پیشکش به همه برزیگران، روستائیان، دهنشینان، کوچ روان، ایلخانان، خانان، دوستان، دولتمندان، فرهنگیان آبادیها و شهرهایی که من و دوستانم از لطف مهمانداری و آگاهیهایشان بهرهیاب شدهایم.
با یاد شایسته همسرم که بارها در گلگشتهای وطن همسفرم بود.
و به یاد بابک – فرزندم- که بسیار سفردوست بود.
اینها جملات آغازین کتاب “گلگشت در وطن” (سفرنامچه ایرج افشار) هستند. و نگارنده هنگامی که این کتاب را مطالعه میکردم در صفحهی سفید اول کتاب برای خودم دو مطلب را یادداشت کردم:
– ایرج افشار در تاریخ گم نمیشود چون سرنخهایی از آدمها به ما داده است.
– اگر جشنواره سفرنامهنویسی را برگزار کنم، به یاد ایرج افشار و به نام ناصرخسرو قبادیانی خواهد بود.
کتاب “گلگشت در وطن” توسط نشر اختران مرتبهی اول در سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید. این کتاب حاوی حدود ۶۰۰ صفحه از یادداشتهای سفرنامههای ایرج افشار است و با این حال نامش “سفرنامچه” است. بر روی جلد دو تصویر دیده میشود که یکی منظرهی است سرسبز، و دیگری ایرج افشار را در حال شکستن یک شاخهی نازک برای روشن کردن آتش در دل طبیعت نشان میدهد. یک شب با دیدن این عکس، بدجوری بغض گلویم را فشرد…
و اما قول داده بودم گاهی که بتوانم خلاصهای بنویسم از کتابهایی که میخوانم. این کتاب را دو مرتبه خواندهام و حالا قصد دارم فرازهایی از آن و همچنین برداشتهای خودم را بنویسم.
……………………………………………………..
“نوشتههایی که درین اوراق به دوبارگی چاپ میشود متن چند سفرنامچه است از مسافرتهای دور و دراز در سرزمینی که فریفتهی آنم، یعنی وطنم.”
“این نوشتهها در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۸۱ نوشته شده.” توجه بفرمائید که این مرد نیم قرن سفرنامه نوشته است و چنان که خود مینویسد- “سفرکردن به دلخواه را از سال ۱۳۲۵ پیشه کردم”- حدود شش دهه سفر کرده است.
“نوشتهها درین مجموعه به نظم تاریخی ولی معکوس است. بدین معنی که شما آخرین سفرنامه را نخست میخوانید و نخستین را در پایان. در اندیشهی بسته ی خود اینگونه همبستگی را مناسب دیدم. دلم خواسته است که در آغاز نوشتهی تازهترم را که از روزگار پیرانهسری است بخوانید و به تدریج به گذشته برسید.”
جملات بالایی در بخش “یادداشت” کتاب (صفحات اولیه) توسط ایرج افشار نوشته شده است. او در ادامه از سفر و آداب سفر و سفرنامهنویسی مینویسد و ابیاتی از اشعار فارسی را که به سفر ارتباط دارند، ذکر میکند.
“زین بحر همچو باران بیرون شو و سفر کن / زیرا که بیسفر تو، هرگز گهر نگردی” (عطار)
ایرج افشار از قول دکتر “ریچارد فرای” مینویسد: “ایران یعنی: سرزمین آفتاب درخشان، آب روان و آثار باستان”
“در این سفرنامچهها کوشیدهام مطلبی بیاورم که کمتر گفته شده باشد. از چهل ستون و مسجد شاه و عالی قاپو و آثار درخشان دیگر اصفهان، تخت جمشید و پازارگاد و شاه چراغ فارس، مسجد گوهرشاد و گورجای فردوسی و نادر در مشهد، مسجد کبود و باغ شمال و مقبرهالشعرای تبریز خبری اساسی در این اوراق نمیبینید. مخصوصا کوشش من آن بوده است که وصف درختهای کهنسال، پوشش گیاهی، رنگ بیایانها، سنگ قبرهای پراکنده، کتابهای دورافتاده، ساختمانهایی که از آنها کم گفته شده درین نوشتهها بیاید.”
“به تشویق پورداوود (ابراهیم پورداوود) بود که نخستین تجربه را در سفرنامهنویسی پیش گرفتم. درین سفر از “پورداوود” آموختم (سفری در آبانماه ۱۳۳۳ از تهران تا سیستان برای دیدار از کوه خواجه و کلوتها و بم و زاهدان و شهر سوخته و زابل و …) که میباید جستجوگر بود… شاید او نخستین کسی باشد که مرا در نوشتن سفرنامه جسور کرد.”
“گلگشت و بلوکگردی همسفر میخواهد. سعادتمند بودهام گه همواره دوستان خوب همراه شدند. جز این، توفیق سفر موقوف به آن است که بتوانید با مردم محلی بجوشید و در میان آنان دوستان خوب بیابید. این بابت هم بخت با من یار بوده است.”
ایرج افشار در پی پاراگراف بالا، نام کسانی که در سفرهایش با آنها آشنا شده را مینویسد.
“من با بزرگان و دوستان بسیاری افتخار همسفری در گشت و گذارها داشتهام. نام گروهی را که به یاد میآورم مینویسم تا خاطرههای خوش زندگی پایدار بماند.”
بنده (نگاندره این متن) نیز برای کوتاه شدن متن نام برخی را نیاوردهام:
محمدعلی جمالزاده، بدیعالزمان فروزانفر، مجتبی مینوی، حبیب یغمایی، سعید نفیسی، ابراهیم پورداوود، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر محمد معین، دکتر تقی تفضلی، دکتر عباس زریاب خویی، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، جلال ستاری، دکتر ماهیار نوابی، دکتر هوشنگ دولتآبادی، محمدتقی دانشپژوه، دگتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر تورج دریایی، همایون صنعتی، دکتر منوچهر ستوده، احمد اقتداری، …
شخصا به ایرج افشار برای این همه سفر با این همسفران بینظیر غبطه میخورم.
“من از سفرها همانطور آموختهام که از کتابها. کوچه پس کوچههای شهرها، سنگ گور آبادیهای دورافتاده، لباسها و ابزار بومی، کتابهی ساختمانهای گذشته، درختهای کهنسال، امامزادهها آبدانها، رباطها و کاروانسراهای پراکنده در راهها، نامهای جغرافیایی خواه از آن آبادیها و خواه طایفهها و عشیرهها، قلعهها و برجها و میلههای برساخته بر سایغ کوه و تپهها و بالاخره سخنان مردمان نازنین و بانوان آنان همانند صفحهی کتابها پرمطلب و بامعنی بودهاند.”
در آخرین صفحات کتاب، مصاحبهای وجود دارد که حاوی گفتگوی “سیروس علی نژاد” با “ایرج افشار” در تابستان سال ۱۳۷۲ است که نکات جالبی را در آن میتوان یافت:
در رابطه با “سیستان” در سال ۱۳۳۳ (سفری به همراهی ابراهیم پورداوود) میگوید:
“…هامون مثل امروز نبود. دریایی بود. هنوز سد هیرمند را افغانها نساخته بودند. دریا بود که ما رفتیم. فقط جزیره یعنی کوه خواجه که در آن است، دیده میشد. سه چهار سال پیش که رفتم چون دیگر از آن دریا اثری نبود با لندرور خودم توانستم تا پای کوه خواجه بروم…”
در رابطه با مکانهای دیدنی ایران میگوید:
“یک جایی هست که به آن دریاچهی “کافتر” میگویند که از دیدنیترین جاهای ایران است. گنار جادهای واقع است که روزانه هزاران نفر از نزدیک آن رد میشوند، یعنی جادهی اصفهان به شیراز. این دریاچه در خارج از جاده در پانزده کیلومتری “دهبید” (نزدیک آباده) قرار دارد.”
“شما اگر از راه تربت حیدریه به طرف مرز افغانستان بروید، به یک آبادی میرسید به نام “سلامه” که اسمش در “حدودالعالم”، “سلومد” آمده است. پس مسلم است که در هزار سال پیش آبادی مهمی بوده است که نامش هست. آنجا یک کاخ مغولی را از زیر تپهای درآوردهاند که واقعا یکی از عجایب ساختمانی مملکت است. تعجب میکنم که چرا سازمان ایرانگردی و جهانگردی برای آنجا تور نمیگذارد. همهاش تور مشهد است و نیشابور…”
“باز از اینجا اگر به نشتیفان که در اطراف آنجاست بروید و بعد به طرف زوزن بیایید بقایای آسیابهای بادی آنجا را میبینید که از عجایب فنی، هنری و اجتماعی است. متاسفانه رو به نابودی است. یک دستگاهی باید اینها را برای دیدار مسافران دلپذیر کند…”
او سپس از زیباییهای کویر، حاشیههای رود قزل اوزن، روستای کندوان، اطراف سد لتیان، غار کرفتو و … سخن میگوید.
خواننده محترم از مطالب بالا، اشراف ایرج افشار را به دیدنیهای ایران درک میکند و با دغدغههای او در زمینه میراث فرهنگی و گردشگری آشنا میشود.
ایرح افشار در رابطه با محل اقامت شبانگاهان در سفرهایش مینویسد:
“…فرض کنید آدم شب برسد به یک آبادی که فقط ده خانوار جمعیت دارد. هیچ دکانی هم وجود ندارد. چه کار میشود کرد؟ ناچار به خانهای وارد میشویم و میگوئیم سلام علیکم. ما اینجا گرفتار شدهایم، میفرمائید چه کار کنیم؟ صاحبخانه با خوشروئی میگوید بفرمائید… میرویم داخل و نانی، ماستی، پنیری، هرچه که دارد میآورد. اما از صحبت با اوست که آدمی لذت میبرد و میتواند اطلاعات بهدست بیاورد. برای من مثل آموزشگاه است…”
خلاصه نویسی : آرش نورآقایی
دیدگاهها
سلام و درود
اولش را که خواندم پیش خودم گفتم ، ای بابا چرا تابحال آرش خان نگفته بودند متاهل هستند ، رفتم جلوتر گفتم بابا چرا ایشون نگفته بودن فرزند هم دارند تا از تجربیات ایشون درباره سفر با بچه ها بدونم ، کمی جلوتر که رفتم …… کلی خندیدم
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. اتفاقا می خواستم یک کم با سردرگمی آغاز بشه.
سلام جناب نورآقایی.همیشه به دانش آموزهام گفته ام از شما ،آن موفق تر خواهد بود که به فن-هنر “خلاصه نویسی” تسلط یابد چرا که از درون تخلیصی ها معانی عمیق و مانایی می جوشد.جزییاتی که شاید خواندن کلیاتی مطلب-مبحث نگذاشته ببینیمشان؛و حالا با کشف و،ضبط و ربطشان خودشان میشوند یک کلیت؛فوت کوزه گری معروف.
به مطالعه ی گفتگویی حاوی سطور ذیل دعوتید:
*برای رسیدن به خانهاش باید پا از تهران شلوغ بیرون بگذاری؛ بروی،بروی تا آنجا که فاصلهات با کوههای دارآباد چند قدمی بیشتر نباشد، تا آنجا که آسمان فرصتی دارد برای نفسکشیدن.
*میگوید خورشید یک “کشف تازه” است و ، ماه همان “معجزه” ای که هر شب از تراس خانه نگاهش میکند…
*می گوید: بدون شعله ی درونی،هیچ کاری به فرجام نمی رسد…
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. موفق باشید.
خواندن سفرنامه ای که خود ۱۳۳۳ نگاشته شده خود یک سفره اگر لیدر ان سفر ارش باشد با زمانبندی دقیق و کارشناسی .. خاطر ان همواره در کام میماند.. حکیم ارادتمندیم
سلام. چه خوبه کتابی رو که میخونی خلاصه اش را مینویسی خیلی قشنگ بود. برای آدمهای تنبلی مثه من که کتاب خیلی به ندرت میخونند محشره کارت. دستت درد نکنه دادش آرش
امیدوارم پاییز زندگیت خوب و زیبا باشه و هرچه زودتر حالت خوبه خوبه خوب بشه.
هرروز به منزلی و هر شب جایی
*
سفر کرده و صحبت آموخته(سعدی)
*
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت پس(حافظ)
……………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خوندی یا داری می خونی؟ لذت ببر.
هر وقت دلم سفر میخواد میخونمش
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. موفق باشی.
اگر خدا خواست و با هم دوست شدیم؛ یادم باشد درباره هامون و کوه خواجه و زرتشت ومیترا و عیسی مسیح علیه السام و شب یلدا و گرینیچ و این جور چیزها و طرحی که داشتی گپ بزنیم.
…………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. باعث افتخاره بنده خواهد بود.
بیش از هر چیزی، نگرش و بصیرتی که در دل سفر نهفته ست برای من جذابه، و این نگرش رو در دوستان و معاشرت های این نوشته دریافت کردم، افرادی که با ، هوش و دیدی گسترده سفر می کنن شبیه کتاب میشن خودشون.
واژه ها و لغات و جملات در عین سادگی چنان عمق و زیبایی دارن که حسشون کردم.
……………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.