در قصههای آفرینش، باغ سرمنشأ است، آدمیزاد در آنجا بود قبل از هبوط.
در همین راستا میتوان باغ ایرانی را مصداق سرمنشأ دانست و از آنجا که با پیرامونش دیوار محصور است و فقط رو به آسمان باز است، گویی در اندیشهٔ معراج است در همان مسیر هبوط.
یعنی این باغ در زمین، نقطهٔ نظیر به نظیر آن باغ (بهشت) است در آسمان.
……………………………………
به این موضوع فکر کردم، ما هرچه را که میخوریم، روزی موجود زندهای بوده است، از نان (گندم و جو) گرفته تا یک برگ کاهو (گیاه)، و تکلیف انواع گوشت (جانور) هم که مشخص است. ما خاک و سنگ (موجود غیر زنده) که نمیخوریم.
مفهوم نهفتهاش این است که، ما در فرآیند «خوردن»، «زندگی» را به «مرگ» تبدیل میکنیم تا خود «زنده» بمانیم.
حالا مفهوم دیگری در اینجا پنهان است: ما از مرگ میهراسیم چون نمیخواهیم خودمان غذای موجود دیگری (خوراکی برای گیاهان و خزندگان و جانوران) باشیم.
در واقع فرار ما از مرگ، ناشی از ترس از خورده شدن است.
دیدگاهها
دیدگاه جالبی بود
…………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.