سفر بهانه‌ای است برای خرید در مسلک ما

در یکی از سفرهایم، گذرم به جزیره توریستی «سانتورینی»‌ یونان افتاد. در حالی که در میان انبوه گردشگران قدم می‌زدم و همچون آن‌ها از معماری خانه‌ها و منظره‌ی شگفت‌آور غروب آفتاب بر فراز دریا لذت می‌بردم، نگاهم به فروشگاهی افتاد که بر روی تابلویش نوشته شده بود: SHOPPING THERAPY، به معنای «خرید درمانی». فروشگاهی بود برای عرضه‌ی محصولات توریستی، از قبیل انوع مختلف سوغاتی و کارت‌های پستال و تی‌شرت و …
با دیدن فروشگاه، این موضوع برایم بیش‌تر تداعی شد که خرید کردن بخشی از گردشگری و لذت مربوط به آن است که تقریبا در همه‌ی مکان‌های توریستی هم دیده می‌شود.

اما موضوعی که این نوشتار قصد دارد به آن بپردازد، این است که چرا گردشگران ایرانی بیش از گردشگران دیگر کشورها برای خرید وقت صرف می‌کنند، تا جایی که این موضوع کمی غیرقابل تحمل می‌‌شود.
برای درک موضوع مثالی می‌زنم: هرگاه که به عنوان راهنمای گردشگری با هموطنانم در سفرهای خروجی همراه می‌شوم، می‌بینم که یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایشان، دیدار از مراکز خرید و خرید کردن است. در سفر اخیری که به کشور چین داشتم، مسافران ایرانی را می‌دیدم که بخشی از وقت هر روزه خود از یک سفر ۱۰ روزه را برای خرید اختصاص می‌دهند و نهایتا در انتهای سفر با این‌که برای سوار شدن به هواپیما باید تهدید هزینه اضافه‌بار را بپذیرند، هنوز از خرید خود راضی نیستند. در سفر اخیری که ذکرش رفت، گردشگران از سه شهر چین بازدید کردند و در هر شهر حداقل از دو یا سه  مرکز خرید، از فروشگاه‌هایی همچون Carrefour گرفته تا مراکز تجاری SHOPPING MALL بازدید و خرید کردند.

موضوع قابل طرح این است که تنها خرید کردن مساله‌ای نیست، بلکه روشی است که گردشگران ایرانی در سفر اتخاذ می‌کنند و در نتیجه آن‌ها را از روح سفر، دور می‌کند. گردشگر ایرانی از همان ابتدا که سفرش را شروع می‌کند، به این نمی‌اندیشد که به چه کشوری سفر کرده و انگیزه‌اش از این سفر چیست، بلکه بیشتر در این فکر است که چه چیزی و تا چه حد می‌تواند خرید کند؟ گویی مسافر نیست و تاجری است که برای تجارت آمده.
همه‌ی گردشگران دنیا، به فروشگاه‌هایی که سوغاتی می‌فروشند رجوع می‌کنند تا هدیه‌ای کوچک و حتی ارزان برای عزیزانشان تهیه کنند و گاهی هم از کشور مقصد، صنایع دستی منحصر به فرد آن کشور را تهیه می‌کنند. به طور مثال گردشگران خارجی که به ایران می‌آیند، بدشان نمی‌آید که فرش بخرند، اما بنده بارها دیده‌ام که گردشگران ایرانی در کشورهایی همچون مالزی، چین، سوریه، امارات و … به فکر خرید لباس و کیف و کفش‌هایی هستند که گاهی در ایران می‌توانند با قیمت کمتر جنس بهتری بخرند. این‌ها در زمره‌ی خرید سوغاتی نیست، بلکه از حس دیگری نشات می‌گیرد که باید درباره‌ی آن تفحص کرد و به آن اندیشید.

در مکان‌های توریستی همیشه مکانی هست که گردشگر بعد از بازدید سایت، به آن‌جا می‌رود و سوغاتی تهیه می‌کند، اما بنده بارها در مکان‌های گردشگری بسیار قابل ارزش داخل و خارج کشور، از قبیل «شهر ممنوعه»، «دیوار بزرگ چین»، «برج ایفل»، «روستای اورامان تخت»، «دریاچه زریوار مریوان» و … دیده‌ام که گردشگر ایرانی حتی با دیدن دست‌فروش‌ها بازدید از مکانی که در آن است را از یاد می‌برد و تنها به خرید اجناس نه‌چندان با کیفیت اکتفا می‌کند.
شاید خواننده‌ی محترم بگوید که این تنها مختص به گردشگران ایرانی نیست، که البته سخنی درست است، اما شدت آن بدون شک در میان ایرانیان، بیش از همه‌ی کشورها است. این‌که چرا در بازارهای سوریه که گردشگرانی از همه‌ جای دنیا در آن دیده می‌شوند، ریال ایران را قبول می‌کنند و در چین فروشندگان فارسی می‌دانند و سعی می‌کنند هر طور که شده به ایرانی‌ها اجناس خود را بفروشند، به این برمی‌گردد که ایرانی‌ها بیش از دیگران به خرید تمایل نشان می‌دهند.
از طرفی، بسیاری از گردشگران ایرانی چه در داخل و چه در خارج کشور، تنها برای خرید کردن است که سفر می‌کنند. گردشگرانی که دوبی و چین و آستارا و بانه و قشم و کیش را برای سفر انتخاب می‌کنند، گرچه عنوان نمی‌کنند ولی به واقع اولین دلیل انتخاب این کشورها و شهرها، وجود مراکز خرید و یا اطلاع یافتن از ارزانی اجناس در آن مکان‌هاست که البته معمولا هم اطلاعاتشان خیلی صحیح نیست.

اکنون سوال این است که این حسٌ اشباع‌نشدنی خرید از چه چیزی نشات می‌گیرد؟ آیا واقعا در سفر، خرید بیش از دیدار موزه‌ها و سایت‌های فرهنگی و طبیعی ارزش دارد؟ آیا به این خاطر است که گردشگر ایرانی هنوز دلیل سفر را نمی‌داند و روح سفر را خوب درک نکرده است؟ آیا حس مالکیت در گردشگر ایرانی بر حس‌های دیگر برتری دارد؟

به نظر می‌رسد که در وجود هر ایرانی یک تاجر نهفته است و در هر سفری سود می‌جوید. یادمان هست که در سال‌های گذشته‌ی نه‌چندان دور، چه تعداد از هم‌وطنان به جزیره کیش سفر می‌کردند تا فقط از آن‌جا خرید کنند و خرج سفرشان را دربیاورند. به ادبیات داستانی‌امان هم که رجوع کنیم، به داستان معروف سعدی در رابطه با بازرگانی که از شهری به شهر دیگر برای تجارت سفر می‌کرد، برمی‌خوریم. بخشی از این داستان، که گفتگوی میان سعدی و بازرگان است را در زیر بخوانید:
– ای سعدی، سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم باقیمانده عمر گوشه‌نشین گردم و دیگر به سفر نروم.
– پرسیدم آن کدام سفر است که بعد از آن ترک سفر می‌کنی و گوشه‌نشین می‌گردی؟
– می‌خواهم گوگرد ایرانی را به چین برم که شنیده‌ام این کالا در چین بهای گران دارد و از چین کاسه‌ی چینی بخرم و به روم ببرم و در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم و …

ظاهرا در دوران سعدی، تنها جهانگردان، بازرگانان بوده‌اند و به نظر می‌رسد که شمه‌‌ای از این پیشینه تا امروز هم با ماست.

سفر امروزه از طرف «سازمان جهانی گردشگری» به عنوان یک حق و مسوولیت پذیرفته شده، ولی متاسفانه این موضوعی نیست که در کشور ما به مفهوم آن توجه نشان داده شود. ما همواره هم‌وطنانمان را از طریق رسانه‌ها به سفر کردن تشویق می‌کنیم، اما کمتر اتفاق می‌افتد که سفر در دنیای امروز را برایشان معنا کنیم و گردشگران را با مفاهیم متعالی سفر آشنا سازیم.
گردشگر ایرانی وقتی به سفر می‌رود، بیشتر با خرید‌هایی که انجام داده به معرفی کشور مقصد می‌پردازد و نه بر اساس اطلاعاتی که از سبک زندگی مردم آن دیار کسب کرده. در واقع می‌توان این‌گونه تصور کرد که گردشگر ایرانی بخشی از کشور مقصد را با خود به ایران می‌آورد و کمتر در این فکر است که خود را در آن میان و در آن دنیای جدید، گم کند و پیدا کند. به همین خاطر است که به طور مثال، گردشگر ایرانی کمتر از موسیقی و غذاهای مقصدی که به آن سفر می‌کند، لذت می‌برد و به فکر گوش دادن به موسیقی ایرانی و در اندیشه‌ی پیدا کردن رستوران و غذای ایرانی است. 

سفر هرچند که همواره یک تفریح به شمار می‌رود، اما امروزه در همه‌ی تفریحات گونه‌ای از فرهیختگی نیز مشاهده می‌شود و اساسا این تفکر یکی از دلایلی است که اروپا را از مرحله‌ی قرون وسطی به رنسانس رهنمون شد. به طور مثال، فوتبال یک بازی و یک تفریح است اما در ضمن، بن‌مایه‌های فلسفی در وجود این ورزش بسیار چشمگیر است.
همان‌طوری که در ابتدای این نوشتار عنوان شد، خرید، بخشی از لذت سفر است و حتی در لایه‌های عمیق‌تر روانی می‌توان آن را گونه‌ای «درمان» تلقی کرد. اما آیا مصرف بیش از حد این داروی درمانی، به ضرر روح و روان گردشگر نیست؟

آرش نورآقایی

دیدگاه‌ها

  1. افشين عباس نژادهنگامي

    سلام مرد سخت کوش و رنجکشیده و دوست عزیزم آرش جان .سال جدید۸۹ را به شما تبریک میگویم و سالی خوب و آکنده از شادی و سربلندی را برایتان آرزو میکنم ،خسته نباشید می گویم. در ایران برای گردشگران این موضوع که گفته بودی خرید را به همه چیز ترجیح میدهند درسته . همه اونائی که چه بصورت تور و چه خانوادگی و انفرادی که وارد قشم می شوند این جزیره را به عنوان مرکز خریدو تجارت میشناسند نه یک محل دیدنی وتفریحی و اندک طبیعت گرد از بین مسافرین پیدا می شوند که از ژئوپارک قشم بازدید کرده باشد.باساس فراوان

  2. شراره

    “فوت.. پایان..
    حجم توخالیست”

    در هر حال آدمیزاد باید کاری کند؛ که بیکار نباشد که حوصله اش سر نرود که سرگرم باشد.. یا خوش باشد.. یا…
    در هر حال باید کــــــاری کند.
    و چه قدر جالب؛ که با کرداری که از هر انسان سر می زند به سادگی می توان تا درونی ترین لایه های آن پله ای از اندیشه و جهان هستی را که دَرَش ایستاده است را دریافت
    جالب ترین مقوله برای من، ازدواج و ازدواج و ازدواج ِ هر روزه ایست که آدم ها انجام می دهند!، بدون حتی لحظه ای فکر کردن به اینکه اصلاً ازدواج چه معنایی “مـــی تــواند” داشته باشد!
    و فراموش کرده اند که در این دنیا آسان ترین ِ کارها، ازدواج و ساختن ِ بچه است.
    هرچند فقط به دلیل آنکه شاید لحظه ای به خود فرصت نداده اند که دقیقه ای بنشینند و بخواهند فکر کنند که پله های دیگری هم “شاید” وجود داشته باشد

    آسان ترین ِ کارها در هر جایی امکان پذیر است
    ولی آن زیبایی هایی که در هرجا و هر لحظه نمی توان آنها را یافت، به سان ِ ابری ست که لحظه ای در آسمان تأمل می کند و سپس برای همیشه می رود… و دیگر بار نمی توان آن را به دست آورد..
    فرصت ها هم به مانند ابـــرها هستند که شاید فقط یک بار، یک لحظه، برایت به وجود آید
    مثل گم شدن در لحظه ای از سفر و چیزی را در آن غرقه شدن، یافتن.. که دیگر و دیگر در هیــچ جایی اقبال لمسش را نخواهی یافت
    ولی آدمی آن هنگام که از این حس تهی باشد و تابِ این تهی بودن را هم ممکن نداند، آن را جایگزین اعمالی می کند؛ بسیار معمولی تر از “معمولی” که تو،
    هر لحظه در هر جایی می توانی آن را بیابی!
    مثل خرید کردن!

    نه خرید کردن بـد است، نه ازدواج را فروختن.
    شاید! اتفاقاً لذت هم داشته باشد
    ولی حیف نیست که غوطه خوردن در امواج رازآمیز لذت های بی گاه را که همچون ابر در گذرند -که شاید فقط بک بار فرصت تجربه اشان را داشته باشیم- را فدای لذتی “دم دســتی” نماییم؟؟

    نه خرید کردن بـد است، نه ازدواج را فروختن
    ولی؛
    “هر سخن جایی و.. هر نکته مکانی دارد!”

  3. Masi

    چند بار تجربه ی سفر با افرادی که صرفا برای خرید مسافرت می کنن رو داشتم
    جز تلخترین و غیرقابل تحمل ترین تجربیات زندگیم بود
    سعی میکردم درکشون کنم، اما حقیقتا این ولع به خرید! برام غیر قابل هضم هست.
    فکر میکردم این همه هزینه، سختی سفر و…. را تحمل می کنن که بیان یک کشور دیگه که برن “خرید” “لباس” بخرن؟!

    بنظرم ما اول از همه باید آموزش ببینیم و توجیه بشیم که چرا سفر می کنیم؟!
    وگرنه اگر تمام وقت فقط تو خرید باشیم در سفر خودش نوعی بیماریه و نیاز به درمان داره بگمانم!
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس بابت اظهار نظر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *