بدون تعصب بخوانیم

“ایران: افسانه یا واقعیت” سفرنامه ای است به قلم «مریت هاکس». در این کتاب نکات جالب توجهی در رابطه با ایران و ایرانیان یافت می‌شود.

«مریت هاکس» متولد ۱۸۸۷ در شهر نیویورک، از دانشگاه لندن لیسانس علوم و از دانشگاه بیرمنگام فوق‌لیسانس علوم گرفت. از سال ۱۹۳۰ به روزنامه‌نگاری روی آورد و به تمام اروپا، شوروی، ایران و آمریکا سفر کرد و خاطرات خود را انتشار داد.
نویسنده در اواخر زمستان سال ۱۹۳۳ میلادی (۱۳۱۱ ه.ش.) از منچستر با کشتی‌ باری که او تنها مسافر زن آن بود، به سوی ایران حرکت می‌کند و در ایران از شهرهای بوشهر، شیراز، اصفهان، یزد، کرمان، قم، تهران و شمال ایران بازدید می‌کند.
وی به میان ایل قشقایی و بختیاری می‌رود، مراسم نوروز ایران را در‌می‌یابد، با زنان ایرانی در شهرهای مختلف دمخور می‌شود و در نهایت گزارشی ارائه می‌دهد که با توجه به معاصر بودن، به بازگوکردنش می‌ارزد:

تصور نویسنده از ایران قبل از سفر:
“ایران، از فاصله‌ای دور، در نظرم همان سرزمین گل سرخ، بلبلان خوش‌الحان، درختان گوهرنشان، میوه‌های شهدآگین، روزهای آفتابی و عشق‌های پرشور را زنده می‌کرد… گویا برای رسیدن به آن سرزمین شرق، بر قالیچه‌های سحر‌آمیز سوار می‌شدند، اما شرکت حمل و نقل از آن‌ها نامی نبرده است… و مجوسانی که بنا بود هدایت این قالیچه را بر عهده بگیرند می‌بایست سر و رویی به غایت صفاداده می‌داشتند.”
“آن‌طور که می‌گویند، افسانه‌ای شدن شرق و جذبه‌ی بی‌چون و چرای آن تا حد زیادی به این دلیل بوده است که قرن‌ها پس از اولین تماس ما با آن سرزمین، آن‌جا منبع بسیاری از کالاهای تجملی بوده است و دقیقا در آن زمان هر آن‌چه را که چاشنی زندگی محسوب می‌شود تولید می‌کرده است. همه چیزش فریبندگی داشته… ما از این سرزمین به جای سیب، پرتقال، به جای پشم، ابریشم و طلا و مروارید و نیز برای خنثی کردن بوی نامطبوع محافل عصر الیزابت و استوارت، مشک و عنبر و سایر عطریات را وارد می‌کرده‌ایم.”
“روزها (منظور روزهایی است که در راه آمدن به ایران بود) را با خواندن آن‌چه دیگران درباره‌‌ی ایران نوشته بودند سپری می‌کردم و هنگامی که ایران را دیدم، دانستم بسیاری از مطالبی که خوانده بودم کذب است و موجب مشوش شدن اذهان مردم است.”

بوشهر:
در بوشهر همه می‌گفتند این‌جا ایران نیست، حتی مردی روشن‌بین می‌گفت این شهر مستعمره‌ای بیش نیست؛ و ایران واقعی را وقتی می‌بینم که به تهران برسم. بیش‌تر مردم در اغلب شهرها چنین می‌گفتند و تهران هم باورش شده بود که چنین است.

“جاده‌های اطراف بوشهر زیاد امن نبود.”

“بوشهر شهری تفتیده است که بخشی از آن رو به ویرانی گذاشته است و در بخشی دیگر ساختمان‌سازی می‌شود. رفتگر محله روزی چند بار نظافت می‌کند ولی با دور شدن او زنی بلافاصله مشتی پوست باقلا از درب منزل بیرون می‌ریزد و بچه‌هایش در کوچه‌ها ادرار می‌کنند.”

بوشهر به شیراز:
“جاده‌ی بوشهر- شیرازکه طی جنگ جهانی اول و به هنگام اشغال جنوب ایران توسط انگلیسی‌ها ساخته شده است، علی‌رغم ناقص ماندن کار احداث آن، جاده‌ای اساسی بوده است، یعنی اولین جاده‌ی ارتباطی بین خلیج فارس و فلات ایران محسوب می‌شود.”
“قهوه‌خانه‌هایی بین راه احداث شده است که به کار فروش تریاک مشغولند. معمولا غرض از استفاده از تریاک برای افرادی که به آن‌جا می‌روند گرایش به اعتیاد نیست بلکه آن را برای تقویت اعصاب مصرف می‌کنند.”

شیراز:
“یک ایرانی از من پرسید: کدام‌یک از شاعران شما بیش از همه در زندگی مردمتان را دگرگون کرده است؟ او نمی‌توانست بفهمد شعر در زندگی مردم ما نقش چندانی نداشته است، درحالی که ایرانی‌ها هنوز دیوان حافظ را می‌گشایند و با اعتقاد به بیتی شعر تصادفی، پیام آن را راهگشای اعمال و رفتار خویش می‌دانند.”

“با دیدن منظره‌ی شیراز از دروازه قرآن باید این شهر را “شهر سروها” نامید زیرا درختان سرو در هیچ شهر ایران نقشی چنان پراهمیت ایفا نمی‌کنند.”

“در سه‌کیلومتری شهر، کنار چشمه‌‌ای که آب زلال و شفابخش دارد، زنان به شستن لباس مشغولند. زنان شیراز، در عین فقر و محدودیت شرایط بهداشتی برای پاکیزگی ارزش قائلند. آب در این شهر زیبا نظیر دیگر شهرهای ایران کم است، از این‌رو همه‌روزه اتوبوسی زنان را تا نزدیک چشمه می‌آورد. آن‌ها لباس‌های کثیفشان را با تشتی برنجی، منقل ذغال، قوری چای و مقداری کمی غذا به همراه می‌برند. بسیاری از زنان تنها مالک یک دست‌لباسی هستند که بر تن دارند. لباس‌ها را یکی بعد از دیگری درآورده می‌شویند و ضمن خشک‌شدن آن در آفتاب، خود را شستشو می‌دهند و همان لباس را می‌پوشند. تردیدی نیست که هیچ مردی به آن محل نزدیک نمی‌شود و آن‌ها کار خود را در نهایت آزادی و اطمینان خاطر انجام می‌دهند. متاسفانه این رختشویخانه نزدیک مزار سعدی واقع شده است.”

اشاره به یک نمایش همراه با رقص و آواز و موزیک در شهر شیراز:
“رویدادی تاریخی بود زیرا در شیراز زنان برای اولین بار روی صحنه ظاهر می‌شدند و تا آن زمان مردان به جای زنان ایفای نقش می‌کردند. اجازه‌ی مخصوص برای اجرای این نمایش با مشکلات فراوانی صادر شده بود زیرا مردم شیراز از نظر موقعیت زنان در جامعه، دوره‌ای پرجدال را پشت‌سر گذاشته بودند. زمانی را سپری کرده بودند که به دستور دولت وقت، زنان باید در یک طرف و مردان در طرف دیگر خیابان حرکت می‌کردند و به هیچ مرد و زنی اجازه داده نمی‌شد با هم در کالسکه یا ماشین بنشینند مگر آن‌که مدرکی حاکی از زن و شوهر بودنشان را ارائه دهند.”

“تخت‌جمشید سال‌ها پناهگاه راهزنان بوده است و جای گلوله‌های تفنگشان را هنوز می‌توان دید.”

شیراز به اصفهان:
“… تنها چهار سرباز در پاسگاه بودند، یکی خوابیده بود، یکی سیگار می‌کشید، سومی چای درست می‌کرد و چهارمی مست بود.”

اصفهان:
“زیبایی‌ کاشی‌های مساجد بیش از آن است که بتوان وصف کرد، ولی آلودگی محیط، دیوارهای مخروبه و عده‌ی زیادی مردم فقیر خوابیده در حیاط مسجد در ذهن انسان بیش‌تر تاثیر می‌گذارد.”
“معماری اصیل ایران بی‌آلایش، ساده و پرابهت است.”

در بازار اصفهان:
“مردی وحشی سوار بر اسب وحشی‌اش در حالی‌که وحشیانه زنگ می‌زد از میان جمعیت عابر شروع به حرکت کرد. همه به سرعت خود را عقب کشیدند ولی جوجه‌های تیره‌روز مردی دستفروش زیر سم اسب لگدمال شد، بچه‌ها فریاد کشیدند و عده‌ای به زمین افتادند، همه چیز به هم ریخت ولی کسی مانع حرکت آن سوار نشد و پاسبان سرگرم چانه‌زدن با فروشنده‌ای دوره‌گرد در گوشه‌ای از بازار بود.

یزد:
زنان در صحنه:
“محرم امسال (دقیقا در متن کتاب مشخص نیست که از چه سالی صحبت می‌شود) وقتی از طرف دولت دستور رسید که دسته‌های عزادار مجاز نیستند نخل‌های بزرگ و آینه‌کاری شده حامل پیکر امام حسین را همراه خود حرکت دهند آشوب‌ها برخاست. بعد که مردم اطلاع یافتند دسته‌های عزاداری به هیچ‌وجه نباید تسکیل شود و به هیچ‌کس اجازه‌ی زنجیرزدن یا قمه‌زدن داده نمی‌شود آشوب‌‌ها شدت یافت. زنان در میدان شهر جمع شدند و به شهربانی حمله کردند و پاسبان‌ها فقط پس از رسیدن پنجاه سرباز مسلح توانستند از پرتاب سنگ توسط آن‌ها جلوگیری کنند.”

کرمان:
در هنگام رسیدن به کرمان: “ساعت ۲ بعد‌ازظهر به گاراژ رسیدیم. همه خواب بودند و روی زمین، نیمکت و صندلی ولو شده بودند. هرگز آرزوی دیدار دوباره‌ی این همه مردم کثیف، نامرتب و لاابالی را ندارم.”
“اما فعالیت‌های انسانی در کرمان جالب بود. این شهر دارای یکی از معدود بیمارستان‌ها و پرورشگاه‌های وقفی و یکی از کودکستان‌های بسیار نادر و یک مرکز خیریه رفاهی بود که توسط مبلغین مذهبی انگلیسی اداره می‌شد. تعداد باشگاه‌های فوتبال آن به نسبت جمعیتش بیش از سایر شهرهای ایران بود.”
وضعیت بهداشت:
“… همه‌ی دکترها از کمی درآمد گله داشتند زیرا بیمارانشان مایل به پول‌دادن نبودند. به چند تا از مطب‌هایشان سر زدم؛ پنبه و نوارهای بازشده از زخم در کف اتاق افتاده بود. یک دکتر کارد کوچک جراحی خون‌آلودش را پیش از جراحی بیمار با آستینش پاک کرد، دیگری گوسفندی دست‌آموز داشت که به اتاق عمل رفت و آمد می‌کرد و از خود آثاری به جا می‌گذاشت…”
“بازارهای کرمان جاذبه‌ای نداشت بلکه واقعا غم‌انگیز بود، زیرا در این محل نیز مردم میلی مفرط به اشیای اروپایی داشتند. آن‌ها زشتی غربی را جانشین زیبایی وطنی می‌کنند و چون سلیقه و آگاهی ندارند داراترها هر چیز را تنها به خاطر گران بودنش می‌خرند.”
“در کرمان بیش از هر جای دیگر، غیر از قم، اشخاص تریاکی دیدم… تریاک ایران از بهترین نوع آن در جهان است… رقیب عمده‌ی تریاک ایران، تریاک ترکیه است…۶۰ درصد محصولات کشاورزی استان پهناور فارس در جنوب‌غربی ایران را تریاک تشکیل می‌دهد… کشت تریاک زیر نظر دولت صورت می‌گیرد…”
“یکی از من پرسید آیا «بیرمنگام» (شهری در انگلستان که نویسنده از آن‌جا آمده بود) به بزرگی و آبادی کرمان است؟ چه جوابی می‌شد بدهم در حالی که شاید تنها دو درصد از جمعیت پنجاه‌هزار نفری کرمان از فقر نکبت‌بار و جهل در امان بودند.”
“‌شاه می‌گوید آن‌جا خیابان بشود و تخریب چون پیکانی مستقیم راهش را از خانه‌ها و باغ‌های قدیمی باز می‌کند.”

در همه جای ایران:
“ایرانی‌ها کمتر سفر می‌کنند و از این‌رو کشور خود را نمی‌شناشند.”
“بسیاری از مردم این سرزمین از خودراضی‌اند. برای توجیه غرورشان حقایق را تحریف می‌کنند و از بیان واقعیت‌هایی که پیشرفت آینده‌اشان به آن بستگی تام دارد سریاز می‌زنند.”
“در چهل‌ستون اصفهان از مجسمه‌ای کنار حوض عکس می‌گرفتم که مردی ایرانی با لحن بسیار ظریف فرانسوی پرسید: از زیباترین مجسمه‌ی جهان عکس می‌گیرید، نه…؟”
“… این مساله تا این حد برای ما درک‌شدنی است که آنان (منظور ایرانیان) از آن جا که مدت هزاران سال است در ارزیابی ارزش‌ها و سنت‌های خود ناتوان بوده‌اند، امروز نمی‌توانند بدون زیاده‌روی و اغراق، احساس احترام و اعتماد به خود را حفظ کنند.”
“فاصله‌داشتن مردم ایران از یکدیگر تا حدی است که تصورش برای ما بسیار مشکل است. هر ایرانی علاوه بر ملیت ایرانی‌اش، به کرمانی یا مشهدی بودن خود نیز شدیدا پای‌بند است و به آن افتخار می‌کند. او تا حدی خلق و خوی محلی دارد که جالب به نظر می‌رسد ولی بی‌خبری‌اش از سایر نقاط مملکت نیز در جای خود تاسف‌بار است.”
“در همه‌ی شهرهای ایران با شخصیت‌هایی مواجه می‌شدم که عاشق کتاب و تفکر بودند و آرزوی روزی را داشتند که ایران بار دیگر سرزمین اندیشمندان و روشنفکران شود. این قبیل افراد هیچ‌گاه مغرور نمی‌شدند و اطمینان داشتند استعداد مردم ایران، در صورتی‌که شرایطی مساعد فراهم آید، به نحو مطلوبی شکوفا خواهد شد.”
“بلبل ایران شادتر می‌خواند و آوایش زیر و بم بیش‌تری دارد.”
“برخورد مودبانه داشتن در ایران شیوه‌ای است که زندگی را لذت‌بخش می‌سازد.”
“طی اقامت در شیراز دانستم که برای خارجیان جهانگرد دو نوع ایران وجود دارد. ایران کوچک و قابل درک که خارجیان در آن ساکنند و ایران بزرگ، درک‌ناشدنی و در این زمان تقریبا خشن و معارضه‌جو، که ایرانیان در آن ساکنند. سعی داشتم به این منطقه نزدیک شوم ولی اغلب چنان گیج، افسرده و وامانده می‌شدم که به دنبال پناهگاه از آن می‌گریختم و قبل از آن‌که برای یورش دیگر به سوی آن منطقه‌ی نیمه‌شرقی کسب شهامت کنم در ایران اول تجدید قوا می‌کردم.”
“عده‌ای از مردم به دیدن تیره‌بختی دیگران و گذشتن از آن قناعت می‌کنند.”
“ایران! سوت کارخانه در آغاز و حرکت کاروان شتر در پایان روز، طی ماه‌ها اقامت دانستم این دو صدا، تاریخ، مشکلات، گذشته و آینده ایران را بیان می‌کند.”
“از نظر یک اروپایی، زنان ایرانی زیر چادر هیچ تفاوتی با هم ندارند، تنها ایرانیان می‌توانند تفاوت‌های جزیی را تشخیص دهند.”
“عده‌ای از ایجاد ارتباط با یک شخص خارجی هراس داشتند زیرا این امکان وجود داشت که آن‌ها را بیگانه‌پرست یا حتی خائن بدانند.”
“وقتی همه روی نمد می‌نشستیم احساس می‌کردم ایرانی‌ها را دوست دارم و می‌خواهم آن‌ها را بشناسم.”
“هیچ کس ادعا ندارد ملت‌های مغرب‌زمین همه درستکارند، ولی در حالی که اکثریت آن‌ها به راستی و درستی به عنوان یک آرمان احترام می‌گذارند، اغلب ایرانی‌ها طرفدار پیشرفت از راه تقلب و کلاهبرداری هستند… ما در اساس هیچ نوع رجحان اخلاقی نسبت به شرق نداریم ولی تجربه به ما آموخته است که نادرستی وقت و نیروی زیادی را هدر می‌دهد.”

تلخیص: آرش نورآقایی

پی نوشت: یکی از وظایفی که بر عهده ی خودم گذاشته ام، خواندن سفرنامه های خارجیان و بیان تحلیل آنان از ایران و ایرانیان است. دوست دارم بدین وسیله برداشت روشن تری از کشورم و مردمانش داشته باشم و در پی آن روشی را برای بهبود فرهنگ و رونق گردشگری بیابم (بیابیم).

دیدگاه‌ها

  1. لیلا

    مرسی
    برای من نکته قابل توجه اش اونجا بود که اشاره می کرد به وجود فاصله بین قومهای مختلف در ایران…
    ……………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  2. معصومه زيني زاده

    سلام استاد انگشت گذاشتین روی نقطه اساسی
    بازهم سپاس
    ……………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  3. Fariba Roomi

    ممنون و موفق باشید …
    ……………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس.

  4. ارژنگ

    خیلی خوب بود
    امیدوارم بشه از این تجرله ها آموزه های خوبی گرد آوری
    سپاس
    ………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام ارژنگ.

  5. hossein

    سلام استاد.واقعا دردناک بود.وقتی می بینیم اینهمه بی فرهنگی درما وجود دارد و به یک رفتار روزمره در زندگی ما تبدیل شده و ار آن بی خبریم.
    ادعای تاریخ و تمدن می کنیم ولی…
    نگاهی موشکافانه و واقعیتی تلخ را دیده و بازگو کرده است.
    وقتی به جرم همراهی گردشگران احضار می کنند و از من تعهد می گیرند وقتی از دردهایم مینویسم وبلاگم را مسدود می کنند و برایم پرونده سازی می کنند.زمانی که می بینم ۹سال عمرم را برای معرفی تاریخ شهرم صرف کردم و مدعیان دروغین با ابزارهای زور و تهدید حاصل زحماتم را به توبره می بندند.
    وقتی می بینم رمز گشایی یک اثر تاریخی حاصلش در ۱۵روز بیش از ۲۰میلیون تومان در جیب شهرداری شهر می رود.متاسفم از خودم وقتی می بینم عشق و علاقه ام را به نفرت کشاندند.
    زمانی که می بینم هدفشان از جذب گردشگر شده منافع مادی و هیچ سرمایه گذاری و فرهنگ سازی نمی کنند.منافع و سود حاصل از حضور گردشگر را می خورند و به دید یک معضل به آن نگاه می کنند.
    یک سفر کوتاه یک زن غربی اینهمه رسوایی برایمان به بار آورده به کجا می خواهیم برویم.
    …………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام حسین عزیز.

  6. Merk

    ممنون بابت این حقایق تلخ!
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  7. بنفشه

    سلام
    گرداوری این مطالب کار خیلی خوبی بود که کردید . خیلی از نکته هاش واقعی و برای ما هم ملموس بود اما راستش نویسنده باید نکات زیبای سفر رو هم به قوت نکات منفی می گفت . اما به هر حال بدون تکبر تمام مطالبشو بعنوان یک گردشگر داخلی قبول دارم و تجربه کردم .
    اما باید تغیییییر کنیم باید تغییر کنیم . من از خودم شروع کردم .
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  8. قدسی

    سلام.
    عالیه که به سفر نامه ها توجه دارید. در مورد ایران سفر نامه های زیادی نوشته شده که واقعا مطالب جالبی داره.
    امیدوارم همه کسانی که در راه شناخت و شناساندن ایران فعالیت دارن به سفر نامه ها هم نگاهی داشته باشند.
    ممنون بابت تلخیص سفرنامه خانم مریت هاکس.
    سبز باشید مثل بهار.
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس.

  9. محجوب

    این سفرنامه نمایانگر طی کردن سیر قهقرایی ایرانیان در فرهنگ است، متاسفانه.
    مسلما در زمان سفرنامه های قدیمی تری که این خانم خوانده بوده ایرانیان وضع فرهنگی بهتری داشته اند
    اکنونمان هم که در بسیاری جهات بدتر از زمان این سفرنامه شده است
    وای به حال آینده مان اگر نخواهیم بیدار شویم
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  10. الهام

    آرش عزیز کار خیلی خوبی رو شروع کردی دستت درد نکنه میدونی برای من چی جالب بود ؟ اینکه از نظر فرهنگی از ۷۰ سال پیش تا حالا تقریبا هیچ فرقی نکردیم!!!
    …………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  11. ساغر

    سلام استاد
    یه بار سر کلاس از سفرنامه حاجی بابای اصفهانی گفتید و گفتید که چقدر شیرین است کتاب را خواندم و واقعا فوق العاده بود بعد هم کتاب دیگری را شروع کردم خلاصه اینکه مرا سفرنامه خوان کردید
    ممنون
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  12. اشکان

    درود استاد
    با آنهمه گرفتاری که داری، می خوانی و گلچین می کنی و تلخیص می کنی و تایپش می کنی ؛ چون “به بازگوکردنش می‌ارزد”. سپاس به تو انرژیت!
    پس ما چرا نخوانیم و نگوییم دیگران بخوانند
    اگر هنوز هم در ارزیابی ارزش های خود ناتوانیم از همین نخواندن هاست و بدون تعصب نخواندن.
    امروز هم گزارشهای سفر توریست ها و تحلیل آنها از دید بیرونی به این سرزمین و مردمان آن ، حاوی کلیدهای فراوانی است،
    نمی دانم آیا نسل های بعدی هم همین کامنت ها را بر یکی از خلاصه-سفر ها تکرار خواهند کرد؟
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از تو.

  13. کیوان فرهمند

    آرش جان سلام
    وقت نکردم کل مطلب رو بخونم ولی تا همونجایی که خوندم برداشتم اینطور بود که :
    ۱: این سفرنامه واسه ۸۰سال پیش و ایران از اون موقع تا بحال در بعضی موارد یکم وضعش بهتر شده .
    ۲: اینکه از هشتاد سال پیش تا بحال وضع امنیت و ادب و فرهنگ و خیلی چیزهای دیگه این کشور نسبت به اون سال ها تا به امروز به همین منوال باقی مونده و اینطور که من به شخصه دیدم در بعضی موارد بدتر هم شده . و این نشان از غفلت ما داره که چرا بعد از هشتاد سال هنوز نتونستیم این ضعف ها رو برطرف کنیم و اینکه چرا سعی نداریم تا اینچنین سفرنامه هایی رو که ایران رو از دید منفی، تعریف میکنن رو نفی کنیم .
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موفق باشی پسر.

  14. سیروان

    سلام

    ۱
    لطفا اسم ناشرشو بنویس.
    ۲
    کاش یک قسمت رو در سایتت به دلایل واقعی سفر هات اختصاص می دادی. اینکه واقعا چرا همیشه در سفری.چه انگیزه یا انگیزه هایی تو رو تا این حد شیفته سفر می کنه و از لیدر های دیگه هم خواست که اونا هم انگیزه هاشونو بنویسن. از همه انچه که در نهایت کلمه سفرو براشون تعریف می کنه.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. ترجیح می دم که فقط از سفر بنویسم، خواننده خودش به انگیزه سفرها پی خواهد برد.

  15. مهران

    سلام
    خواندن سفرنامه خوزستان به قلم عبدالغفار نجم الملک پیرامون خوزستان در روزگار ناصر الدین شاه را توصیه می کنم.
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  16. آزاده

    سلام؛
    ممنون برای معرفی این کتاب.
    اگر چه سوالهای زیادی درباره این نوشته به ذهنم رسید اما فکر می‌کنم برای رسیدن به هدفی که در پی نوشت بهش اشاره شده، روش تلخیص راه درستی نباشه. چون هر متنی می‌تونه توسط افراد متفاوت با جزئیات مختلفی نوشته بشه.
    به عبارتی در صورت بی‌طرف بودن مطلق شخصی که تلخیص می‌کنه باز هم به دلیل انتخاب بخش هایی از کتاب مطابق سلیقه و دیدگاه خودش خواه‌نا‌خواه به نوعی مطلب به خواننده القا می شه.
    به همین دلیل در این مواقع باید هر کس کتاب رو خودش بخونه.در واقع به نظرم شما می‌تونید با تشویق خوانندگان علاقمند به خواندن متن، این بخش رو به یک اتاق فکر تبدیل کنید تا بشه با دیدی باز و عمیق تبادل نظر کرد و دیدگاه خودتون درباره محتویات کتاب رو هم در کنار نظر بقیه اینجا بگذارید.در غیر این صورت نتیجه فقط نوعی تحریک احساسات هست.
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. حق با شماست.

  17. فریبرز

    سلام. متن جالبی بود. اما با انتقاد کرد نمی توان به هدف رسید باید انتقاد به همراه پیشنهاد و اصلاح باشد. متاسفانه این مطالب درست است اما به نظر من همه مردم دنیا نقاط ضعف و مثبت بسیار دارند .باید با آموزش دادن به افراد آنها را با خصوصیات خودشان آشنا کرد و نباید حس کنند که تحقیرشان می کنید.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. فریبرز اصلا کسی انتقاد نکرده، بلکه یک کتابی به اختصار توضیح داده شده. اول بزار انتقاد رو درک کنیم، بعدش سریع بگیم که باید پیشنهاد بدیم و اصلاح کنیم. انتقاد برای ما خیلی سنگین تمام می شه.

  18. پرستو

    با سلام و خسته نباشید
    من همیشه مطالب زیبای شما را می خوانم و بهره میبرم
    واقعا هر روز صبح یک سر به سایت شما میزنم و بعد کارم را شروع میکنم عاشق تاریخم و سفر و ایرانم
    اگر لطف کنید چند کتاب در مورد سفرنامه ایران در حال یا گذشته معرفی کنید البته با بیان ناشر
    ممنون و سپاسگذار می شوم
    …………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. لطفا بر روی این آدرس http://nooraghayee.com/?p=2732 کلیک کنید و فهرست سفرنامه رو ببینید.

  19. پگاه

    سلام. شاید اگه با تعصب بخونیم رگه ی غیرتمان به جوش بیاید و خودمون را اصلاح کنیم.
    البته شاید نه حتمن
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  20. مريم

    سلام

    چند روز پیش مهمان جلسه ای بودم که پان ایرانیسیم( اگه به معنای تعصب به فرهنگ و زبان ایران بگیریم) و شاید فراتر از آن را دیدم و شنیدم که عینیتی بود از نگاه شما که شاید من کمتر بدان برخورده بودم و یا اصلاً اینگونه در نظرم جلوه نمیکرد. درهر صورت به دلیل مهمان بودن حق به خود ندادم تا اعتراضی به سخنان سخنران بکنم و منبعی نیز در دست نداشتم تا با استناد به آنها شاید بر فرق او بکوبم، منبعی که میخواستم به او بگویم رو کند تا حرفهایش را ثابت کند. و عجیب آنجا بود که عده ای هر چند اندک حرفهایش را پذیرفتند و خوشحال شدم از اینکه با بسیاری دیگر حرف زدم و همه گفته های او را غلط انگاشته بودند با همان عقل سلیم خود بدون هیچ منبع و مرجعی و امروز که چند روز گذشته و عصبانیت من از نگاه آن سخنران فروکش کرده خواستم به ریشه چند کلمه اشاره کنم که منابعش بسیار است و میتواند اگر پیدا نکرد برایش ارسال کنم.
    از medic ( به معنای دکتر) گفت و اینکه از media یا همان ایران قدیم آمده است حال آنکه نام ایران قدیم که Media نبوده بلکه بخش شمال شرقی ایران را مینامیدند. بعد آنکه دو کلمه Medic داریم یکی به معنای دکتر و دیگری گیاهی است که به صورت علوفه استفاده میشود. اولی از medicus لاتین گرفته شده که همان ریشه medicine است و دیگری از medica لاتین آمده و این همان کلمه ای است که از media نام بخشی از ایران قدیم گرفته شده و شاید به دلیل آن باشد که پس از جنگ یونان و روم علوفه از ایران به یونان برده شد؟!!! ( کخه البته حدس میزنم به همین دلیل medic ( نوعی علوفه) از کلمه media گرفته اند)
    Botanical از botanique فرانسهbotanicus لاتین و botanikos یونانی گرفته شده کلمه Botane به معنای گیاه است حال این کلمه از نظر شکل و بیان شبیه بوته است اما دلیل میشود که از آن آمده باشد؟ بوته خود نوعی گیاه است چگونه میتواند ریشه کلمه گیاه باشد؟
    و کلمه solar که از sol به معنای sun آمده است sol invictus خدای خورشید روم بوده است که بعدها invictus لقبی شد که به خدایان خورشید مخصوصاً میترا و Elagabalus نیز دادند.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از این نوشته. اما سوالم این است که منظورتان از این جمله چیست: “عینیتی بود از نگاه شما “. منظورتان این است که بنده هم این حرف ها را می زنم؟
    اما در مورد آن جلسه و جلسات شبیه این، تنها کسی که همیشه اعتراض می کند، بنده هستم. خیلی ها همیشه در نقاب رودربایستی پنهان می مانند. من آماده ام تا بدون اغماض با “اطلاعات اشتباه” برخورد کنم. این که اطلاعات این آقا غلط بود بنده هم می دانم. این دوست سخنران در مکتب کسی آموزش دیده که اصل همه چیز را از ایران می دانند. دیگر این که روش استتناج بیشتر محققان ایرانی به خصوص وقتی که در رابطه با ایرن صحبت می کنند، غلط است. با برهان سر و کار ندارند و این ایراد اساسی کارشان است.

  21. مريم

    سلام

    ۱/ عنوان این متن که ” بدون تعصب بخوانیم” و برداشتم از نگاه شما چنین بوده است که بدون تعصب از ایران حرف بزنیم. این فرد عینیتی بود از اینکه تعصب چه بر سر ما می آورد و من به عینه دیدم این نگاه چه ضرری به فرهنگ و زبان ما خواهد گذاشت. دیدم در برخی از افراد تأثیر گذاشته دیدم همراهی میکنند او را و فهمیدم که فهمیدن چقدرسخت است.این همان نگاهی نیست که همیشه میخواهید با نگاهی عاقلانه جا عوض کند. پس منظورم از نگاه شما نگاه منطقی بود و اینکه اگر چنین نگاه نکنیم بر سر ما میآید هر آنچه که آمده است و منی که شنیده بودم و ندیده بودم چنین تعصبی حال به عینه دیدم.
    ۲/ اینکه من اعتراض نکردم به همان دلیلی بود که ذکر کردم. مهمان بودم و نخواستم پس از دو یا ۳ جلسه حضور در انجمن به جر و بحث با سخنران برآیم که اگر عضو بودم و حداقل حضور دائم داشتم بخود این حق را میدادم که حتی بر سر جملات دیگر که اطلاعات اندکی درباره اشان داشتم اما حداقل اطلاعاتی داشتم( مثلاً نقشه ای که به هرودت نسبت داد مربوط به اراتستن منجم یونانی بود.) اینقدر مطالب زیادبود که برای هر جمله میتوانستیم با او بحث کنیم.
    ۳/ اینکه در سایت شما گذاشتم و نه انجمن یا خودتان ایمیل نکردم به دلیل تعداد بیشتر بازدیدکنندگان سایت شما بود که در حالت اول میتوانست خاص و در دومی فقط شما باشید خواستم اعتراضم وسیعتر باشد. میدانستم که پی به اشتباهات ایشان برده اید که از سؤال و نحوه برخوردتان مشخص بود.
    ۴/ اما در این مورد که ایشان پیش چه کسی درس خوانده اند یا میخوانند اصولاً هیچ وقت به این مسئله اهمیت ندادم که اگر بنا به آن باشد باید گفت که یا استاد متعصبانه و بدون تحقیق درس داده یا شاگرد چنین برداشتی نموده. حال بیچاره استاد!!
    ۵/ اینگونه افراد اگر فقط حرف بزنند اشکالی ندارد گو اینکه هویت ایرانی ما را نیز به حای بهتر بدتر میکند اما ایکاش کتاب ننویسند.

    با اینحال سپاس از پاسخ شما
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  22. فرهنگ مهروش

    با سلام.
    اگر به خواندن سفرنامه ها علاقه مند هستید، من متواضعانه چند پیشنهاد برای شما دارم:
    ۱. مطالبی را هم که مؤلفان و سیاحان عرب در سفر به ایران نوشته اند، حتما مطالعه فرمایید. تلقی عربها نیز در سر و کارهای تاریخیشان از اعاجم، بسی جالب و در خور تأمل است.
    ۲. کتاب سه سال در ایران، تألیف کنت گوبینو را که توسط ذبیح الله منصوری ترجمه شده است، حتما ملاحظه فرمایید. از آنجا که کنت گوبینو خود فیلسوف بوده، در این اثر برداشتی فلسفی و عمیق از مشکلات ایران در مسیر مدرن شدن به دست داده است. گمان کنم آقای منصوری نیز که ترجمۀ این اثر نخستین کارش محسوب می شود، امانتدارانه ترجمه کرده است. برداشتهای فلسفی عمیق اثر، نمی تواند حاصل دستکاریهای یک مترجم باشد؛ سخنانی عمیقا فلسفی است.
    ۳. حدود سیصد سفرنامۀ ارزشمند را یکی از دانشمندان معاصر ـ گمان کنم جناب آقای دکتر کاووس جهانداری ـ به کتابخانۀ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی در تهران هدیه کرده اند و می توانید با مراجعه بدانها، ردی از سفرنامه هایی بیابید که کمتر قابل دسترسی است.
    اگر توصیه هایم تکراری یا تجربه شده بود، عذرخواهی می کنم.
    …………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. اول از همه بابت ادب شما، تحسینتان می کنم. سپس اینکه سعی می کنم فرمایشات عالی شما را مد نظر قرار دهم. سپاس بیکران.

  23. Masi

    با توجه به تاریخ تولد و مرگ ایشون
    این متن احتمالا مربوط به ۹۰ تا ۱۴۰ سال پیش باید باشه !

    یعنی ما ۱۰۰ سال گذشته اونجا ایستاده بودیم که الان اینجاییم!

    حالا باید خوب دقت کنیم که کجا ایستادیم که هر قدمی برداریم و برنداریم ۱۰۰ سال آینده رو رقم میزنیم.
    #نوسده

    ممنون برای این متن و خلاصه نویسیش….خیلی بجا بود!
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *