرفت برای خداحافظی. خیلی عجیب بود. دکتر «سید مجید سادات کیایی» بود. با هم حرف زدیم و بعد گوشی را دادم به دکتر قاسملو تا آن دو با هم حرف بزنند. اتفاق جالبی بود.
خلاصه وقت رفتن به داخل هواپیما شد. پرواز تاخیر داشت، ۲۵ دقیقه. وقتی پرواز کرد من هم شروع کردم به کتاب خواندن. در این سفر فقط دو کتاب همراهم است. ۱- حافظ ۲- مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم. شروع کردم به خواندن دومی.
در هواپیما، پسر ۲۸ سالهای یه نام رضا، اهل مسجد سلیمان در کنارم نشسته بود. سر صحبت را باز کرد. دانستم که گواهینامه بینالمللی پایه یک دارد و میخواهد به جاکارتا (پایتخت اندونزی) برود و از آنجا به استرالیا. میخواهد پناهنده بشود. انگلیسی بلد نیست و جالب اینکه حتی نمیدانست که ما به دوحه میرویم و دوحه پایتخت قطر است. فکر میکرد سوار پرواز دوبی شده و …
خیلی تعجب کردم. تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم، استاد رضا اعتماد به نفس بالایی دارد و میداند که حتما به استرالیا خواهد رفت و پناهنده خواهد شد و کار خوبی هم پیدا خواهد کرد. امیدوارم…
بعد از ۱:۴۵ دقیقه رسیدیم به دوحه. حالا در فرودگاه دوحه با اینترنت مشغولم و برای شما مینویسم. رضا هم در همین صندلی کناری من نشسته. باید کمکش کنم تا به جای جاکارتا سر از رشت درنیاورد.
راستی، سرعت اینترنت در فرودگاه دوحه بد نیست، اما «فیسبوک» بدون «فریگیت» باز نمیشود. اختلاف ساعت قطر با ایران در شش ماه اول سال، ۱:۳۰ دقیقه است (ساعت آنها عقبتر است).
برای من همیشه سبک زندگی در فرودگاههای بینالمللی جالب توجه بوده است. یکی کتاب میخواند، یکی میخوابد، دیگری در فریشاپ خرید میکند، آن دیگری با موبایلش بازی میکند، برخی با اینترنت کار میکنند، یکی مینویسد و بعضی با هم ورق بازی میکنند.
پرسیدم و جواب دادند که عکاسی در فرودگاه ممنوع است. اما قبل از اینکه بپرسم چند عکس گرفتم از سبک زندگی در فرودگاه دوحه.
توضیح عکس بالا: روی تابلو نوشته شده، در جایگاه مسجد (مسجد داخل فرودگاه) نخوابید، اما خوب، خواب است دیگر. در این دنیا هر کسی حرف خودش را میزند و هر کسی هم کار خودش را میکند.
نکتهی ۱: در فرودگاه قطر، اگر بیش از ۵ ساعت در فرودگاه منتظر بمانی (انتظار برای پرواز بعدی در سالن ترانزیت)، یک وعده غذا میدهند. این یک وعده شامل حال من هم شد.
نکتهی ۲: سردرد گرفتم. رفتم به کلینیک فرودگاه و آنها رایگان قرص در اختیارم قرار دادند.
تا بعد…
دیدگاهها
سلام
خوشحالم که تا حالا سلامت هستید . گوش به اخبار بودم چیزی جایی سقوط نکنه ! امیدوارم از دوحه تا ژنو و همین طور بقیه ی سفرتون رو به خوبی طی کنید .
سفر به سلامت
سلام آقای نور آقایی با اجازه شما مطلب شما را که با موضوع رونق گردشگری بومی برگ برندهی گردشگری ایران است را در نشریه این ماه انجمن چاپ نمودم به نام خود شما .در شماره های بعدی از مطالب دیگر شما استفاده می کنم اگر اجازه بفرمایید.ضمناً بچه های انجمن را هم برای اردو دو روزه قرار است به کلبه زیبای آقای فرزین ملکی ببرم تا دوستان با اهمیت توسعه گردشگری بومی بیشتر آشنا شوند. به امید دیدار
سلام
به شکوفه ها، به باران، سلام ما را رساندید؟
خوب بود … اگه اجازه بدین منم یه همسفر باشم تو این سفر
koja rafti???????????? vase hamishe????????????? bi khodahafezi????????????????????
ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما …
خیلی خوبه
ادامه بده مسافر
سلام! من هنوز ناراحتم از اینکه موضوع دوربین اونجوری شد! خیلی ببخشید! بعدش فهمیدم اونا باطری دوربینو خراب کرده بودن و روشون نمی شد بهم بگن می خواستن یه باطری نو بخرن بعد پسش بدن وقت نمی کردن! کلی غصه خوردم اگه از اول راسشتو گفته بودن خودم دوربین رو راست و ریستش می کردم و تقدیم می نمودم! اما خب دیگه مبادی آداب بودن اونا باعث شد من ته دلم همش غصه بخورم تا……… وقتی که تو توی این سفر دوربین دار بشی!!
همه چی هواپیمایی دوحه به یک طرف اون حوله گرم و نرم خیس یک طرف! سلامت باشی و خوشحال!
من از هم دوره ای های امام صادق هستم
پیر شدی بس که مردی.
عیار شمالیت هم بالا زده.
از قرار بیشتر رفقات هم از نسوان هستند.
موفق باشی.
………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خوشحال شدم. پس چرا اسم و فامیلیت رو ننوشتی؟
سلام آرش جان
از دیدن عکست خیلی خوشحال شدم
برات آرزوی موفقیت دارم
شاد باشی
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از شما آقای دکتر.
سلام
بعد از سالها یک خبر از آقای دکتر شنیدم.
میشه واسطه خیر شوید و ایمیل آقای دکتر قاسملو را در اختیار من قرار دهید.
با تشکر
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ۰۹۱۲۲۱۹۸۳۶۴
سلام اقا ارش
از یافتنت بی نهایت شاد شدم
الان کجایی
بهم میل بزن
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. عذر می خوام به جا نیاوردم. میشه راهنمایی کنید.
چطوری راهنمایی کنم به جا بیاری
برو تو فیس یوک عکسمو ببین جیگر جان
میراشه – امیتی-قدیانی-احمدی شهرکی-هومن قربانی-و من
بازم نرسیدی ؟
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. جالب اینه که این دوستان رو یادم میاد، اما شما رو نه. به هر حال، حتما در دبیرستان امام صادق با هم بودیم. جستجوی فیس بوک من کار نمی کنه. لطفا عکست رو ایمیل کن. سپاس.
یاد ایامی که در گلشن نوایی داشتیم دبیرستان نمونه مردمی امام صادق- آرش نورآقایی کوچولوی کلاس – دهکده المپیک
حمید قدیانی – آریاشهر
تقی فضلی خانی – یاور همیشه مومن
کامران خوشی – تولید دارو
.
.
.
من محمدرضا میراشه ۰۹۳۷۳۶۶۳۴۸۰
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام رفیق. چطوری؟ خوبی؟ بعد از این همه مدت، شاید ۲۰ سال؟ تلفن من: ۰۹۱۲۳۱۴۴۷۹۵
موفق باشی
سلام
خوبم
ممنون میشم اگه مقدور هست ایمیل یا هر وسیله ارتباطی با تقی فضلی خانی رو که در همین سایت برایتان پیام گذاشته برام بفرستید
تشکر
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام رفیق. متاسفانه راه ارتباطی ایشون رو ندارم.
در ضمن من با فیس بوک مشکل دارم
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. ؟؟؟