بروم کمی قدم بزنم

چند روز پیش یکی رو به من کرد و گفت: “آرش تو چرا خودکشی نمی‌کنی؟” بعد هم کاری با من کرد که با خودم بگویم: “براستی چرا زنده‌ام؟”

دیشب صادق هدایت در اتاق من خودکشی کرد (در کتابی که می‌خواندم و در رابطه با او بود، به فصلی رسیدم که هدایت مُرد).

امروز از صبح آن‌قدر کثاقت دنیا بر سرم باریده که از زنده بودنم حالم به هم بخورد.

دیدگاه‌ها

  1. نانسی

    تا که بودیم نبودیم کسی
    کشت ما را غم بی هم نفسی
    تا که رفتیم همه یار شدند
    خفته ایم همه بیدار شدند
    قدر آیینه بدانیم چو هست
    نه در ان وقت که اقبال شکست .

    شما هم آیینه هستید برای خیلی ها پس بهتره به زبان نیاورید چیزی رو که میشکنه .

  2. sahe

    سلام بر آقای نورآقایی عزیز
    فکر کنم اندونزی خونتون اومده پایین!!
    زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند

  3. فرناز

    هرگز از مرگ نهراسیده ام
    اگرچه دستانش
    از ابتذال شکننده تر بود
    هراس من باری
    همه از مردن در سرزمینی است
    که مزد گورکن
    از بهای آزادی آدمی
    افزون باشد

  4. شراره

    دیر یا زود،.. به هر حال انتظارش بود

    وقتی به این مرحله می رسیم، هرچقدر مهم، هرچقدر عزیز، هرچقدر -…- هم باشیم
    دیـــــگه مهم نیست
    مسخره تر هم هست
    بی معنی تر
    پوچ تر..
    هرچند همیشه یه راهِ دیگه هم هست
    ولی حوصله اش نیست، یا حوصله مون خوابـــه یا..

  5. M

    شاید بزرگترین حسن خودکشی من و شما و امثال ما اینه که یه عده که فکر میکنن ماها آدم حسابی هستیم و حرفهای پر از ناامیدی و بدبختی و بدو بیراه ما رو بدون فکر قبول میکنن ، خلاص میشن و دیگه یه خورده به زندگی و آینده امیدوارانه نیگاه میکنن!!
    پس بیمیریم قبل از اینکه بمیریم……

  6. سوزان خدیو

    سلام استاد،امیدوارم از امروز به بعد دوباره اوضاعتون رو به راه باشه،البته توصیه می کنم اگه دوست دارید خیلی خیلی شاد باشید با دوستان سفر کنید مخصوصا به خوزستان:) ،شاد باشید.

  7. hossein

    سلام استاد فکر میکنم اونهایی که همیشه در سفرند شادند و چون یه کم سرشان خلوت شد و فشار کار از روشون برداشته شد این حالت بهشون دست میده افرادی چون شما که دائما در سفرید درجا زدن باعث فشارهای روحی و خستگی و به هم ریختگی فکر و اعصاب می شود به هر حال حقیر تجربه کمی در این عرصه دارم ولی این حالت به من هم دست داد باز خودم را مشغول کردم و ۳ماه تمام شبانه روز مشغول راهنمایی تورها بودم ۲هفته سرم خلوت شده دارم دیونه میشم اینقدر که از بیکاری خسته و از خودم زده شدم موقع کار این احساس را نداشتم به هر حال امیدم به فصل پاییزه که بیشترین ترافیک کاری تا اول تابستان سال آینده است کویر پیاییز و زمستانش یکی است و هوای این دوفصل بر خلاف تابستان بهترین زمان برای تورگردانی الان گرما تا ۴۵ درجه شدت دارد و گرمای جنون آمیز راستی استاد به موبایلتون زنگ زدم خاموش بود عکسی که در سفر تبریز با دوربینتون از جلوموزه ملی تبریز گرفتم اگه لطف کنی به میلم بفرستی ممنون می شوم عکس سنگ نوشته کنار پیاده رو شاد باشی و سربلند
    …………………………………………………………………………
    جواب: سلام. وقتی ببینمت عکس رو بهت می‌دم. الان اصلا نمی‌دونم عکس‌ها کجاست و در ضمن حجمش بالاست و امکان ارسال از طریق ایمیل نیست.

  8. خورشید

    هر وقت دوست داشتی میتونیم یه چای با هم بخوریم !
    ………………………………………………………….
    جواب: سلام. چشم.

  9. D

    واسه من هم موقعیت هایی پیش میاد که همچین احساسی داشته باشم حتی الان هم همینطوریم ولی این چیزی نیست که کسی یا نظریه هایی مثل اگزیستانسیالیسم و یا ابسوردیته به من تحمیل کرده باشن چیزیه که خودم بهش رسیدم .
    ولی من با کنار هم گزاشتن نظریه های یک فرد معتقد , یک اگزیستانسیالیست و با نگاه کردن به دنیا از دریچه پوچی از قدرت فکر و خلاقیت بشر متحیر شدم البته خیلی چیزها هم یاد گرفتم مثلا اینکه خلاق باشم به تقلید اکتفا نکنم و چون فکر میکنم دنیا پوچه سعی میکنم با آنچه که از کامو یادگرفتم در این پوچی زندگی کردن رو یاد بگیرم. ولی انچه که اینجا واسم سواله اینه که چرا نظریه هایی مثل پدیدار شناسی, اگزیستانسیالیسم , ابسوردیته چرا برای نویسندگان خوانندگان شرقی چیزی جز نا امیدی , خودکشی به همراه نداره در حالی که این ایدیولوژی ها برای غربیان یا اروپاییان سبب پیدایش مکاتب , نظریه ها و حتی جنبش هایی مثل انقلاب فرهنگی دهه ۶۰ رو بهمراه داشته؟
    شاید چیزایی که دارم میگم به نظر شما اشتباه باشه و برداشتم از حرف شما به عنوان کسی که وبسایت شما رو تازه دیده زود و بیجا باشه اما خب من اینطور فکر میکنم دوست هم ندارم افکارم رو به دیگران بگم ولی با شنیدن این حرفها از شما شکه شدم و این منو به نوشتن واداشت چون فکرشو نمیکردم کسی که سفر جزء مهمی از زندگیشو تشکیل میده هم با خوندن یه اثر این احساس بهش دست بده چون به نظر من فلسفه سفر چیزی نیست جز حرکت , تکاپو , زندگی و مهمتر از همه وجود .
    Le bonheur est constitué de tant de pièces qu’il en manque presque toujours . Bossuet

    Bu dünya soğuyacak günün birinde,
    Hata bir buz yiğini
    Yahut ölü bir bulut gibi de değil, boş bir ceviz gibi yuvarlanacak zifiri karanlikta uçsuz bucaksiz.
    Şimdiden çekilecek acisi bunun,
    Duyulacak mahzunluğu şimdiden.
    Böylesine sevilecek bu dünya “ Yaşadim ” diyebilmen için….. Nawim Hikmet
    …………………………………………….
    جواب: اگر کسی به عنوان و خود نوشته دقت می‌کرد شاید متوجه می‌شد که من فقط یک سری از عوامل رو کنار هم گذاشتم. باید اقرار کنم که اصولا دوست دارم با به وجود آوردن یک سوال یا یک حس، اندیشه و افق‌های فکری اطرافیانم را تخلیه کنم. همین.

  10. مریم

    بازم سلام:
    شاید باورتان نشه ولی باید بگم من عاشق زندگی کردنم و دوست دارم یه دارویی پیدا کنم که نمیرم . فکر نکنید میترسم … نه چون خیلی کارها دارم انجام بدوم . در ضمن من نمیتونم قدم بزنم . چون میترسم وقت کم بیارم باید بدوم فقط برای چیزهایی که میخوام بدونم و یاد بگیرم

  11. شیرین مستغاثی

    البته قدم زدن کمک بزرگی می کنه. ( جدی میگم )
    خوب، گاهی آدمها دریک مرحله ای از زندگی ( منظورم مرحله ی خیلی خاصی نیست )، از موارد خیلی پیش پا افتاده ، به این می رسند که علت زنده بودنشون چیه واصلا مفهوم زندگی یعنی چی ؟.. شاید هم هیچ وقت متوجه نشن ولی این سوالیه که پیش میاد… قطعا …
    حالا یک نفر به جواب منطقی ای می رسه ویک نفر، ندونستن را میزاره به حساب اینکه مهم نیست ونفر بعدی وبعدی وبعدی … وشاید رسیدن به خودکشی ( به قول شما ).اما آدمها همیشه از کثافت های زندگی به خودکشی نمی رسن ، البته امیدوارم این کثافت ها یکسان به سر همه بیاد تا، کسی ازاین به اصطلاح درک ،عقب نمونه 🙂
    من فکر می کنم شما لذت می برید ازاینکه گاهی ذهن ما رو درگیر مسائلی کنید که درعین اینکه بی جواب نیستند ، جواب مشخصی ندارند ! خوبه ، ولی چه جایی می تونه داشته باشه ؟؟؟

  12. شیرین مستغاثی

    البته قدم زدن کمک بزرگی می کنه. ( جدی میگم )خوب، گاهی آدمها دریک مرحله ای از زندگی ( منظورم مرحله ی خیلی خاصی نیست )، از موارد خیلی پیش پا افتاده ، به این می رسند که علت زنده بودنشون چیه واصلا مفهوم زندگی یعنی چی ؟.. شاید هم هیچ وقت متوجه نشن ولی این سوالیه که پیش میاد… قطعا …
    حالا یک نفر به جواب منطقی ای می رسه ویک نفر، ندونستن را میزاره به حساب اینکه مهم نیست ونفر بعدی وبعدی وبعدی … وشاید رسیدن به خودکشی ( به قول شما ).اما آدمها همیشه از کثافت های زندگی به خودکشی نمی رسن ، البته امیدوارم این کثافت ها یکسان به سر همه بیاد تا، کسی ازاین به اصطلاح درک ،عقب نمونه 🙂
    من فکر می کنم شما لذت می برید ازاینکه گاهی ذهن ما رو درگیر مسائلی کنید که درعین اینکه بی جواب نیستند ، جواب مشخصی ندارند ! خوبه ، ولی چه جایی می تونه داشته باشه ؟؟؟

  13. اسی

    آرش جان
    استاد بزرگ من،یه سری بیا اردبیل،بریم به قله سلطان ساوالان، مطمئنم حالت کمی بهتر میشه.
    منتظرتم
    ………………………………………
    جواب: سلام و سپاس و چشم.

  14. یک دوست

    نبینم دوست عزیز که از خودکشی و اینا حرف بزنین !
    من خیلی به سایت شما سر میزنم اما تا به حال نظر نذاشته بودم سایت شما سوای مطالب خوبی که داره به خاطر قلم رسا و دل نشین تون منو به خودش جلب کرده. یه جور ارتباط بی غل و غش و صمیمی با شما یا بهتر بگم با سایت شما بر قرار کردم .
    هر موقع صحبت از خودکشی بشه به یاد مطلبی از عباس کیا رستمی میفتم که در باره خودکشی یک زن نویسنده ایرانی نوشته بود: غزاله علیزاده
    کیارستمی نوشته بود: رفتم پشت بوم بالای سر جسد غزاله که همون جا به زندگی اش خاتمه داده بود و . . . آفتاب چه بی اعتنا بر روی جنازه او افتاده بود ، گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده !
    من در سخت ترین شرایط زندگی که با مشکلات درگیر باشم، به یاد این حرف کیارستمی هستم. توصیه می کنم شما هم امتحان کنید.
    بی اعتنایی آفتاب یعنی ادامه حیات و زندگی !!
    حیف نیست از دنیایی که فقط یک بار حق ورورد به اون رو داریم خودمون رو محروم بکنیم ؟؟؟؟

  15. عاطفه شعبانزاده

    عبور هر روزه را به
    کوچه های بی رنگ تکرار
    و
    هراهی خشک دیوار
    بسنده می کنیم
    گل اگر نیست
    چشمه اگر
    در اعماق زیست
    لحظه ای زیبا را در
    یادی بارانی
    زنده می کنیم
    آرش عزیز این حس گاهی به من هم دست می ده و این سرودم آرومم می کنه الهی برای تو هم همینطور باشه و تازه………………..کاش صادق بود و می پرسیدیم از اینکه فرصت خیلی چیزها رو از خودش گرفت پشیمان هست یا نه ؟
    ……………………………………………………………………………………
    جواب: سلام و سپاس از شما

  16. لیلا

    سلام
    آه ای باران
    ای خسته از ابر و آسمان
    برای که می باری
    برای من تنها؟
    یا از دست آسمان گله داری
    که سقوط میکنی؟
    خودکشی میکنی؟
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از این نوشته.

  17. لیلا

    هانا آرنت معتقد بود وقتی در عصر ظلمت و شر زندگی می کنیم و با یک زندگی ویران روبروییم نیازمند ۲ دستیم: دستی که ما را زنده نگه دارد و نگذارد خودکشی کنیم و دستی که با آن بتوانیم در میان خرابه های ویرانه بگردیم و اندک چیزهای خوب باقی مانده را پیدا کنیم و آن ها را مایه امید خود کنیم.
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  18. Masi

    چون چیزی که جرات و شجاعت و جسارت می خواد، دوام آوردنه ……

    و شما جسور و شجاعین.
    ………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. محبت دارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *