وقت میخواهم،
تا بیاندیشم،
تا بیاندیشم،
تا بیاندیشم…
به تمام لحظههای فراموش شده،
به این تن فرتوت،
به این عاطفهی مسخِ خداداد،
به این روح پرتلاطم، خفه،
به این رنجودگی خودخواستهی تمام ناشدنی،
به این سفرهای دروغ، دروغ، دروغ،
به نبودن، به نابودن، به نابودی،
به این گامهای بیکلام،
به این سایهی ناجور،
به این خواب پُر موج،
به خاطره، پنجره، شب،
به این سالها، سه سال، سی سال، سی و شش سال،
به دردِ دیدارهای اولین، دردِ دیدار، درد،
.
.
.
{این نوشته پایان ندارد…}
دیدگاهها
سی شش در معنا دریغ وحسرت ….شب وپنجره خاطرهای فراتر از حال ،رویا وارامش روح، تلاطم ذهن سرکش ،غم بی معنا ، اندوه مضحکترین کلام ، شاد وپر انرژی ، بلند پرواز ، یاغی بر هر کلام غیر قابل هضم ،دیدار دیدار انهم از نوع غیر منتظره چه حس شیرینی زیر پوست احساس … تماما در هجده،ای کاش لحظه هارو میشد در حالت ایستا قرار داد. فراموش نمیشه اما کمتر بهش بها میدیم…تا کمتر اذیت بشیم……. احساسی که در درون خفه و سرکوبش میکنی از درد سرطان کشنده تره و هیچ گاه خوب نمی شه حتی بطور موقت………………………………. ارش خان کلامت واقعا از بطن احساس واقعی است وخیلی با هاش ………………میبرم.. .سپاس.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما.
چقدر حرف نگفته
.
.
.
دلم اندازه دنیا تنگ است
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
بر همه چیز کتابت بود مگر بر آب و اگر گذر کنی بر دریا ، از خون خویش برآب کتابت کن تا آن کز پی
تو درآید داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفته اند …
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
درود بر شما آرش عزیز
چندین بار نوشته ات را خواندم از ابتدا تا انتها
واز انتها تا ابتدا……………..
نمی دانم از سادگی پیچیده می نمود یا
نمایه ای از پیچیدگی روح تو بود
و گنگ مانده ام ………..
روحت در تن چه می کشد……
درد داشتی دردمندم کردی واین جریان چه ساده
از راه چشم به دل نفوذ می کند
و کاش دل برای خود زبانی داشت تا می گفت و می گفت و می گفت……………….
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام
“زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتدکه انتظارش را نداری”
گابریل گارسیا مارکز
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
با سلام واحترام
بیندیش…….سایه همیشه ناجوره.
نه؟……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. نه.
به این سفرهای دروغ، دروغ، دروغ
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. تو می دونی چرا دیگه.
با سلام
نمیدونم چرا هرچه برنامه میریزم که شمارو از نزدیک ببینم نمیشه دوست داشتم امروز جلسه هتل نیشکر شرکت کنم مهمان ناخوانده برام اومد و فکر نمیکنم دیگه بتونم شما رو ببینم پس به امید دیدار شاید وقتی دیگر .
امیدوارم سفر خوبی رو داشته باشی و دستاورد سفرت هم بتونه راضیت کنه البته میگم امیدوارم
خدانگهدار
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. موفق باشید.
راستی خیلی از جاهایی که شما دیدید رو من هنوز ندیده بودم مثل تش کوه که حتما سعی میکنم یه وقت بزارم و به دیدنش برم بازم ممنون وازلطف شما وافرادی مثل شماست که ما ناشناخته های استان ایران و جهان رو میتونیم آشنا بشیم ودرصورت امکان ببینیم خداقوت.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادت دارم.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
خیلی تحت تاثیر این نوشته قرار گرفتم و من را به درونم ارجاع داد
همه ما باید گهگاهی وقت بذاریم و بیاندیشیم که کجاییم و چه کار میکنیم و به مسیری که در اون جریان داریم وبه آدمهایی که در این مسیر با آنه آشنا شدیم، فکر کنیم و من امروز دقیقا داشتم به همین مسئله فکر میکردم و حالا با این عبارات مواجه شدم
ممنونم زیبا بود و تامل برانگیز
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
بسیار وبلاگ زیبا و دست نوشته های پر معنی دارد.
خوشحال میشو وبلاگ منو پیوند کنید.
ممنون.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما. می خونمتون.
سلام استاد
نمی دونم این قطعه جاش اینجا هست یا نه…
میان من و تو
از اضطراب دعوت
تا آرامش تفهیم
دریایی است بی کران
هر روز با طوفانی
از روز دیگر جدا می شود
و کلمه ها …
این زورق های خرد
تا ساحل تو می آیند
اما من هنوز در خود مانده ام
نه از وحشت غرق
که از شرم دروغ…
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
سلام
خوشحالم که عید در راه است و تو باز به سفری دور می روی,
هرچه دورتر , بهتر , باز می شوی همان آرش مهربان و پر از شوق شکفتن و
دوست داشتنی همیشگی …..سفرنامه ی اروپا را خواندم و لبریز شدم
از حس رفتن و رهایی . . . . .
باشد که شیار پریدن در تو نشود خاموش
باشد که نماند مرز , که نماند نام.
باشد که تهی گردد رنج , آکنده شوی از نور
باشد که ببالیم و به خورشید بپیوندیم
باشد که سرودی خیزد در خور نیوشیدن تو
باشد که فرا گیرد هستی ما را , آن آرامش نامیرا
دست افشان شوی , تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد,
هر قطره شود خورشیدی . . . . .
باشد . . .
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
چه غمگین ! به وبلاگ من سر بزنید، نظری بگذارید تا روحیه تان شاد شود.
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
این روزها شک میکنم
به هر دریایی که نشان از سراب دارد
به پرواز بلند لک لک ها
نه به گام های معلق شان
به بودنم…نه به نقش آینه
به رفتنم
نه به ماندنم
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام
تمام کلمه هایی که نوشتی نشآت گرفته از یآس و نا امیدی و اضطراب بود.
دلم غمگین شد
امیدوارم کمتر شده باشه و ادامه نداشته باشه
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. همیشه احتمال هجوم ناامیدی وجود داره.
چیزی که تحمل درد رو سخت می کنه
شدت درد نیست، تداومشه ….
درد و اندوه ممکنه ما رو نکشه
اما هم درونمون رو پوچ می کنه هم ما رو بی رحم می کنه!
از نوشته ی سراسر زیباتون، فقط اندیشه شو داشته باشین
باقیش همه در غبار امیدواریتون گم بشن استاد🙏🏻🌿🌱
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زنده باد شما که همراه این سایت هستید.