دو سال پیش بود که برای اولین مرتبه عکسهایی را از قبرستان “خالد نبی” دیدم. شش ماه بعد به شهرستان کلاله از استان گلستان سفر کردم تا از این قبرستان بازدید کنم. سوال این بود: چرا سنگهای این قبرستان به اینگونه افراشته بودند؟
بعدتر متوجه شدم که در شهر تبریز و روستای انار (با ضمهی الف) از شهرستان مشکینشهر هم قبرستانهایی وجود دارند که قبرهایشان سنگهای افراشته دارند. به آن مکانها هم سفر کردم و عکس گرفتم.
حالا وقت سفر به استانهای دیگر بود تا از سنگهای افراشته قبرستانهای آنها هم دیدار کنم.
این سفر در روزهای میانی شهریور ۱۳۸۷ اجرا شد که شرح آن را در زیر میخوانید:
ساعت ۸:۴۰ صبح از میدان ونک تهران و از طریق جاده ساوه به سمت اراک رفتیم. وقتی که ساعت ۱۲ به اراک رسیدیم، ۲۸۰ کیلومتر از راه را پیموده بودیم و هنگامی که ساعت ۱۳:۴۰ به بروجرد رسیدیم، ۳۹۰ کیلومتر را پشت سر گذاشته بودیم.
نهایتا بعد از ۷ ساعت، و بعد از ۴۸۵ کیلومتر طی مسیر از میدان ونک تا مرکز شهر خرمآباد، راس ساعت ۱۵:۴۰ در کنار قلعه فلکالافلاک آرام گرفتیم تا از این اثر تاریخی استان لرستان دیدار کنیم.
کسانی که در مسیر اراک تا خرمآباد سفر میکنند، بد نیست بدانند که مجتمع بینراهی “آفتابگردان” در نزدیکی پلیسراه “توره” و در مسیر نیمساعتی از اراک به سمت بروجرد قرار دارد. رستوران “حیدربابا” هم که در زمرهی رستورانهای نمونه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری است، ۲۰ کیلومتر بعد از بروجرد به سمت خرمآباد واقع شده است.
چند قلعه در ایران وجود دارند که دیدارشان به رنج سفرشان میارزد. قلعه الموت قزوین، قلعه بابک کلیبر، قلعه رودخان فومن و قلعه فلکالافلاک خرمآباد از این دست هستند، هر چند که نمیتوان از دیدار قلعههای “سب” سراوان و “ناصری” ایرانشهر و “فورک” اسدیه و “قلعه گنج” در قلعه گنج کرمان هم صرفنظر کرد.
ما به دلیل کمبود وقت، تنها به دیدار از قلعه فلک الافلاک شهر خرمآباد بسنده کردیم. مکانی که موزه مردمشناسی خرمآباد هم هست و در آن عکسی از میل خسروآباد دیده میشود که دیدارش یکی از اهداف سفر ما بود.
ساعت ۱۶:۴۵ از خرمآباد به طرف کوهدشت رفتیم و ساعت ۱۸:۱۵ بود که این مسیر ۸۰ کیلومتری را پیمودیم.
در جاده خرمآباد به کوهدشت، یک پل پر ابهت از دوران ساسانی به یادگار باقی مانده که بر روی رود کشکان بنا شده است. این پل که از بزرگترین پلهای باستانی ایران به شمار میرود، ما را وسوسه کرد که بایستیم و از آن عکس بگیریم.
به محض ورود به کوهدشت به سمت شرق آن و برای دیدار از قبرهای قبرستان روستای “ابوالوفا” رفتیم. این مسیر ۲۰ دقیقه طول کشید.
ابوالوفا روستای کوچکی است با یک امامزاده که برای مردم محلی مقدس است و اسم روستا هم از اوست.
چندین نمونه مختلف از انواع سنگ قبر در این روستا دیده میشود:
۱- قبرهایی به شکل پلکانی (زیگوراتی) که یادآور مقبره کوروش هستند و شاید با تحقیق بر روی این گونه از قبرها، پیشینه معماری مقبره کوروش برای کارشناسان آشکار شود.
۲- سنگ قبرهای برافراشته که چهار وجهی و هرمی شکل هستند و در هر وجه آن نوشتهها و نقوش بسیار زیبا و معناداری دیده میشوند.
۳- قبرهایی با چیدمان ویژه که با سنگهای لاشهای ساخته شدهاند.
جالب این بود که سازمان حج و زیارت (به گفته مردم محلی) دقیقا در میان این قبرستان، یک زائرسرای بزرگ بنانهاده که هماکنون نیمهکاره رها شده است.
هر چه کردم نتوانستم دلیل مناسبی برای ساخت زائرسرایی به بزرگی یک مسجد جامع در روستایی کوچک را درک کنم. روستایی که امامزاده آن مطمئنا به چنین زائرسرایی نیازی ندارد. حتی به یک دهم آن هم نیاز ندارد.
زائرسرایی که در میان قبرستان و بر روی قبرهای قدیمی ساخته شده، بدون اغراق تعداد بسیاری از قبرها و سنگ قبرها را ویران کرده است.
اکنون هر کسی که به روستای ابوالوفا سفر کند، میبیند که برخی از قطعههای شکسته شدهی سنگ قبرها در میان نخالههای ساختمانی به فراموشی سپرده شدهاند. و اگر در میان روستا قدم بزنید، میبینید که برخی از سنگ قبرها در میان فضولات حیوانات چهارپا به حال خود رها شدهاند، خانهای را میبینید که یکی از همین سنگهای برافراشته در کنار در ورودی آن جای دارد و قبرهایی را در حیات خانههای دیگر مشاهده میکنید.
بعد از دیدار از روستای ابوالوفا به کوهدشت برگشتیم تا بعد از صرف شام، شب را در مهمانسرای ارزان و تمیز “ولیعصر” بخوابیم. هزینه اقامت در این مهمانسرا نفری ۳۰۰۰ تومان بود.
صبح روز دوم از کوهدشت به سمت جنوب شرقی ادامه مسیر دادیم تا به بخش “کونانی” و روستای خسروآباد برسیم. در مسیر زنانی را دیدیم که همچون چوپانان، بوقلمونهای خود را برای چرا به دشتهای اطراف روستا برده بودند.
هدف ما در روستای خسروآباد، دیدار از میل “خسرو آباد” بود، میلی که به نامهای میل “خسروآ” و میل “سید صفربک” هم معروف است. بلندی آن بیش از ۶ متر است و یکی از قدیمیترین نشانههای قبر است.
به نظر میرسد سنگهای برافراشته دیگر قبرها که در روستاهای دیگر استان لرستان دیده میشوند، برداشتی از همین سنگ قبر باشند.
این مطلب مربوط به میل خسروآباد را فعلا همین جا رها میکنیم تا دوباره هنگام سخن گفتن از قبرستانی که در ریجاب کرمانشاه قرار دارد به آن بازگردیم.
در روستای خسروآباد محلیها ما را برای دیدار از پیرمردی بردند که ۱۲۰ سال از عمرش میگذشت و هنوز راه میرفت و میشنید و با ما هم سخن گفت. ما از او و نبیرههایش عکس گرفتیم.
در ادامه مسیر به سمت “پل سیمره” که مرز میان استان ایلام و کرمانشاه است، راندیم. قصد ما این بود که به استان ایلام برویم، اما میدانستم که در شهری که فقط چند کیلومتر جلوتر از ما قرار دارد و جزو استان کرمانشاه محسوب میشود، یک قبرستان با ویژگیهای قبرستان ابوالوفا و با سنگهای ایستاده وجود دارد. نام این شهر “شاهبداغ” (توحید) بود.
حدود ۱۵ کیلومتر از مسیر منحرف شدیم و به شاهبداغ رفتیم و از قبرهای قبرستان تاریخی آن عکس گرفتیم.
از آنجا دو مرتبه به طرف پل سیمره و از آنجا به سمت سرابله و ایلام راندیم. ساعت ۱۱ صبح بود که از پل سیمره حرکت کردیم و یک ساعت و نیم طول کشید تا مسیر ۹۵ کیلومتری تا ایلام را بپیماییم.
ظهر روز پنجشنبه بود و سایتهای تاریخی ایلام تعطیل شده بودند. با این حال ما توانستیم با عجله از “قلعه والی” در داخل شهر ایلام دیدار کنیم و عکس بگیریم. اما وقت دیدار از “کاخ فلاحتی” که در اختیار وزارت کشاورزی بود را از دست دادیم.
از ایلام یک ساعته به ایوان رسیدیم و اینجا بود که دانستیم جادههای منتهی به شهر ایلام مناسب و ایمن هستند.
مسیر راه شهری به نام “چوار” تا “ایوان” بسیار زیباست، در این راه پوششی انبوه از درختان بلوط و همچنین درهای حاصلخیز را پیش روی خواهید داشت.
ما از ایوان هم گذشتیم تا به دوراهی “زرنه” برسیم و از آنجا راه انحرافی را پیش بگیریم تا در “سرتنگ” به دیدار “قلعه شمیران” و آتشکده “سیاهگل” برویم. جادهای که به سمت سرتنگ میرود در اطلس راههای ایران مشخص نیست، اما در میان مکانی که نامش با عنوان “سیاهگل” و “میدان چم” مشخص شده است، هر دوی این آثار را میتوان دید. برای رسیدن به این آثار، بهترین راه کمک خواستن و پرسیدن از محلیهاست.
“سیاهگل” اسمش را از معادن ذغال سنگ این اطراف گرفته است و در این منطقه سدی بر روی رودخانه “کنگیر” در حال ساخته شدن است. مردم روستاهای اطراف میگفتند که با آبگیری این سد باید روستایشان را ترک کنند. آنها با قیمت بسیار ارزان (متری ۱۴۰ تومان!) زمینهای مستعد کشاورزیاشان را فروخته بودند.
توصیه میکنیم که برای دیدار از قلعه و آتشکده از اتومبیل شاسیبلند استفاده کنید، اما ما با اتومبیل سواری معمولی و با کمی دلهره و زحمت، موفق به دیدن آنها شدیم.
دوباره به طرف دوراهی زرنه برگشتیم تا به طرف “چهل زرعی” برویم. در این مسیر یک اثر جالب با نام “تاق شیرین و فرهاد” وجود دارد که دیدارش خالی از لطف نیست.
به گفته مردم محلی و بنا به شواهد، از مسیر ایوان تا گیلانغرب کلی آثار تاریخی وجود دارد که هنوز به طور کامل تحقیقی در مورد آنها انجام نشده است، رازهای بسیاری در این مکان ناگشوده باقی ماندهاند.
ساعت ۱۶:۴۵ بود که به گیلانغرب رسیدیم و متوجه شدیم که از میدان ونک تا اینجا ۱۰۱۰ کیلومتر راه آمدهایم. گردش کوتاهی در شهر کردیم و خیلی زود به سمت قصر شیرین راندیم تا بتوانیم در روشنایی روز مکانهای دیدنی را ببینیم و عکاسی کنیم.
مهمترین آثار تاریخی قصر شیرین خیلی از هم دور نیستند و میتوان همهی آنها را در یک نیمروز تماشا کرد. این آثار عبارتند از: “چهار قاپی“؛ چهار تاقی از دوران ساسانی، “بان قلعه“؛ قلعهای از دوره اموی، “کاروانسرای صفوی“؛ کاروانسرایی چهار ایوانی با حجرهها و اصطبلهای متعدد از دوره صفوی، “عمارت خسرو“؛ کاخ برون شهری، “نهر شاهگدار“؛ سیستم آبرسانی به طول تقریبی ۱۰ کیلومتر مربوط به دوران ساسانی.
بعد از دیدار از این آثار، با اینکه دیگر هوا تاریک شده بود، برای صرفهجویی در وقت ۲۵ کیلومتر دیگر را به طرف سرپل ذهاب راندیم تا شب را در مهمانسرای کوچکی در این شهر سپری کنیم.
تا سرپل ذهاب ۱۱۱۰ کیلومتر راه آمده بودیم. این شهر با اینکه از جاذبههای طبیعی و تاریخی و مردمشناسی برخوردار است، اما زیرساختهای گردشگری در آن دیده نمیشود. مسافرخانهای که ما انتخاب کردیم، تنها محل اقامتی در این شهر بود که حمام هم نداشت.
نقش برجسته پادشاه “لولوبیها”، “آنوبانینی” که نقوش کتیبه بیستون برداشتی از آن است، داخل شهر و در حیات یک مدرسه و بر روی کوههای “میانکل” واقع است. در نزدیکی نقش آنوبانینی نقش دیگری هم مشاهده میشود. و در فاصله ۱۵۰ متری از اینها دو نقش برجسته دیگر هم وجود دارند.
ما در اینجا با مردی به نام “عزیز مرادی” آشنا شدیم که در داخل غار کوچکی و در میان دو نقش آخری ذکر شده، زندگی میکرد و بسیار اصرار داشت که از او و زندگی حقیرانهاش عکس بگیریم.
“دکان داوود” که محلیها به نام “کلداوود” میشناسندش، در خروجی شهر به سمت کرند غرب قرار دارد. در این مکان میتوان قبرستان “اهل حق” را دید. در اولین سطر قبرها و قبل از نام متوفی نوشته شده بود: “هو یا علی” و یا “حق یا علی”.
این قبرستان مقدس، در پای کوهی قرار دارد که در آن گوردخمهای از زمان مادها وجود دارد و در زیر آن، یک نقش برجسته هم دیده میشود. بیننده با دیدن این گوردخمه و نقش آن به یاد مقبرههای هخامنشی میافتد و ناخودآگاه حدس میزند که گوردخمههای اینچنینی که در “هرسین” و “مهاباد” هم دیده میشوند، طرح اولیهی مقبرههای شاهان هخامنشی بوده است.
قصر شیرین گرم بود اما ۱۵ کیلومتر که از آن به سمت “کرند غرب” رفتیم، به گردنهی “پاتاق” رسیدیم و ناگهان خود را در هوایی خنک احساس کردیم. در اینجا و در داخل یک روستا، اقامت گاه شاهانهای از زمان ساسانیان دیده میشد که به “زیج منیژه” شهرت داشت. معماری “زیج منیژه” شبیه به عمارت خسرو در قصر شیرین بود.
در ادامهی مسیر و در سهراهی ریجاب، “تاقگرا”، بنایی دیگر از دوران ساسانیان رخ نمود. حدسهای زیادی در رابطه با این بنا وجود دارد. از آن به عنوان پاسگاه مرزی، برج دیدهبانی و محلی برای تعویض اسبهای چاپاری یاد میکنند، ولی هیچکدام از اینها قطعیت ندارد.
راه ما باید به سمت کرند غرب ادامه مییافت، اما نام “بابا یادگار” و محل مقدس اهل حق ما را بر آن داشت تا از این سهراهی به طرف ریجاب و بابا یادگار برانیم.
راه ریجاب با آن گردنهها و باغهای میوه و درختان گردو، هیجان مضاعفی در ما ایجاد کرد و این هیجان تا پایان حضور در این منطقه با ما بود و هنگامی که آنجا را ترک میکردیم، هر سه نفر متفقالقول بودیم که به زودی به این مکان باز خواهیم گشت. مکانی که قبلا هرگز نام آن را هم نشنیده بودیم.
در مسیر ریجاب به بابا یادگار یک قبرستان در سمت راست جاده وجود دارد که یکی از منحصر به فردترین قبرستانهایی بود که تا به حال دیدهام. در این قبرستان یک بقعه قدیمی دیده میشود که مربوط به شخصی به نام “ابو دو جانه” است، ما نتوانستیم اطلاعات زیادی در رابطه با این شخص به دست بیاوریم. فقط به ما گفتند شخص بزرگی بوده است. اما ظاهرا عقیده بر این است، او یکی از سرداران پیامبر اسلام است که در دو جنگ بدر و احد در کنار پیامبر حضور داشته است.
اما ویژگی این قبرستان که باعث شد راز میل خسروآباد برای ما گشوده شود، میلهایی شبیه به همان میل خسروآباد بود که فقط کمی کوتاهتر بودند.
اگر در خسروآباد فقط یک میل وجود داشت در این قبرستان بیش از ۲۰ میل دیدیم. کاملا معلوم شد که این میلها نشانهی گور هستند و بر روی آنها مشخصات متوفی هم دیده میشد.
در این قبرستان مقبرههایی به شکل چهارتاقی دیده میشد و بر روی سنگ قبرها، نمادهای جالبی حک شده بود که جای بررسی فراوان دارد. ما قبرستانی را پیدا کرده بودیم که هرگز فکرش را نمیکردیم.
بعد از بازدید از این قبرستان و در ادامه مسیر، در سمت راست جاده خرابههایی از بقایای بناهایی را دیدیم که به نظر میرسید مربوط به دوران ساسانیان باشد. نه کسی بود و نه تابلویی تا بدانیم که چیست، ولی احتمال دادیم قلعهای باشد، شاید قلعه یزدگرد.
قبل از بابا یادگار زیارتگاهی قرار دارد که به نام “حضرت داوود” معروف است. محلیها به آن “کو سوار” به معنی “کبودسوار” میگویند.
اما داستان بابا یادگار چیز دیگری بود.
گفته میشود بابا یادگار از مادری به نام “داده سارا” در سده هشتم هجری متولد شده و در هنگام جوانی بنا به دستور سلطان اسحاق برای گسترش آیین یارسان به هندوستان و پاکستان رهسپار شده است. بابا یادگار چون متاهل نشده تا اولادی داشته باشد از این رو دو نفر از یارانش به نام خیال و وصال به سمت “پیر” بر مریدانش، جانشین خود گردانید و سادات خاندان بابایادگار از نسل آن دو نفرند. دشمنان یارسان بابایادگار را کشتند و او را در جایی به نام “سرانه” در پیرامون کوه دالاهو کرمانشاه به خاک سپردند که آن دیار اکنون به نام بابا یادگار معروف است. بابایادگار را به نام “یار زرده بام” هم میخوانند و از او مجموعهی اشعاری به نام “زلال زلال” به جای مانده است.
مردمی از جنس زن و مرد که بیشترشان اهل حق بودند، یک مسیر سربالایی تند را پیاده از “کوسوار” تا مقبره بابا یادگار میپیمودند، مسیر نفسگیری که حدود یک ساعت طول میکشید. این مسیر مرا به یاد مسیر زیارتی مقبره خالد نبی انداخت.
روز جمعه بود و مردم برای زیارت و سیاحت، بر فراز کوهی آمده بودند که مزار یکی از بزرگان اهل حق بود.
برای داخل شدن به صحن، میبایستی کفشها را از پا بیرون میآوردیم. در داخل حیات، درخت مقدسی بود که پارچههای سبز به آن بسته شده بودند.
مردم جمع بودند و برای زیارت مزار، داخل بقعه بابا یادگار میشدند. متولی بقعه، نقل و شکلات و بادام را به عنوان نذری میان مردم پخش میکرد. آنطرفتر بازار کوچکی بر پا بود، از همان بازارهایی که در اطراف مکانهای زیارتی اینچنینی در همهی ایران شاهدش هستیم.
قبرستان اهل حق هم در نزدیکی قرار داشت. چشمهی آبی هم بود که نام “حوض کوثر” را بر آن نهاده بودند و تصویری از حضرت علی بر بالای چشمه دیده میشد و در جلوی آن عبارت “ساقی چلانه” نوشته شده بود. “ساقی چلانه” یعنی ساقی چهلتن.
بر سردر ورودی بقعه بابایادگار هم عبارت “یا ذات حسین ساقی چلانه” دیده میشد.
مردم معتقد بودند که آب این چشمه شفا میدهد و هر کسی با کاسهای در دست از آب آن مینوشید و بعضی هم پاهایشان را در آب فرو برده بودند تا اینکه دردهایشان شفا یابد.
اینجا هم مراسم پخش نذری بر قرار بود. هر کسی که نذری طلب میکرد باید دو دستش را پیش میآورد و نه فقط یک دستش را.
اینجا همهی مردان سبیل داشتند، سبیل بعضیها بلند و پرپشت بود که نشانهی اهل حق بودنشان به شمار میرفت.
در نزدیکی بقعه بابا یادگار بلندی دیگری وجود دارد که هر کسی با نگاه به آنسو میتوانست وجود چند یادمان سنگی را تشخیص دهد. داستان از این قرار است که چوپانی بوده که با بابا یادگار دشمنی داشته و به بالای کوه میآمده و به بقعه بابا یادگار سنگ میانداخته. اما بعد از مدتی که اینکار را انجام میدهد، خودش و گوسفندانش سنگ میشوند.
جالب اینکه تقریبا شبیه این داستان در مقبرهی خالد نبی هم وجود دارد.
ما بعد از دیدار از بقعهی بابا یادگار، دوباره به سمت سهراهی ریجاب برگشتیم تا به کرند غرب (منطقه دالاهو)، اسلامآباد غرب و کرمانشاه برویم. تا کرمانشاه ۱۳۰۰ کیلومتر راه آمده بودیم.
در کرمانشاه از تاقبستان و بیستون و در کنگاور از معبد آناهیتا دیدن کردیم. از آنجا که بسیاری از خوانندگان با این آثار آشنا هستند از شرح آنها خودداری میکنیم.
کرمانشاه را به طرف تهران ترک کردیم و بعد از ۱۸۳۵ کیلومتر سفر، ساعت ۲۱:۳۰ به تهران رسیدیم. ما در این مسیر ۱۶۰ لیتر بنزین مصرف کردیم.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
با سلام من شنیدم مردم کرند غرب شیطان پرست هستند لطفا برام توضیح میدین؟ ممنونم از سایتتون
سلام وخسته نباشید خدمت شما ایرانی زاده عزیز من از سیاحت ومطالب نوشته شما استفاده نمودم.جالب است من شما را در منطقه کوشک وطاق شیرین وفرهاد ملاقات نمودم وقبرهای سنگ چین را به شما نشان دادم .از اینکه میبینم افرادی مثل شما عاشق تمدن وتاریخ نیاکان هستید بسیار خوشحالم وارزوی موفقیت برایتون دارم وهمچنین ارزوی سربلندی برای ایران و تمام ایرانی زادها.اگر امکان دارد تعدادی از عکس های تاریخی وزیبایتان را برای اینجانب ایمیل کنید.ممنون
با سلام من دانشجوی رشته صنایع دستی هستم و موضوع پایاننامم در رابطه با نقوش موتیف یا هر چیز تجسمی از فرقه یارساناست خوشحال میشم در این زمینه اگه هطلاعاتی دارید در اختیارم قرار بدید
سلام . من شنیدم که دکان داوود قبر آخرین پادشاه ماد هست. شما همه مناطق اهل حق نشین رو رفتین؟
سلام به یارسان ودکان داوود سلام به بابایادگار سلام به کرمانشاه .بسیار جالب بود.
سلام
مردمانی در کلاردشت نیز وجود دارند که آنها نیز دنبال عقاید واهی سبیل کلفت کنی و گمراهی اند. عمده این دوستان گرفتار موهومات و عقاید واهی اند و بجای اینکه دو رکعت نماز بجای آرند حاضرند هر کاری انجام دهند و به هر سختی و ممارستی همت گمارند اما این دو رکعت نماز را نخوانند. پس پیامبر چه می فرمود که دینی که در آن نماز نباشد خیری در ان نیست.
آیا واقعا چنین جریاناتی وجود دارد ؟ در دین اسلام به راحتی می توان با خدا رابطه داشت نیازی به استفاده از کلمات و استعارات مجهور نیست . هر چند که به عنوان یک ایرانی از اطلاعات ارزشمند شما بسیار ممنونم اما باید در مورد اصالت این مسلک توضیحات بیشتری بدهید ممنونم
……………………………
جواب: من نباید در مورد اصالت این مکتب توضیح بدهم. من یک مسافر بودم. راستی در دین اسلام نیازی به استفاده از کلمات و استعارات نیست؟
Drokardid(mikonid)….mibinam donbal asnad (Asar)va madarek tarikhi bodid va hastid ….2ost dashtam kami amightar beh kerend tavajoh mikardi …zira hamantor mibini va didiid kerend ra paytakht shitan va ali elahi va kafar vava har tor khodeshan bekhahnd(Miborand va midozand) namgozari mikonand ….zira dam az sonat va farhang pishin khod zadeh(Donadon ya sineh beh sineh ) va mizanand ,va taslim zor arab va shamshir nashodeh va nemishavand…beh hamin khater hamisheh mored zor va zolm gharar grefteh ..va behsh residegi nashodeh(bekhesos az 30 sal akhir) tamam asar va sanaye tarikhi ham az bin rafteh beh meror zaman dar asar tahrimat vavava hata akhiran(chand sali hast) nam kerend ra ham beh khater 30ya30 vava avaz kardand ta nami az esmesh ham nabashad vali yarsan(ahlhagh)fada shodeh va fana nakhahad(nd) shod …zakaryaha va mansorhava na30mi va timor va khalil vava hanoz zadeh nashodeand ….inha ba andishe va afkar vav chikar mikhahnd bekonand …..ageh tamayol dashti babat mantagheh ta had tavan dar khedmate hastam jahaye khobi rafti vali fekr mikonam amigh nashodi va ya vaghtett ejazeh nadadeh va ya chizi keh man bikhabram vavav …mesl tagh gara va asar yazdegerd keh ghaleh va ashpazkhaneh dasheth va asar digeh …..arezoye behrozi barayat daram va bar digar sepas az kar ghashang va zibayat od va arze adab…khili kotah va mokhtarasar va mofid minvisid va kar ziba va ghashangi
……………………………………………………………………………………………
جواب: سلام به تو. ممنون که برایم نوشتی. امیدوارم بتونم شما رو ببینم و اطلاعات بیشتری داشته باشم. سپاس.
سلام
من یه اهل حق هستم
ما همیشه مورد توهین و آزار و اذیت شیعه ها هستیم
خواهش میکنم دربرابر هر دین و مسلکی جانب احترام رو رعایت کنید
واقعاً این الفاظی که بکار میبرید توهین آمیزه
………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. امیدوارم یه زمانی باشه که همه ما بهتر هم رو درک کنیم. فکر نمی کنم در متن من توهینی وجود داشته باشه، شاید اشاره شما به کامنت هاست. به هر حال، من به سهم خودم از شما عذرخواهی می کنم.
با سلام به همگی ، فاطمه ی عزیز من شیعه هستم و با تحقیقاتی که کردم یارسان یا اهل حق واقعی درست سخنان و حرفهای شیعیان رو زده و یا بالعکس ، دوست عزیز اینطور که به من نشان داده شده دلیل جسارتهای نابه جا به خاطر بوجود آمدن فرقه هاییه که زیبایی و حقیقت خدا رو درک نکردن و قوانین و شرعیات جدید وضع کردن که من به نوبه ی.خودم هر بار جسارت و توهینی میشنوم با حرفهای ذیل اونها رو به تامل و تفکر دعوت میکنن
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از اطهار نظر.
ارکان مسلک اهل حق چهار رکن است و روی چهار پایه قرار دارد: پاکی، راستی، نیستی و ردآ.
پاکی، … اهل حق باید ظاهر و باطنش از هر حیث و هر جهت، و به هر اسم و رسم پاک باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مکان و کسب و خوراکش، و در باطن افکار و گفتار و رفتار و کردارش، تماما طیب و طاهر و بیغل و غش باشد.
راستی، راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن اوامر و ترک نواهی خداست. بعبارهاخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند.
نیستی، یعنی نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود: غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارهاخری از خود بیخود و فنا فیالله گردد .
ردآ، صبورى و خدمت و کمک و فداکاری بیریا نسبت به مخلوق خداست، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق کند.
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
سپاس از صبوری که در خواندن مطالب فوق داشتید به نظر من هر انسانی در هر دین و فرقه ای این ۴ اصل رو رعایت کنه به واقع همان انسانی خواهد بود. که اشرف بودن مخلوقات برازنده ی اوست
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. باز هم سپاس.
درود
چه سفر خوبی بوده
یک وقتهایی واقعا اونچه در مسیر سفر پیش میان هم به اندازه اونهایی که در مقصد انتظارشون رو می کشیم جذابن
چقدر دلم پیش اون پیرمرد ۱۲۰ ساله در خسروآباد موند…کاش تصویری ازش بود…نکنه یکی از اون سنگهای برافراشته رو صاحب شده باشه
این سفرنامه هم یکی از اونهایی بود که ساعتها حواس منو به خودش جلب خواهد کرد
سپاس
…………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. مرسی که خوندید.